کتاب بر خلاف خیلی از کالاهای یک بار مصرف، میتواند برای چندین و چند بار دست به دست بگردد و خوانده شود. بعضی کتابها برای چندین سال تو قفسه میمانند و خاک میخورند، ولی بعضیهای دیگر ماجراهای گوناگونی را پشت سر میگذرانند: امضای نویسنده آن روی صفحه اولش میخورد، به دوستی هدیه داده میشود، به کتابخانهای اهدا میشود یا شاید سر از حراجیها و کتابفروشیهای دست دوم در بیاورد.
در اینجا ماجرای کتابهایی را خواهید خواند که در کنج کتابفروشیهای کمنور و شلوغ منتظر کرم کتابی هستند تا آنها را بخرد. همینطور ماجرای کتابهایی که در بعضی حراجیها مثل خیار چمبر با آنها برخورد میشود. و بعد هم در مورد یک کتابفروشی قدیمی و مشهور در پاریس حرف میزنیم که پر است از کتابهای دست دوم و خاطرهدار.
کتاب به همراه چای قند پهلو
کتابهای دست دوم، نایاب و نفیس مثل خیلی از چیزهای دیگر برای خودش مرکز فروشی دارد. در شهرستانها اکثرا دو سه تا مغازه کنار همدیگر هستند که کارشان فروش اینجور کتابهاست. ولی در تهران بازار خرید و فروش کتاب دست دوم خیلی داغتر است. بر خلاف خیابان انقلاب که پر است از فروشگاههای کتاب نو و تازه چاپ، اگر طرفهای میدان انقلاب و خیابان کارگر شمالی چرخی بزنید، میتوانید کتابنایاب را پیدا کنید و همینطور میتوانید کتاب دست دوم را با قیمت ارزانتری بخرید.
تو پاساژ صفویه و بازار ایران به خیلی از این کتابفروشیها بر میخورید. اکثرشان کوچک و قدیمی هستند، با نور ملایم مهتابی و احتمالا یک قوری چای که روی سماور در حال جوشیدن است. فضای داخل آن بوی کاغذ کاهی و کتاب قدیمی میدهد. آدم وقتی به قوری چای و قفسههای مملو از کتاب نگاه میکند و هوای آنجا را نفس میکشد، دوست دارد گوشهای بنشیند و برای سالها زیر نور ملایم مهتابی کتاب بخواند و چای قند پهلو بنوشد. اغلب صاحبان این کتابفروشیها هم برای سالیان سال زیر نور ملایم مهتابی، کتابهایی را که برای مدتی توی مغازهشان اتراق میکنند ورق میزنند و میخوانند. آنها خودشان علاقهمندان و دوستداران واقعی کتاب محسوب میشوند، اکثرا آدمهای مسن و باتجربهای هستند؛ و اغلب از همان بچگی تو کار خرید و فروش کتاب بودهاند. آنها، همسن مغازههای قدیمی و کتابهای نایابشان هستند.
کتاب چمبر
موقعی که طرفهای میدان انقلاب چرخ میزنید، میتوانید نگاهی هم به کتابفروشیهای حراجی بزنید. در اینجور جاها متاسفانه کتاب را همانطور میفروشند که در میوهفروشی، خیار چمبر و گلابی و سیب میفروشند. آقایی سبیل کلفت با شکم بزرگ و چشمهای خونآلود، یک عالمه کتاب از کارتن در میآورد و پرت میکند روی میز. و بعد با صدای خیلی کلفتش «فریاد» میزد: «کتابای سمت راست صد تومن، کتابای سمت چپ دویست تومن... بدو که آتیش زدم به مالم.» بعد میبینید یک سری آدم جورواجور دور میز جمع و انگاری همین الان تبدیل به موجوداتی کتابخوان و فرهیخته و اهل مطالعه شدهاند. از کتاب «رکود اقتصادی کوبا» و «انقلاب نیکاراگوئه» بگیرید تا کتاب «طراحی سپتیک تانکها» را بر میدارند و اسکناسهای پاره پورهشان را میاندازند جلوی دست آقای کتابفروش. آقای کتابفروش هم البته حواسش جمعِ جمع است؛ که نکند یکی از همین آدمهای اهل مطالعه توی این شلوغ پلوغی هوس کار نامشروع فرهنگی به سرش بزد؛ که کتابی را یواشکی از روی میز کش برود.
لابهلای همین کتابهای «رکود اقتصادی» و «طراحی سپتیک تانکها»، گاهی رمان یا داستان کوتاه خوب و قشنگی هم پیدا میشود که با همان شدت و بیرحمی توسط آقای کتابفروش سبیلو روی میز پرت میشود و چند دقیقه بعد به قیمت صد تومان، دویست تومان فروخته میشود. کتابیکه قیمت روی جلدش چندین برابر این مبلغ است؛ کتابی که کاملا نو و دستنخورده است.
