سلام مسعود هستم 20 سالمه دانشجو ترم5 رشته شیمی بین بچه های کلاس و کل بچه های شیمی بخاطر وبلاگ نویسی و همچنین جسور بودن و ارتباط خیلی خوب با اساتید خیلی محبوبم.با اکثر بچه ها البته سرهاشون(محترما) رابطه خوبی دارم (چه دختر و چه پسر)
بنظرم بهتر از اینجا شروع کنم که حدود 2 سال پیش وارد یه رابطه شدم و اون رابطه نتیجه خوبی نداشت.و بعد او هیچ رابطه ی دوستی با جنس مخالف نداشتم
و تا الان که 1 سال و یکی دو ماه از پایان اون رابطه میگذره بطور اتفاقی(بنظرم اتفاقی) با یکی از بچه های هم رشته ای خودم که ایشون ترم 3 هستن از طریق ایمیل و بحث علمی و درسی آشنا شدم و ایشون این ایمیل رو برای من فرستادن:
من اصلا شمارو نمیشناسم.یعنی شبیه یه نفر هستید لطفا جواب بدید.
منم جواب دادم و خودمو معرفی کردم و ایشون گفتنکه اشتباه شده و بعد از مدتی حدود یک ماه شایدم کمتر باز ایمیل دادن و گفتن باید حتما دانشگاه منو ببینند و من هم گفتم از طریق ایمیل کارشونو بگن گفتن حضوریه و من هم شماره ام رو دادم روز بعد کلاس داشتم و باهاشون قرار گذاشتم .
و ساعت 9 صبح با هاشون قرار داشتم که قبلش اس ام اس دادن و منم گفتم میام وقتی دیدمشون خانمی زیبا و خوش چهره بودن و فارسی هم صحبت می کردن(با اینکه مطمئنم ذاتا فارس نیست) اما نکته ای که نظر منو جلب کرد این بود که سوالشون یک سوال حضوری نبود و حتی با اس ام اس هم حل میشد.!!!!!!!!
تخمین میزنم که فقط میخواسته از شکل و چهره من به هر دلیلی که بوده مطمئن بشه که منو میشناسه یا نه.منم به شعورم برخورد و داشتم فر میکردم که منو احمق فرض کرده و بهش اس ام اس دادم که روش کاری رو که خواسه بودید به جیمیلتون فرستادم ضمنا یه بار منو اشتباه گرفته بودید ، خیالتون راحت شد؟
گفتم مرسی آره
من: منکه نبودم درسته؟
اون: بین شما و یه نفر دیگه شک داشتم البته بیشتر احتمال میدادم شما باشید.
من :اگه فضولی نباشه میشه بدونم کی و چرا فکر کردید منم؟آخرش من بودم؟
اون : شبیه عکستون بود
من:کی؟ آخرش من بودم؟
اون: نه یه نفر دیگه.
من:باشه اوکی
تو این مدت خیلی بهشون فکر میکردم و قصد داشتم باهاشون دوست بشم بنظرم برای ازواج همونیه که میخواستم.و میخوام اونو برا خودم کنم که زودتر از دست نره و ازدواج کنه .چون هم چهره و هم متانت خوبی داره و هم باشخصیته.
گذشت تا دیروز که یه نمونه سوال پیدا کرد م که به احتمال زیاد برا بچه های این ترم میومد و بهشون ایمیل زدم فلان درس رو گرفتید و سریع گفتن آره اتفاقا همین الان دنبال نمونه سوال تو وبسایتتون بودم.و منم هرچی نمونه سوال و جزوه درسهای اونهارو داشتم گفتم که بهشون بدم.و امروز بهشون دادم.,ولی امروز با هردوتا شمارش تماس گرفت و همراه اولشو هم دیگه دارم.(شاید نشانه اعتمادشونب باشه) و بعد تحویل جزوه ها بهشون گفتم کلاس ندارید دیگه و گفتند نه تموم شد منم گفتم اگه منزل میرید میتونم برسونمتون.شکه شد و گفت نه ممنون نیازی نیست منم گفتم بیکارم و تعارف نمیکنم .خلاصه قبول نکردن و من هم دیگه اصرار نکردم چون حق داشت.
اما من نمیدونم چطوری به این دختر قضه رو بگم چون باهاشون رودرواسی دارم.کمکم کنید خواهشا.