نمایش نتایج: از 1 به 1 از 1

موضوع: مشكلات بعضي خانواده‌ها با زندگي ماشيني امروز

680
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    مشكلات بعضي خانواده‌ها با زندگي ماشيني امروز

    مشكلات بعضي خانواده‌ها با زندگي ماشيني امروز:
    «مسافري در ايستگاه ترمينال جنوب تهران کشته شد. به گفته شاهدان عيني او قصد خودکشي نداشته و پرتاب‌شدنش روي ريل قطار به دليل بي‌احتياطي است که باعث جان باختنش شده است.» ماجرا همين است؛ مرگ در مترو. مرگ زير واگن‌هاي چند تني. مرگ روي ريل‌هاي فولادي. خيلي سريع آغاز به مردن مي‌کني...



    ساعت 9:30

    گرما کلافه‌کننده است. ازدحام جمعيت آن‌قدر زياد است که احساس مي‌کنم ديگر اکسيژني وجود ندارد. چهار قطار مي‌آيند و نمي‌توانم حتي به چند قدمي در آن نزديک شوم. چند دختر نوجوان در کنارم ايستاده‌اند. خوشحال هستند و مي‌خندند؛ آن‌قدر که گويي بزرگ‌ترين تفريح عالم را انجام مي‌دهند. با آمدن هر قطار خودشان را به خيل جمعيت مي‌سپارند و بعد از کمي جلو عقب‌شدن غيرارادي، دلشان را مي‌گيرند و مي‌خندند. مي‌خندند و مي‌خندند و مي‌خندند. و من با ديدن يکي از آنها که ساعتش را نگاه مي‌کند و سعي مي‌کند خنده از لبانش محو نشود، نگاهي به ساعتم مي‌اندازم و از اين که مترو را براي پيمودن دو ايستگاه انتخاب کرده‌ام، از خودم خشمگين مي‌شوم. سالن را به سمت خيابان ترک مي‌کنم و نفس عميقي مي‌کشم.

    ساعت 10
    - چرا وقتي قطار به ايستگاه مي‌رسد، سرعتش را خيلي کم نمي‌کند؟
    - مشکل نداشتن فرهنگ استفاده از تکنولوژي است، چيز جديدي نيست!
    - چقدر بگويند پشت خط زرد بايستيد؟
    - خدا بيامرزدش!
    (مردم زنده درونت آيند بيرون چو شوند رنده مترو
    شد لاي درت له و لورده اعضاي شريف بنده مترو)
    - نه بابا! واقعا يکي مُرده؟ چه وحشتناک!
    - اي بابا! مُرد راحت شد!
    - خدا به خير کند!
    در يکي از شلوغ‌ترين ساعات مترو! از مردمي که به انتظار نشسته‌اند تا هر چه سريع‌تر به خانه‌هايشان بروند، مي‌پرسم که آيا چيزي درباره مرگ اخير شنيده‌اند، يا نه؟!

    ساعت 10:30
    چرا کسي گوش نمي‌دهد، بگذاريد ما اول پياده شويم! اين پول را لطفا دست به دست بدهيد! تو را به خدا هل ندهيد! بگذاريد اين خانم رد شود حامله است! لواشک شيرين دارم، تمر هندي دارم! آقا چرا مي‌آيي توي شکم من؟! جان مادرم جا نيست، نياييد بالا! مامان من دارم خفه مي‌شوم! خانم لباس زير نمي‌خواهيد؟! اي بابا يه کم فرهنگ داشته باشيد، ناسلامتي از نمايشگاه کتاب آمده‌ايد!

    ساعت 15:30
    شلوغي، گرما، هياهو، خستگي، خواب، يک ترمز بد و فرياد آخ!

