آگاهی مهم ترین نیاز این نسل است که باید در جامعه از طریق نقش آفرینی رسانه ها به دست بیاید. علاوه بر این جامعه و ارکان آن از جمله رسانه ها باید سرگرمی هم داشته باشند و واقعا الان سرگرمی آن طور که شایسته است، وجود ندارد.



مسائل روانی مبتلابه سی ساله ها و چالش هایی که در این زمینه وجود دارد و بعضا با عنوان بحران سی سالگی از آن یاد می شود، خمیر مایه اصلی گفت وگویی بود که با دکتر علیرضا شیری، استاد دانشگاه و روان شناس ترتیب دادیم.



در اثنای بحث اما صحبت از ویژگی های ذاتی سی سالگی، به مشخصه های روانی نسلی که هم اکنون در ایران نزدیک این سِن هستند، کشید و در همان مسیر به جاهای خوبی رسید. نسل معروف دهه شصتی ها که هم اکنون سی سالگی را تجربه می کنند، به تعبیر دکتر شیری نسل پرجمعیتی اند که با آزمون و خطا پیش می روند و خودشان آرام آرام متوجه کمبودهایشان می شوند و درصدد رفع آنها بر می آیند. گفت وگوی ما در دفتر او انجام شد؛ جایی که چینش کتاب های کتابخانه بزرگ و رنگ بندی های متناسب و حتی عطر خوش پراکنده در فضا موجب نمی شد دشواری ها و راحتی های مصاحبه با پژوهشگری که روزانه از طریق ایمیل و وب سایت و کلاس با همین گروه در ارتباط است، نادیده شمرده شود.


چرا امروز به جای آن که از زیبایی و شادابی سی سالگی بگویند، بیشتر از ترکیب «بحران سی سالگی» استفاده می کنند؟


ببینید لفظ «بحران سی سالگی» و تواتر زیادی که این روزها در ساحت های مختلف دارد، بیش از آن که اشاره به ذات سی سالگی داشته باشد، مربوط به بحران های روانی نسلی است که امروز در ایران سی سالگی خود را سپری می کنند یا در آستانه آن هستند. طبق آمار جمعیت شناسی، اکنون بیشترین جمعیت ایران را افراد متولد سال های۶۰ تا ۶۵ تشکیل می دهند. یعنی همان نسلی که دوشیفته به مدرسه رفتند، در امتحان های ورودی با درخواست کنندگان زیاد و ورودی های کم شرکت کرده اند و... امروز دختران همین نسل در ازدواج کردن دچار مشکل شده اند زیرا معمولا دختران با پسران بزرگ تر از خودشان ازدواج می کنند. بحران سنین مختلف این گروه ادامه دار است. طنزش این است: ۵۰ سال بعد حتی بحران در سنگ قبر هم برای این موج جمعیتی رخ خواهد داد. پس دور از انتظار نیست که ده سال بعد، ما برای این نسل با بحران میانسالی هم مواجه شویم.


البته به نظر می رسد امروز از بحران شدیدی که دامنگیر این نسل بود، عبور کرده باشیم.


بله، امروز که بحران فزونی جمعیت دهه شصتی ها گذشته، دیگر رقابت های نفسگیر مثل کنکور ورودی دانشگاه ها را نداریم، این ماجرا در ساخت مدرسه ها، کارخانه های واکسن، تفریحات و... هم دیده می شود. البته نکته مثبت این است که تمام این مراکز مجبورند برای این که بازار کم متقاضی خود را از دست ندهند، بر ارزش افزوده خدمات خود بیفزایند. از طرف دیگر، امکانات امروزی به نفع نسل های بعدی هم هست. زیرا در جمعیت شناسی قانونی وجود دارد که اگر یک موجی ایجاد شد، ۲۰ سال بعد خودش را کپی می کند. الان ما در همین شرایط هستیم. یعنی ما باید به این فکر کنیم که زن دهه شصتی هنگامی که چهل ساله می شود احتمالا باید بچه پنج ساله داشته باشد و در همین زمان با آن موج کپی شده از افزایش جمعیت مواجه خواهیم بود.


