با سلام من 25 سالمه حدود سه ساله که ازدواج کردم موقع نامزدی هم همسرم گفت که قراره با خانواده اش در یک خونه زندگی کنیم من هم بدون این که محیط زندگی شون رو ببینم قبول کردم اما از وقتی که ازدواج کردیم مادر شوهرم بدون این که در بزنه توی هر 24 ساعت هروقت که دلش بخواد وارد اتاقم می شه و یه جورایی ادمو کنترل می کنه من 5 برادرشوهر و 2 تا خواهر شوهر دارم که همسایه هامون هستند انها هم همین طور رفتار می کنند و پدر شوهرم انتظار داره که انها هر وقت که به خونه ی ما میاند ما هم دور هم جمع بشیم انقدر زندگی رو برای ادم سخت کردند که من هرروز ارزوی مرگ می کنم هر وقت هم که اعتراض میکنم دعوامون میشه من حتی نمی تونم این موضوع رو به پدر ومادرم بگم چون انها راضی به ازدواجم نبودند الان هم حدود یک سالی هم میشه که خانوادهام به خونه ی ما نمیان شوهرمم حاضر به جدایی از خانوادهاش نیست دلیلشم پیری پدر و مادرش میدونند انها هیچ کاری برای ما انجام ندادند اما مرتب مثل طلبکارها برخورد می کنند