موضوع:روابط اجتماعی و خیانت
سلام،من و همسرم 7 سال ازدواج کردیم.تو این 7 سال تا به حال یکبار هم با هم دعوا (داد و بیداد)نکردیم و همیشه ناراحتی هامون از همدیگه را به راحتی بیان کردیم و مشکل را حل کردیم و بیشترین زمان قهرمون(که البته منظور همون حرف نزدنه) نهایتا 10 دقیقه بوده و همیشه یه طرف سریع منت کشی میکنه و با شوخی و اینا خلاصه دوباره میخندیم...ما هر دو کار میکنیم و همسرم در کارهای خونه بسیار کمک میکنه و حتی بیشتر از من به کارهای خونه رسیدگی میکنه و همیشه میگه از اینکه کارها و انجام میده و منو خوشحال میکنه لذت میبره....خلاصه میکنم بهترین زندگی که هر کسی میتونه تصور کنه و علاقه ما هر روز به هم بیشتر از قبل میشه و در این مدت 7 سال اصلا از هم سرد نشدیم و هنوز مثل اوایل ازدواج قروبون صدقه هم میریم و هر روز چندین بار به هم میگیم که چقدر همدیگرو دوست داریم...
تنها مشکل ما این است همسر من کلا چون با خانم ها بزرگ شده (با مادر و تنها خواهرش و تمام دوستان دوران کودکی اش دختر بودن)،در جامعه هم کلا ارتباط با خانم ها ترجیح میده.مثلا در محل کار بیشتر با خانم ها صحبت میکنه تا آقایون،یعنی با خانم ها راحتر ارتباط برقرار میکنه...کاملا هم رابطه آنها رابطه معمولی است و از روی هوس نیست...همسرم از محل کارش همه چیز را برای من تعریف میکند به طوری که من تمام اون خانم ها را میشناسم و از من هم خیلی برای آنها تعریف میکنه و آنها اینقدر با همسرم احساس راحتی میکنن که حتی برای او درد دل هم میکنن...
من چون همه چیز او خوب و ایده آل بود شرایط روحی اون را درک کرده بود و سر این ارتباط با خانم ها چیزی به او نمیگفتم اما خوب گاهی برای من ناراحت کننده بود ...میدونید مشکل اینجاست که چون از خودش مطمئنه، میگه این ارتباطات چیزی نیست و همه منو مثل برادرشون میبینن.در صورتی که من مطمئنا خیلی از اون خانم ها اینطور نیست و من میترسم با مکر و حیله که خیلی خانم ها بلدن رابطه من و همسرم خراب بشه.مشکل این جاست که همسرم این کار خودش را کوچک میشماره ...نمیدونم به خاطر اینکه من همیشه روشنفکری کردم و اونو آزاد گذاشتم یا نه؟!؟!!؟...
اما مطمئنم اگه من بهش گیر میدادم و مدام پاپیچ میشدم شاید مخفی کاری میکرد و اون موقع دیگه کنترل از دست من خارج میشد چه بسا که یکبار هم این اتفاق افتاد و چون نمیتونه اصلا دروغ بگه من فهمیدم و موضوع این بود که یکی از همکارای جدید خانمش به بهانه های مختلف باهاش تماس تلفنی برقرار میکرد،همسرم میگه حرف های معمولی میزدیم و از بچه های شرکت میگفتیم و وقتی من متوجه شدم و ازش خواستم که رابطه اش را کم کنه اون خانم شاکی شده بود که چرا ما که گناهی نمیکنیم و فقط حرف میزنیم....جالب اینجاست که همسر من هم با نظر ایشون موافق بوده و گفته فقط به خاطر اینکه زنش ناراحت شده دیگه نمیخواد این رابطه دوستی باشه(این ها را همسرم برای من تعریف کرد)....
نمیدونم چه کار کنم با خودم فکر کردم شاید من هم باید یکبار دقیقا همان کارها را انجام بدم تا متوجه بشه چه درد و عذابی برای طرف مقابل داره.چون اون همیشه فکر میکنه این کار چیزی معمولیه....شما به من بگید بهترین کار چیه....چون این موضوع داره منو افسرده و شکاک میکنه و دیگه شک به همسر دارم و میترسم این سردی من در زندگیمون تاثیر بزاره و خرابش کنه..
ممنون میشم از راهنماییتون