باسلام. امیدوارم مشاورین عزیز بتونن کمکم کنن.
من 4 ساله با همسرم ازدواج کردم. ما با هم دوست بودیم و عاشق هم بودیم. بعد از ازدواج زندگی عاشقانه ای داشتم تا اینکه بعد از 2 سال زندگی مشترک و عاشقانه متوجه خیانت همسرم شدم. و دلیل این خیانت این بود: بی اعتنایی من به او به دلیل خستگی همیشگی من چون شاغل بودم و همچنین
سرد مزاجیم و رابطه جنسی کم و نامطلوبی که داشتیم.... از اون روز دیگه هیچوقت نتونستم مثل سابق همسرمو دوست داشته باشم و بهش اعتماد کنم. الان حدود 2 سال از اون ماجرا میگذره ولی من هنوز نتونستم به همسرم اعتماد کامل مثل سابق داشته باشم و هیچوقت دیگه نمیتونم مثل اون زمان عاشقش باشم و دوستش داشته باشم. الان دیگه فقط بهش عادت کردم. همسرم اظهار میکنه که از کارش کاملا پشیمونه و دیگه تکرار نمیکنه. ولی من نمیتونم دیگه مثل قبل بهش اعتماد کنم و دوستش داشته باشم. من دوست دارم زندگی عاشقانه ای داشته باشم ولی با وجود این مسائل و مسائلی که در ادامه میگم نمیتونم.
هم من وهم همسرم خیلی عوض شدیم تو این 4 سال. دیگه هیچکدوممون خصوصیات قبل ازدواجو نداریم. حاصل ازدواج ما یک دختر 1 سالس. بخاطر حساسیت من نسبت به دخترم برخی حرمت ها در مقابل خانواده همسرم شکسته شد. چون اونها یکسری مسائل رو در مورد دخترم میگفتن و من جبهه میگرفتم و دعوا میشد....و این نتیجش این شد که من که قبل از بدنیا اومدن دخترم خیلی پدر شوهر و مادر شوهرمو دوست داشتم دیگه اصلا دوستشون ندارم و خوشحالم از اینکه اونها در کشور دیگه ای و دور از ما زندگی میکنند. متاسفانه بعد از این مسائل تصمیم گرفتم رابطمو باهاشون خیلی کم و رسمی کنم تا سوء تفاهمی هم پیش نیاد. ولی در مورد مسئله ای که اخیرا پیش اومد اونها به مادر من که هیچ نقشی توی اون موضوع نداشت توهین کردن و من به اصرار همسرم سکوت کردم و از مادرم دفاع نکردم(مادرم در اون بحث حضور نداشت و اصلا خبر نداره) یعنی اصلااونا نمیدونن که من از توهینشون به مادرم ناراحتم. اونها به قومیت من هم توهین کردن. آیا من باید اونها رو متوجه این بکنم که نباید به مادرم و قومیتم توهین میکردن یا نه؟اگه اره چجوری بهشون بگم؟
در بحثی که پیش اومد من هیچ صحبتی نکردم (این بحث داخل وایبر بود در یک گروه خانوادگی) خانواده همسرم خیلی به همسرم توهین کردن و حتی اشک اونو درآوردن. من همسرمو نوازش کردم و بااون گریه کردم. نگذاشتم احساس تنهایی کنه.
ولی بعد از همه این جر و بحث ها ماجرا ختم به خیر شد و اونها آشتی کردن ولی هیچ عذرخواهی از من یا همسرم نکردن.فقط یکجورایی قضیه رو ماست مالی کردن و با به به و چه چه تمومش کردن.شاید فکر کنید همسر من هم مقصر بوده ولی من آدم منطقی ای هستم، اصلا همسرم نه بی احترامی ای کرد نه حرف نامربوطی زد نه کار ناروایی کرده که شایسته اونهمه توهین باشه. خلاصه بعد از این بحث همسرم توهینایی که بهش کردنو فراموش کرد و با خوشی ازشون خداحافظی کرد. چون همسرم خیلی به احترام متقابل خصوصا پدر مادر معتقده.
با وجود مسائلی که پیش اومد بعد از اون بحث من به همسرم غر زدم که چرا خانوادت به قومیت من و مادرم توهین کردن. من نمیتونم ساکت بشینم.... متاسفانه همسرم بعد از اونهمه توهین و بی احترامی ای که بهش شد تمام ناراحتیشو سر من خالی کرد و برخورد شدیدی با من داشت. و گفت چیکار کنم که توهین کردن...
من جوابشو ندادم و فقط دو روزه دارم گریه میکنم و اون کاملا بی تفاوت نسبت به ناراحتی من . مدتهاست نسبت به این زندگی سرد شدم و بخاطر تنها فرزندم تصمیم به طلاق ندارم. متاسفانه ما حدود 2 ساله بخاطر بارداری، زایمان و ناراحتی های زنانه بعد از زایمان رابطه جنسی درستی نداشتیم .آتش عشق بین ما کاملا خاموش شده.
خواهش میکنم کامل و شفاف راهنماییم کنید. دلم میخواد مثل سابق زندگی عاشقانه ای با همسرم داشته باشم. مدتهاست به هم نگفتیم که دوستت دارم. زندگیمون بعد از ورود دخترم خیلی خیلی سرد و بیروح شده. همیشه با هم دعوا داریم وروزها هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشه. تنها همصحبتمون موبایلمونه...
متاسفانه بدلیل مشکلات مالی توانشو ندارم مشاوره حضوری برم. همسرم موافقه که برم مشاور ولی نمیدونم چرا جراتشو ندارم. اما خودش قدمی در بهتر شدن رابطمون برنمیداره. همیشه سرده باهام. انگار اونم دیگه دوستم نداره.احساس میکنم تنها کسی که تو خونه بهش توجهی نمیشه منم.
اگه میشه منو کامل و واضح راهنمایی کنید. خیلی محتاجم خیلی درمونده ام