اوايل دهه هفتاد بود که انتشار اخباري مبني بر اينکه کودک سه، چهار ساله قمي حافظ کل قرآن شده است، در سراسر جهان اسلام پيچيد و شبکههاي مختلف صدا و سيما با پخش بخشهايي از برنامههاي اجراشده توسط وي اين نابغه قرن و معجزه قرآن را به ايرانيان معرفي کرد.
او کسي نبود جزسيدمحمدحسين طباطبايي (علمالهدي). سيدمحمدحسين طباطبايي در سال 1370 در شهرستان قم به دنيا آمد و در سن دو و نيم سالگي شروع به حفظ قرآن نمود و به لطف امام زمان(عج) توانست در سن پنج سالگي کل قرآن را حفظ نمايد. وي علاوه بر حفظ کل قرآن در آن مقطع سني توانسته بود احاديث کتاب شريف اصول کافي و همچنين کتاب گلستان سعدي و اشعار محتشم کاشاني را حفظ نمايد. در آن سالها نهتنها در ايران که تمام جهان اسلام با چهره و شخصيت اين نابغه و معجزه قرآن در عصر حاضر آشنا شدند. کودک پنج، شش ساله اي که چهرهاي نوراني و روحاني داشت و از سادات طباطبايي از فرزندان امام حسن مجتبي عليهالسلام هست.
سيدمحمدحسين که هم اکنون 15 سال سن دارد در جهان کوچکترين فردي است که در سن پنج سالگي موفق شد کل قرآن را حفظ نمايد. علم الهدي که در همان سنين موفق کسب درجه دکتراي افتخاري از دانشگاه حجاز گرديد، هم اکنون و در سالهاي پاياني دوران نوجواني و در ابتداي راه جواني در حوزه علميه قم و همچون ساير طلاب زير نظر اساتيد مشغول به تحصيل است.
سال 74، هنوز سه شبکه تلويزيون بيشتر نداشتيم و هر شبکه چند ساعت برنامه بيشتر پخش نميکرد و آن روزها بود که ناگهان همه شبکهها در گوشه و کنار هر برنامهاي که ميتوانستند و ميشد، تصاوير و اخبار و گزارشها و حکايتهايي گنجاندند از کودکي پنج ساله؛ سيدمحمدحسين طباطبايي، ملقب به «علمالهدي».
دليل اصلي جذابيت محمدحسين براي رسانهها، اين بود که اين طفل خردسال، کوچکترين فردي بود در جهان که کل قرآن را از بر داشت. قضيه به اينجا ختم نميشد، او احاديث کتاب «اصول کافي»، گلستان سعدي و اشعار محتشم کاشاني را هم از بر بود.
تمام اين تواناييها را هميشه يک ممتحن بود که جلوي دوربينهاي صدا و سيما و پيش چشم ميليونها بيننده ميآزمود؛ حجتالاسلام سيدمحمدمهدي طباطبايي، پدر و نخستين آموزگار محمدحسين. پدر، کودک پنجسالهاش را بيارفاق و اغماض و سختگيرانه سوالپيچ ميکرد و از هيچ گرهافکني در آزمودن شاگرد خردسال فروگذار نبود. او به توانايي محمدحسين اطمينان داشت و کاري کرد که بينندگان تلويزيون هم در اندک زماني اطمينان پيدا کردند.
کوچکترين حافظ قرآن، يک حافظ معمولي نبود. آزمونها هم به پرسشهاي معمول منحصر نميشد و همين بود که مراسم محکزدن علمالهدي را جذابتر و ديدنيتر کرد؛ کافي بود پدر با دست، اشاراتي به فرزندش نشان بدهد و آيه مختص آن اشارات را قرائت کند.
حد شگفتي و جذابيت ماجرا براي مردم آنقدر بالا بود که تا مدتي، آموختن قرآن با زبان اشاره و خواندن سورههاي کوتاه قرآن به زبان انگليسي، جزو برگهاي برنده خردسالاني محسوب ميشد که قرار بود بين قوم و خويش و در و همسايه، آبروي والدين خود را بخرند و به نمادهايي از هوش و سواد و بهروز بودن تبديل شوند.
اما محمدحسين فرق داشت؛ به گرد پاي او هم نميشد رسيد. قرآن را به انگليسي هم از بر ميخواند و حتي اگر مثلا آيهاي تلاوت ميشد، به راحتي و از بر ميگفت که صفحه روبهرو با چه کلمهاي آغاز ميشود و صفحه قبلي آن آيه، با چه کلمهاي پايان يافته است.
شايد تماشاي دوچرخهسواري و توپ بازيکردن هيچ بچه پنج سالهاي، اينقدر مشتري نداشت؛ همه با حيرت پاي تلويزيونها به تماشا مينشستند که يک نابغه پنج ساله، با آن همه محفوظات و آن همه آموختهها، توي ح ياط توپبازي ميکند و حتي سوار دوچرخه هم ميشود!
نميشد به اين راحتي از چنين پديدهاي گذشت؛ گروه کودک شبکه دو، برنامهاي ساخت براي صبحهاي جمعه، که در آن محمدحسين پنج ساله بر منبر ميرفت و وعظ و خطابه ميگفت.