ولی طبق قرائن سی ساله های امروزی، حتی اگر هم خانواده تشکیل دهند، چندان اهل فرزندآوری به آن سبک و سیاق نیستند...


البته باید یادمان باشد که کم شدن ازدواج یا شیوع زندگی مجردی و کاهش نرخ فرزندآوری زوج هایی که الان در بحران سی سالگی هستند، بیشتر شامل قشر تحصیلکرده می شود نه خانواده های سنتی.


و البته همین زندگی مجردی هم با همه مختصاتش و نگاه منفی ای که نسبت به آن وجود دارد، از چالش های مهم این روزهای سی ساله هاست...


ببینید ما با توجه به واقعیت های جامعه مان باید بپذیریم که سبک زندگی مجردی واقعیت دارد و لزوما آسیب زا نیست. در جامعه ما به زندگی مجردی نگاه غیرواقع بینانه ای وجود دارد. من چند سال است تلاش می کنم این نگاه بد را آسیب شناسی کنم. دختر یا پسر جوان ما تحصیلات خوب، کار خوب و درآمد خوب دارد و اکنون به هر دلیلی نتوانسته یک ازدواج خوب داشته باشد. فراموش نکنیم ازدواج خوب نکردن است که حسرت دارد نه صرفا هر ازدواجی داشتن.

البته زندگی مجردی هم بالاخره آسیب هایی دارد...

بله اما واقعیت این است که سی ساله های امروز ما با مساله ای به نام زندگی مجردی مواجه هستند. باید بدانیم که نمی شود یک پسر سی ساله موفق را در خانه نگه داشت، زیرا دائم با پدر و مادرش اختلاف نظر دارد و در این کشاکش عزت نفسش از بین می رود؛ این از مشخصه های روانی این سن وسال است. حالا این پسر موفق اگر خانه شخصی داشته باشد و احترام پدر و مادرش و خودش حفظ شود بهتر است یا این که بر اثر بگومگوهای مکرر هم کم کم در کارش افت کند و هم احترام خانواده و خودش ضایع شود؟


وقتی درباره بحران های پیش روی دهه شصتی ها یا همان سی ساله ها صحبت می کنیم، در آسیب شناسی ها آیا همه چیز به خود آنها محدود می شود یا باید نقش دیگران را هم در نظر گرفت؟


ما اینجا با یک مثلث مواجه هستیم شامل خانواده، خانواده خانواده یعنی جامعه و یکی هم خود شخص. هر یک از اینها باید سهم خود را برای گذار بی دردسر این دوران ایفا کند. مشخصا خانواده باید بداند که این بچه ها در زیر فشار و رقابت های شدید و در نتیجه با تنش های عصبی متعدد مواجه هستند، پس باید به بچه هایشان کمی آرامش خاطر بدهند و هزینه های شکست را برایشان تعدیل کند.


حمایت هایی که البته در عمل چندان اتفاق نمی افتد.


البته خود من به خانواده ها می گویم که بچه هایتان را بیشتر درک کنید، باید اعتراف کنم ما با نسل عجیبی مواجه هستیم که متاسفانه بعضی جاها گستاخ و غیرمنطقی هستند و انتظارهای زیادی دارند؛ مثلا پدر و مادر که قرار نیست اشتغال ما را رتق و فتق کنند! آن زمانی که داشتی درس می خواندی، باید مهارت هایی یاد می گرفتی نه این که حالا نقیصه خودت را نبینی و نسبت به والدینت پرتوقع شوی.


خانواده در جریان ازدواج معضل گونه این نسل چه نقشی دارد؟


واقعا معتقدم خانواده باید برای دختران این نسل یک کار جدی انجام بدهد. زیرا بعضی از آنها در زمینه ازدواج دخترانشان کاملا منفعل عمل می کنند. برای دختران دستوراتی می گذارند که فلان جا نرو، با فلان کس ارتباط نداشته باش و... بعد برای ازدواج می گویند: خودت برو یک کاری بکن. این خیلی خطرناک است. دخترانشان را جوری تربیت کرده اند که اصلا برای شنا در این استخر عمیق آمادگی ندارند. هزاران ایمیل این دختران به دستم می رسد که دیگر دردشان صرفا بی شوهری نیست. کم کم فرد اعتقاد و امید و خیلی چیزهای دیگرش را از دست می دهد.