بعضی انتشاراتیها اینجور کتابهای بخت برگشته را که روی دستشان باد کرده است، به حراجی میفروشند. آن هم کیلویی. مثلا هر کیلو کتاب سه هزار تومان، چهار هزار تومان. و بعد تمام کلمههایی که از ذهن یک نویسنده یا شاعر تراوش کرده و ثبت شده، روی همان میزها، به حراج میروند؛ قصابی میشوند. پایان خیلی از نویسنده جوان همین قصابخانههاست. صرفا به این خاطر که گمنام بودهاند و کسی پولی برای خواندن کتابهایشان نداده است.
شکسپیر و شرکا: آرمانشهر کتابهای دست دوم
«شکسپیر و شرکا» یک کتابفروشی دنج و قدیمی است که در کنار رود سن، در خیابان بوشری پاریس قرار دارد. همان کتابفروشیای که جسی و سلین تو فیلم «پیش از غروب، Before Sunset» برای دومین بار به طور اتفاقی همدیگر را در آنجا میبینند... توی این کتابفروشی، هم میتوانید کتابهای نو بخرید و هم کتابهای قدیمی و دست چندم را پیدا کنید. همینطور میتوانید از آنجا کتاب به امانت بگیرید و یا اینکه اگر دلتان خواست، در گوشه دنجی از آن، پشت میزهای چوبی قهوهای سوخته بنشینید و مطالعه کنید. خیلی از نویسندههای جوان به آنجا میروند و ساعتها در کنار همدیگر مینویسند، حرف میزنند و قهوه مینوشند. بعضیها که برای مسافرت به پاریس میآیند، چنانچه شب جای خواب نداشته باشند، میتوانند از کیسه خوابهایی که در آنجا هست استفاده کنند. کنار چندین هزار جلد کتاب با خیال راحت بخوابند و خواب همینگوی و فیتز جرالد ببینند؛ تنها کاری که باید بکنند این است که برای هر شب اتراق کردن در آنجا یک کتاب بخوانند، مقداری در کارهای کتابفروشی به صاحب آن کمک کنند و در دفتر ثبت یادداشتها چند جملهای مطلب بنویسند.
این کتابفروشی چیزی حدود 90 سال پیش، در 1919 توسط یک خانم آمریکاییتبار به اسم سیلویا بیچ تاسیس شد. سیلویا بیچ در 20 سال بعد، این کتابفروشی را تبدیل به مرکز ادبیات انگلیسی در پاریس کرد. آن موقع یک عده از نویسندههای آمریکایی که بهشان نسل گمشده میگفتند، آمریکا را ول کردند و برای نوشتن به پاریس آمدند؛ بیشتر به این خاطر که اجاره آپارتمان در پاریس ارزانتر بود و همینطور اینکه پاریس یک جورهایی محفل ادبیات محسوب میشد. کتابفروشی شکسپیر و شرکا هم تبدیل به محل گرد آمدن و گپزدن این نویسندهها شد. خیلیها مثل ارنست همینگوی، ازرا پاوند، اف اسکات فیتزجرالد و جیمز جویس وقتشان را در شکسپیر و شرکا میگذراندند.
اتفاقا همینگوی در یکی از کتابهایش (عید متغیر) درباره رفتوآمدش به شکسپیر و شرکا مینویسد. اگر مقدمه احمد گلشیری در کتاب «بهترین داستانهای کوتاه همینگوی» را بخوانید، بیشتر در مورد رابطه همینگوی، جیمز جویس و بقیه نویسندههای نسل گمشده با شکسپیر و شرکا اطلاع پیدا میکنید. مثلا یک جایی در این مقدمه نوشته است: «سیلویا بیچ و همینگوی قرار گذاشتند که با پرداخت ماهانه 12 فرانک، همینگوی حق داشته باشد از کتابهای کتابفروشی استفاده کند و هر بار دو کتاب با خود ببرد. چند روز بعد الیزابت (همسر همینگوی) نیز به این قرار پیوست و زن و شوهر به مطالعه کتابهای بیشمار کتابفروشی شکسپیر و شرکا مشغول شدند.»
این کتابفروشی با کتابهای قدیمی و دست چندم، آرشیو مجلات قدیمی، میزهای مطالعه و جای خواب برای کتابدوستهای آسمان جل، تا الان میزبان خیلی از نویسندههای مشهور بوده است. از ژان پل سارتر و آلبر کامو بگیرید تا نویسندههای نسل بیت مثل آلن گینزبرگ... یکی از برنامههای این کتابفروشی جشنوارهای است که هر دو سال یک بار برگزار میشود و در آن نویسندهای به عنوان مهمان جشنواره حضور دارد.
اگر روزی گذرتان به پاریس افتاد، میتوانید در شب شعرها و نشستهایی که با نویسندگان برگزار میشود شرکت کنید. همینطور میتوانید عصرهای یکشنبه در مراسم «چای یکشنبه» شرکت کنید، چای بنوشید و در مورد کتابحرف بزنید. (فرانسویتان را تقویت کنید.)