او چنان تسلطي بر آيات داشت که گاهي سوالاتي معمولي و روزمره از او ميکردند و از او ميخواستند با قرآن پاسخ بگويد.
اينها چند نمونه از سوال و جوابهايي است که با محمدحسين به اين سبک انجام شده بود و روزنامهاي در كشورمان آن را منتشر کرد:
- آيهاي در مورد مثلث بخوانيد:
«انطلقوا الي ظل ثلاث شعب» «برويد زير سايه... که از سه گوشه شما را احاطه کند.»
- نظر شما در مورد فرهنگ غرب چيست؟
«اضاعوا الصلوه واتبعوا الشهوات...» «نماز را ضايع نموده و از شهوات نفس پيروي کردند.»
- (در لندن سوال شد؛ با توجه به امکانات پيشرفتهاي که اينجا هست، دوست داري لندن بماني يا بروي قم؟
«قم فأنذر.»
همه کشورها از مسلماننشين و غيرمسلماننشين، به وسوسه تستزدن و امتحانگرفتن افتادند. بعضي از اين سفرها و تست و آزمونها به دريافت مدارک علمي افتخاري منجر شد.
مثلا ديپلم افتخاري از بوسني و هرزگوين که بالاترين مدرک علمي در بوسني بود که به يک عالم ديني تعلق ميگرفت (1376)، دکتراي دانشگاه «حجاز» در کاونتري انگلستان و ليسانس افتخاري دانشگاه تبريز.
ولي محمدحسين خيلي زود جلوي دوربين را خالي کرد؛ خبر خاصي نبود، مردم در بيخبري گاهي با شايعه ساختن يادي از او ميکردند. ولي اخبار موثق به نقلهاي روزانه مردم راه پيدا نميکردند. کمتر کسي ميدانست که محمدحسين هم در اداره جامعهالقرآن الکريم با پدرش همراه است و گاهي از شعبههاي اين موسسه در شهرهاي مختلف بازديد ميکند.
او دو سال پيش يک گپ تلفني کوتاه با يک برنامه مذهبي تلويزيون داشت و اعلام کرد که مشغول درسخواندن است. جديدترين اخبار کمصدا و کمرنگ آمدند و آنقدر دير، که ديگر کمتر کسي گوشش را تيز نگه داشته بود تا از احوال علمالهدي بشنود؛ محمدحسين براي مشتاقان، بيشتر خاطرهاي شده بود. کمتر کسي باخبر شد که محمدحسين سال قبل، معمم شده و آيتالله صافي عمامه را به او اعطا کرده است. او همچنان در حوزه علميه، علوم ديني ميخواند.
در سفري که در نيمه دوم بهمن سال 76 به انگلستان داشت در طول 18 روز اقامت در آنجا در 7 شهر مختلف انگلستان برنامه اجرا کرد که مورد استقبال بينظير مسلمانان شيعه و سني قرار گرفت و حتي وهابيهاي آن جا به دست بوسي اين افتخار جهان تشيع آمدند! در حالي که اين کار را شرک ميدانند. در همين مسافرت بود که در هيئتي مرکب از هشت استاد حضور يافت، به همراه يک نفر از اساتيد دانشگاهها که به عنوان ناظر حضور داشت، امتحاني از وي در پنج رشته علوم قرآني گرفته شد.
بيان آيات به روش اشاره امتحاني از ايشان گرفتند که حدود سه و نيم ساعت طول کشيد و اين امتحان در دو مرحله عمومي و تخصصي صورت گرفت و در پايان بر اساس استانداردهاي موجود انگلستان به ايشان مدرک دکتراي افتخاري اعطا کردند. در مدت اقامت علم الهدي در انگلستان بسياري از مطبوعات و شبکههاي مختلف راديو تلويزيوني با ايشان مصاحبه کردند و اخبار مربوط به اين حافظ خردسال را جزو مهمترين عناوين خبري خود قرار دادند. محمدحسين در طول برنامه حفظ قرآن خود، ثواب حفظ هر سوره اي را به يکي از معصومين عليهمالسلام هديه ميکرد; مثلا ثواب حفظ سوره بقره را به پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم، سوره آل عمران را به حضرت علي عليهالسلام، سوره نسا» را به حضرت زهرا سلام الله عليها و به همين ترتيب ثواب تلاوت و حفظ سورههاي ديگر را نيز به ديگر معصومين عليهمالسلام نثار ميکرد.
او در مصاحبهاي که سال 87 با يکي از روزنامههاي سراسري انجام داد، استادانش را اينگونه معرفي کرد: «پدرم که بهعنوان اولين استاد و راهنماي من بودند. حجتالاسلام غرويان بهعنوان استاد منطق که درس لمعه را نيز نزد ايشان آموختم، حجتالاسلام سيداحمد خاتمي و استاد پناهيان که علم خطابه را از ايشان فرا گرفتم.» و گفت: در روايت آمده: «در گمنامي، راحتي هست.»