در سه گانه مذکور، جامعه برای سی ساله ها یا آنها که در آستانه این سن هستند، چه وظیفه ای بر عهده دارد؟


آگاهی مهم ترین نیاز این نسل است که باید در جامعه از طریق نقش آفرینی رسانه ها به دست بیاید. علاوه بر این جامعه و ارکان آن از جمله رسانه ها باید سرگرمی هم داشته باشند و واقعا الان سرگرمی آن طور که شایسته است، وجود ندارد. مثلا یکی از کارهای رسانه این است که نگاه منفی به سبک زندگی مجردی را تعدیل کند. باور کنیم الان این سبک زندگی رایج شده است. زندگی مجردی به معنای ایجاد هرج و مرج نیست. مجردهایی داریم که به تنهایی زندگی می کنند و بسیار متشخص هستند.



برای آنها که در آستانه سی سالگی یا در حال سپری کردن این دهه هستند، چه پیشنهادی دارید؟


اول این که شغل داشته باشید. از کارمند شدن نترسید. خبر خوب این است که اگر از بیست و شش یا بیست و هفت سالگی وارد کار شده باشید احتمالا بعضی از شما حدود سی و چهار سالگی به سمت خویش فرمایی حرکت خواهید کرد. پس الان باید یکسری مهارت بیاموزید مثل مهارت مالی. الزاما هر کس بیشتر کار کند، بهتر کار نکرده است. البته کسی را به رقابت بورژواگونه برای کسب کورکورانه پول بیشتر سوق نمی دهم. اما وقتی شما امروز یاد می گیرید که کسب و کارتان را بهبود ببخشید، ده سال دیگر بلدید که چگونه جان خود را بهبود ببخشید. در حین کار کردن قصر درون خودتان را می سازید.



مساله بعدی ویرایش روابط است. در این سن باید یکسری از افراد را از رابطه هایمان خارج کنیم و تشخیص دهیم که جای چه روابطی در زندگی ما خالی است. ویرایش روابط، ویرایش خود هم هست. در این سن دیگر وقتش است که بگویم: من می خواهم در عالم چگونه دیده شوم. الان زمان خواستن های بالا و پایین بیست سالگی نیست. برای ویرایش روابط، فرد باید مهارت ارتباط بلد باشد. ما برای مهارت های زیادی خرج می کنیم و آموزش می بینیم ولی برای روابط و ارتباط هایمان کاری انجام نمی دهیم.


علاوه بر این مسائل مادی،در خصوص ابعاد فکری آدم ها چه توصیه هایی برای سی ساله ها دارید؟


البته این تفکیک صحیح نیست، قرآن کریم یاد حق را رسالت بزرگ تر زندگی می داند (ولذکرالله اکبر). تجلی ذکر خدا هم به اعتقاد من در کار و تلاش است. این طور نیست کسی که درست کار می کند و حرفه ای راه می اندازد و کسب حلال می کند و مراقب رفتارش در محل کار و بی اخلاقی ها هست، کمتر خودساخته باشد به نسبت کسی که نشسته فلان کتاب معرفتی را تورق می کند. در کل هر چیز ما را مشغول کند، باطل است. کار و ثروت و پول و ازدواج و عشق و حتی درگیر ظاهر عبادت افتادن، همه اگر مانع تابش نور خداوند بشود حجاب است.



اگر کسی در نمازش فقط به تلفظ حروف فکر کند، یادش می رود که در محضر چه کسی است. اگر کسی ۱۸ ساعت در روز کار کند و غافل نباشد، دارد رشد می کند. در آخر باید عرض کنم فرصت زنده داشتن دل و زنده داشتن این دیار پاک در اختیار همین سی ساله هاست که حقا مظلومند و به گردن نسل های بعد خود حقی بزرگ دارند.