    ساعت 16
    يعني آدم بايد به کجا برسد که با شنيدن صداي هوهوي قطار، مرگ را به خودش نزديک و نزديک‌تر کند؟ يعني بايد چه فشاري را تحمل کرده باشد که بخواهد خودش را زير سنگيني هزاران نفر دفن کند؟ چرا قطار مرگ؟
    يكي از مسئولان مي‌گويد: ما طبق قانون عمل مي‌کنيم و سرعت و حرکتمان بر اساس اصول است. ارتباط دائمي با مرکز داريم و هرگونه اتفاق و تغييراتي در برنامه را با گرفتن دستور مشخص انجام مي‌دهيم. درست است که زبردستي راهبر مترو زمان برزو اتفاق شرط بسيار مهمي است، اما اگر مردم نکات ايمني را رعايت کنند، حادثه‌اي به وجود نخواهد آمد. در اتفاق هفته گذشته راهبر عکس‌العمل خوبي نشان داده، اما متاسفانه کارساز نبوده است. به هر حال ما در خدمت مردميم و همه کاري براي آنها مي‌کنيم.»

    ساعت 17:30
    «- آقاي محترم چرا دامن مي‌زنيد؟! چرا مي‌نويسيد؟! چرا ذهن مردم را آلوده مي‌کنيد؟ اين مردم به اندازه کافي دغدغه و ناراحتي دارند، شما ديگر پياز داغش را زياد نکنيد! ما خودمان حواسمان هست. حادثه به وجود مي‌آيد. من و همکارانم دلسوزانه کار مي‌کنيم. بله مي‌شود حفاظ‌هاي مثل نرده يا شيشه زد. ما برايمان مهم‌ترين چيز سلامت و جان مردم است. به جاي اين که دنبال مرگ و مير را بگيريد و آنها را بازتاب دهيد، به فکر فرهنگ‌سازي باشيد. فرهنگ‌سازي حرف اول را مي‌زند نه اين که مردم بدانند چند نفر در سال بر اثر حوادث در مترو مي‌ميرند...»
    وقتي از مرد جواني که با لباس مخصوص در ايستگاه قدم مي‌زند مي‌پرسم که از نظر شما مهم‌ترين عامل اين اتفاق چه بوده است و آيا شما آن موقع در صحنه بوده‌ايد يا نه، با سر اشاره به فردي که پشت سر من است مي‌کند و ديري نمي‌گذرد که مرد ميانسالي که آخر نگفت اسم و رسمش چيست به سراغم مي‌آيد و با لبخندي مصنوعي سر صحبت را باز مي‌کند.

    ساعت 17:45
    تمامي مسافران به محض ورود به سيستم قطار شهري تهران تحت پوشش بيمه قرار مي‌گيرند و پرداخت غرامت، خسارات مالي و جاني و تصادفات مسافران برعهده بيمه است. حوادثي که منجر به فوت شود، تابع قانون ديه هستند و ديه کامل پرداخت خواهد شد. سيگار كشيدن در مترو، عبور كردن از خط قرمز سكو، استفاده نادرست از وسايل ايمني مانند كپسول آتش نشاني و چكش نصب شده در داخل قطار و... مسائل كم‌اهميتي نيستند و انجام هر كدام از اينها در مترو مي‌تواند حادثه‌آفرين شود. به غير از موارد بي‌احتياطي و خودكشي‌ها، متروي تهران تا به حال حادثه منجر به فوتي نداشته است و در اين زمينه نسبت به ديگر متروهاي جهان كارنامه خوبي دارد.
    آغاز ماجراي احداث قطار شهري در ايران مربوط به امروز و ديروز نيست. قضيه به 110 سال پيش برمي‌گردد. اولين بار بحث تاسيس ترامواي شهري در زمان ناصرالدين شاه روي کاغذ آمد و در همين سال‌ها يک خط آهن روزميني بين دروازه شهر ري و ميدان باغ شاه، با نام معروف ماشين دودي، ساخته شد. بعد از آن کار ساخت مترو پيگيري نشد تا سال 1350 که بررسي آن آغاز شد و سال 77 اولين خط متري ايران، تهران - کرج افتتاح شد. متروي تهران هم اکنون با داشتن 107 کيلومتر شبکه، سالانه ميليون‌ها مسافر جابه‌جا مي‌کند. اين رقم براي شهر توکيو 3173 ميليون مسافر در سال است.

