چيزي به نام شكست وجود ندارد. اين جمله را بارها به اشكال مختلف، در روانشناسي و از زبان استادان مختلف شنيدهايم. در واقع شكست يا پيروزي تعبيري است كه ما از دل اتفاقات خنثي استخراج ميكنيم. براي بسياري از آدمهاي موفق، شكست فقط يك تجربه است؛ تجربهاي كه گاهي لازم است آدمها شخصا با آن دست و پنجه نرم كندن تا پيام پنهان در آن را با تمام تار و پود وجود دريابند. شكست يك حادثه تصادفي نيست كه تنها براي افراد خاصي اتفاق بيفتد. بعضي مسيرها حتما به شكست منتهي ميشود و فرقي هم نميكند كسي كه در اين جادهها قدم ميگذارد يك آدم موفق يا يك شكستخورده سابقهدار باشد. بعضي از مسيره هم هستند كه احتمال شكست و زمينخوردنشان خيلي كم است؛ بهخصوص وقتي انسانهايي قبل از ما، آن مسيرها را با تلاش و زحمت و چهبسا با دل و جان از دستاندازها و چالههاي احتمالي، پاكسازي كرده باشند.
برخي هم معتقدند كه شكست تنها يك احتمال است؛ يعني هميشه اجازه دارد اتفاق بيفتد؛ به شرطي كه قبل از آن، مجوز بالارفتن احتمال وقوعش را صادر كرده باشيم. در واقع شكستهايي كه هر انساني در زندگي خود تجربه ميكند، بخشي از ذخاير تجربيات اوست كه به مرور كاملتر و غنيتر ميشود و خطاهاي تصميمگيري را كاهش ميدهد و انحراف رفتارها و حتي افكار خطاآلود فرد را اصلاح ميكند؛ به عبارت ديگر، شكست هر شخص موضوعي است كه در اغلب اوقات به خود او مربوط ميشود و ربطي به ديگران ندارد. اما نكته اينجاست كه بسيارند آدمهايي كه منتظرند ديگران شكست بخورند تا آنها به نام و نوايي برسند. ما در اين مقاله نام آنها را «كيسهدوزان اتفاق شكست» گذاشتهايم؛ چرا كه آنها كساني هستند كه براي رخ دادن حادثه شكست در زندگي ديگران كيسه دوختهاند و منتظرند تا سربزنگاه به سراغ قرباني خود، يعني فرد شكستخورده بروند و تا جايي كه ممكن است او را سركيسه كنند. اين كيسهدوزان فرصتطلب، شايد به ظاهر براي پيروزي اشخاص شادي كنند، اما در عمل هيچگاه از موفقيت افراد خوشحال نميشوند؛ زيرا ثروت و منفعت خود را درست در لحظات شكست اشخاص و شكستن آدمها مييابند و حاضرند براي مدتهاي طولاني چشمبهراه شكست و زمينخوردن اشخاص بنشينند و بعد وقتي اوضاع به هم ريخت و بازار آشفته شد، وارد ميدان شوند و قصد و غرض خود را آشكار كنند؛ در حقيقت اين افراد درست شبيه شكارچي ضعيفي هستند كه قدرت شكار شير را ندارد و فقط منتظر ميماند تا شير از پا درآيد و وقتي مطمئن شد كه آن شير به اندازه كافي ضعيف شده است، آنگاه به او نزديك ميشود. توصيه ميشود مراقب اين كيسهدوزان لحظات زمين خوردن باشيد و بيجهت دار و ندار و باقيمانده داشتنيهاي بعد از شكست خود را به رايگان در اختيار آنان قرار ندهيد.
همانطور كه در ابتداي مقاله اشاره شد، شكست بخشي از فرايند زندگي واقعي آدم موفق است. وقتي هيچ شكستي اتفاق نميافتد، بايد ترسيد و به دنبال دليل آن گشت. رخندادن شكست و اينكه همه چيز بر وفق مراد باشد، نشانه آن است كه در يك جاده بيخطر و از قبل آسفالتشده راه ميرويم. اگرچه قدمزدم در چنين مسيري لذتبخش است، اما موجب تنبلي، بيهنري و بيفايدهشدن شخص ميشود. اصولا انسانها به اندازه شكستهايي كه ميخورند، ارج و قرب پيدا ميكنند و ارزشمند ميشوند و همچنين افرادي كه كمتر شكست ميخورند، احتمال خطا و شكستخوردنهاي سخت آنها در آينده بيشتر ميشود.
بنابراين وقتي شكست بخشي ضروري از زندگي است، نبايد آن را پايان همه چيز دانست؛ بلكه تا آنجايي كه ممكن است، بايد شكست را به عنوان يك واقعيت بپذيريم و هزينه آن را به حداقل ممكن كاهش دهيم. اين نكته را در نظر بگيريد كه براي آتشزدن و انفجار بمبهاي بزرگ، از يك آتشزنه كوچك استفاده ميشود؛ در حقيقت كاري كه اين آتشزنه انجام ميدهد، اين است كه يك آتشزنه بزرگتر خود را به آتش ميكشد و به همين ترتيب طي يك زنجيره، بمب بزرگ منفجر ميشود؛ پس بايد مراقب باشيم تا در بازي زندگي زنجيره آتش شكل نگيرد و آسيبها و شكستهاي كوچك، تخريبهاي بزرگ و مهيب به بار نياورد. به همين دليل بايد در لحظات شكست بسيار مراقب بود و فريب فضاسازيهاي هدفدار كيسهدوزان شكست را نخورد.
بسياري از افراد وقتي يك بدهي كوچك به بار ميآورند، گمان ميكنند دنيا به آخر رسيده است. آنها از ترس بدهكار و بيآبرويي سرآسيمه و آشفته خود را به آب و آتش ميزنند و بدون آنكه عاقلانه فكر كنند، وسايل گرانبهايي را كه در اختيار دارند، زير قيمت حراج ميكنند تا بلكه بتوانند بخش ناچيزي از بدهي را تامين كنند و مدت بيشتري مهلت بگيرند. اما در اكثر مواقع از دست دادن اين حداقل داراييها باعث بدترشدن اوضاع ميشود؛ چرا كه وقتي اين داراييها از دست ميروند، قدرت حمايتي و ثروتزايي فرد نيز تحليل ميرود و در نتيجه شخص با فروش آن داراييها عاجزتر و درماندهتر ميشود. اما از سوي ديگر مالخرهايي كه داراييهاي فرد ورشكسته را ميخرند، از شادي در پوست خود نميگنجند؛ چرا كه ميدانند خريد اين لوازم نو و ارزشمند، آن هم زير قيمت واقعي، به معناي رسيدن به سود كلان و بادآوردهاي است كه ميتواند در زندگي و كار و كسب آنها تفاوتي عظيم ايجاد كند. آنها ورشكستگي و زمين خوردن اشخاص را بو ميكشند و از فرسنگها راه دور، درماندگي افراد درمانده را حس ميكنند و در نهايت خود را درست سربزنگاه به محل حادثه ميرسانند و در نهايت دار و ندار افراد بههمريخته و شكستخورده را به قيمتي ناچيز و به نفع خود مصادره ميكنند.
بنابراين فرد موفق به عنوان يك علامت خطر بايد نسبت به حضور اين افراد كيسهدوز در اطراف خود حساس باشد و به محض رويت آنها با دقت و تمركز بيشتري بر روي تصميماتي كه ميگيرد، تامل كند. وقتي فردي فرصتطلب و كيسهدوز در اطراف شما پرسه ميزند، بلافاصله بايد شستتان خبردار شود كه در حال از دست دادن چيزي باارزش هستيد؛ به همين خاطر هر تصميمي را كه گرفتهايد، بايد چندين بار از زواياي مختلف بازبيني كنيد و اگر ميتوانيد، سعي كنيد براي مدتي همه چيز را متوقف سازيد.
اگر به خاطر جواني، خامي و بيتجربگي خطايي مرتكب شديد و چند صباحي با فرد يا افراد ناباب معاشرت كرديد، بدانيد كه با اين خطا همه چيز را از دست ندادهايد. كسي كه دائما در گوشتان ضربالمثل قديمي «آب كه از سر گذشت، چه يك وجب چه صد وجب!» را زمزمه ميكند، در واقع كيسهدوز فرصتطلبي است كه ميخواهد شما را به تسليمشدن و فرورفتن بيشتر در منجلاب تشويق كند. وقتي خوب فكر كنيد، ميبينيد كه براي بيرون آمدن از يك وجب آب بالاي سر، بسياري از اوقات فقط كافي است دست و پايي تكان دهيد؛ در حالي كه اگر صد وجب زير آب رفته باشيد، براي بالاآمدن بايد صدها برابر بيشتر تقلا كنيد و هزاران برابر هزينه بپردازيد.
راه بعدي، راه ذخيره كردن باقيماندهاي است كه بعد از هر شكست براي فرد موفق بر جاي ميماند. هرچه اين باقيمانده بيشتر باشد، اميد به برگشتن به جاده موفقيت نيز بيشتر خواهد بود. «كيسهدوزان فرصتطلب» هميشه ميكوشند تا اين تفكر غلط را القا كنند كه بعد از هر شكست، ديگر فرصتي براي موفقيت دوباره وجود ندارد؛ در حالي كه حقيقت اين است كه به تعداد لحظاتي كه انسانها پيش روي خود دارند، ميتوانند فرصت و راه جديد براي درخشيدن و موفقيت خلق كنند. براي قدم نهادن در هر كدام از اين جادههاي جديد و خلق موفقيتهاي تازه نياز به پشتوانه و سرمايهاي است كه اين سرمايه ميتواند از باقيمانده شكستهاي قبلي تامين شود. به همين دليل اگر بهعنوان يك راهحل، شكست را پايان تلاش بدانيم و مجنونوار همه چيز را به باد دهيم و به آتش بكشانيم، هرگز كار عاقلانه و درستي انجام ندادهايم. با هر شكست، شخص بايد محتاطتر شود و آهستهتر و حسابشدهتر قدم بردارد و نسبت به هزينهكردن سرمايه باقيمانده احتياط بيشتري به خرج دهد؛ درست مانند افرادي كه ثروتي ندارند و ناگزير حسابشده و عاقلانهتر خرج ميكنند.
اگر در اين لحظات دشوار بعد از شكست متوجه شديد كه سروكله يك كيسهدوز فرصتطلب در اطرافتان پيدا شده است، بلافاصله اقدامات امنيتي را افزايش دهيد و ميزان احتياط و مراقبت را دوچندان كنيد و بدانيد كه اين كيسهدوزان، بيجهت دور و بر شما نميپلكند و بيدليل براي شما در مورد مزاياي بيخيالي و خوشگذراني سخنراني نميكنند. آنها زنگ خطري براي شما هستند كه هرچه سريعتر بندهاي شكست را از دست و پاي خود باز كنيد و از آن فاصله بگيريد. اگر اين كار را انجام دهيد، اولين و مهمترين گام را به سوي پيشرفت بعدي برداشتهايد و آنگاه خواهيد ديد كه به محض انجام اين كار، كيسهدوزان فرصتطلب ماستهاي خود را كيسه ميكنند و از شما فاصله ميگيرند؛ زيرا آنها ديگر شما را طعمه مناسبي براي خود نميبينند و در نتيجه به كمين طعمه ديگري مينشينند.