    ساعت 20
    يعني مي‌دانست که 12 ساعت بعد ديگر زنده نيست؟ يعني مي‌دانست بعد از 8 بار نواخته شدن ساعت در شب يک چهارشنبه گرم در کسري از ثانيه جان خواهد داد؟ هرگز فکر مي‌کرد مرگش اين چنين رقم بخورد؟ فکر مي‌کرد روزي خبر مرگ چند خطي‌اش روي اينترنت بيايد و علامت سوالي در ذهن خوانندگان شکل بگيرد که چرا؟!
    دوستي مي‌گفت که مترو جاي غريبي و بي‌کسي است. شايد هم راست مي‌گفت. سکوت، تاريکي، دوري از هياهوي آن بالاها، خستگي از کار روزانه و هزار بهانه ديگر مي‌تواند مترو را به جايي غريب و سرشار از دلتنگي و تنهايي تبديل کند. حالا در اين ميان اگر کسي در ميان اين همه غربت و تنهايي و دلتنگي هوس مردن بکند ديگر مي‌شود نور علي نور!
    غروب بود و مرد ميانسالي که موهايش رو به سفيدي مي‌رفت، هوس کرد که اين غربت را به اوج برساند و مرگ بي‌شکوه خود را در برابر چشمان ده‌ها مسافري که خسته از کار روزانه به خانه برمي‌گشتند، رقم بزند. آنها که رقص اين مرد را در برابر مرگ ديده بودند، يا حال تهوع داشتند، يا اشک در چشمانشان حلقه زده بود و يا شوکه و مضطرب مي‌گفتند: «آدم بود؟ آره! آدم بود...» بله! آدم بود که خود را به قطار مرگ عرضه کرد و استخوان‌هاي کمر خود را بوسه‌گاه لب‌هاي آهنين قطار کرد و فناي در معشوق شد! آنها که منتظر قطار قيطريه بودند، مي‌گفتند که پايين پريد چيزي را که از دستش افتاده بود بردارد. تا آمد که به بالاي سکو بپرد قطار از روي کمرش رد شد و پاهايش از سکو آويزان شد.
    هيچ کس جز خود او صداي شکستن استخوان‌هايش را نشنيد. اما همه ديدند که هر مرگي با شکوه نيست. مي‌شود براي يک قرباني چندان دل نسوزاند. مي‌شود از او شاکي بود که چرا احمقانه‌ترين نوع مرگ را برگزيده...
    آيا واقعا اين مرد ميانسال خودکشي کرد؟ همه ديدند که تلاش او براي فرار از مرگ خودخواسته ناکام ماند. اما همين ترديد احمقانه ميان مرگ و زندگي خوشايند هيچ کسي نبود. بايد قاطعانه بماني يا بميري تا تحسين شوي!
    آن روز براي من بوي مرگ و زندگي داشت. اما امسال بوي ديگري هم داشت. بوي غربت و تنهايي مردي که نشانم داد مترو جاي رفتن است نه ماندن.
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  2. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سقط جنین
    توسط آرش طاهری در انجمن عوامل استرس زای شدید
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 11-14-2014, 12:15 AM
  2. فردای روز طلاق!
    توسط Artin در انجمن روانشناسی ازدواج
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 02-03-2014, 08:27 PM
  3. ارتباطی بهتر در دنیای امروز با این 9 راهکار
    توسط Artin در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-19-2013, 12:17 AM
  4. اخلاق و رفتار بد همسر
    توسط bachebirjandi در انجمن اخلاق و رفتار همسر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 12-18-2013, 11:05 AM
  5. پایان یک روز کاری به بهترین شکل ممکن
    توسط R e z a در انجمن روانشناسی شغلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-08-2013, 12:42 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد