نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6

موضوع: همیشه گریه میکنم

1433
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2013
    شماره عضویت
    134
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    0
    تشکر شده 26 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    همیشه گریه میکنم

    ghjk
    ویرایش توسط saye : 09-21-2013 در ساعت 08:24 PM

  2. 2 کاربران زیر از saye بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    شماره عضویت
    11
    نوشته ها
    322
    تشکـر
    635
    تشکر شده 212 بار در 142 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : همیشه گریه میکنم

    سلام
    به مشاور خوش آمدید
    درباره مشکلتون باید بگم که اینکه گفتین
    قدرت صحبت کردنم به شدت میاد پایین وفقط اشک میریزم از کوچک ترین حرفش گریم میگیره شاید خودزنی انجام بدم وبامشت اون و بزنم
    و یا
    توخانواده با پدر ومادرم هم همینطورم از کوچک تریم حرفی اشکم در میاد
    اینها همه نشان از پایین آمدن آستانه تحمل شما در اثر فشار مشکلات در زندگیه، گرچه شما هنوز زندگی مشترک را به معنای واقعی شروع نکرده اید چرا که تازه چند ماهی است که عقد کرده و هنوز زیر یک سقف نرفته اید، ولی باید بگم که در هر صورت شما نباید خودتونو ببازید و در برابر مشکلات کمر خم کنید بلکه باید با تمام قوا و تدابیر زنانه تون سعی در برطرف کردن مسائل کنید
    اما نکته ای که لازم میدونم بهش اشاره کنم اینه که گرچه طلاق و جدایی آخرین مرحله است ولی گاهی در شرایطی که براساس بررسی و مشورت امید دیگری به بهبود وضعیت باقی نمونه ناگزیر میتونه بهترین راهکار باشه
    و مسئله ی دیگری که هست اینه که ما همینقدر که شما برامون توضیح دادین از زندگی شما اطلاع داریم و درصورتیکه بخواهیم راهکارهای مناسب رو به شما ارائه بدیم نیاز هست که بیشتر برامون توضیح بدین تا بتونیم شرایطتونو بسنجیم و کمکهای لازم رو انجام بدیم

  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2013
    شماره عضویت
    134
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    0
    تشکر شده 26 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : همیشه گریه میکنم

    تشکر از جوابتون
    من خودم بیشتر دعواهارا شروع میکنم واین جرقه ایه که اون وعصبانی میکنم وبعد به شدت پشیمان میشم ومیخوام سریع همه چیز رو فراموش کنه ولی دیگه فایده نداره به این راحتی ها خوب نمیشه گاهی اوقات بهش شک میکنم فکرمیکنم حرفی که

    بهم میزنه راست نیست فکرمیکنم دلش نمیخواد حقیقت و بهم بگه نمیدونم اونوقت هی سوال پیچش میکنم ودعواشروع میشه مثلا وقتی تماس میگیرم ومیفهمم که باشگاه نیست فوق العاده عصبانی میشم اونوقت هرچه قدرکه توضیح بده واسه فلان

    کاراومده بیرون قانع نمیشم کلا ادم تیزی هستم وقتی میفهمم یه موضوعی رابهم دروغ گفته بوده باعصبانیت باهاش روبه رو میشم

    درحال حاظربزرگ ترین مشکلم همون مسعله ی خونست واقعا توی بن بست گیرافتادم اون حاظرنمیشه بیخیال این موضوع بشه ومن امکان نداره قبول کنم همچین کار ساده لوحانه ای انجام بده

    همون طور که گفتید دربرابرمشکلات ضعیفم در واقع خیلی نقطه ظعف هام رو بهش نشون دادم همین که وقتی قهرمیکه بهش فورا زنگ میزنم کلا در برابرش خیلی نقطه ضعف هادارم واون همه را میدونه ولی من حتی یکی از نقاط ضعفش رانمیدونم

    به خاطرهمین همش من دارم اسیب میبینم

  5. 2 کاربران زیر از saye بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    شماره عضویت
    11
    نوشته ها
    322
    تشکـر
    635
    تشکر شده 212 بار در 142 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : همیشه گریه میکنم

    شما توى صحبتهاتون گفتين كه گاهى بهش شك ميكنيد، دليل اين شك كردنها چيه؟ آيا واقعا ايشون طورى عمل ميكنه و با شما روراست و صادق نيست كه باعث ميشه شما شك كنيد يا اينكه به نظرتون اين شكهاى شما بي مورده؟
    و در جاى ديگه اى اشاره كرديد كه آدم تيزى هستيد... پس اگه اينطوره نبايد اينقدر راحت از كوره در بريد و سريع عكس العمل نشون بدين و دعوا راه بندازين كه در آخر هم نتيجه ش ناراحتى خودتون و منت كشى بيجا و بى مورد از ايشون باشه، بلكه بايد با درايت فكر كنيد و در زمان مناسب با سياست حرف زده و عمل كنيد كه اينطورى هم بهتر نتيجه خواهيد گرفت
    چرا كه يه آدم تيز و زرنگ از هر فرصتى به نفع خودش استفاده ميكنه
    و اما درمورد مسئله ى خونه كه گفتين كار ايشون اصلا منطقى نيست و در آينده باعث مشكلات بيشترى بين شما و ايشون ميشه و معلوم نيست كه چرا شوهرتون ميخواد اينكار رو انجام بده درحاليكه حق خودشم كه يك واحد از اون آپارتمان هست رو نميخواد
    نكته ى ديگرى نيز هست كه لازم ميدونم يادآورى كنم و اون اينكه شما گفتين كه ٤ سال با هم دوست بودين و گرچه رابطه ى دوستى با ازدواج بسيار متفاوته چرا كه توى ازدواج مسئله ى تعهد و مسئوليت وجود داره، با اينحال بايد بگم كه بالاخره توى اون مدت شما تا حدودى با اخلاق و رفتار ايشون آشنايى داشتين
    و مسئله ى ديگه اينكه به قول خودتون اشتباه بزرگى كه كردين اينست كه گذاشتين ايشون به نقطه ضعفهاى شما پى ببرن، گرچه يادآورى اين نكته ضروريه كه توى زندگى مشترك اصل بر اينه كه زن و شوهر با شناخت بيشتر از يكديگر با هم صميمى تر شده و بدين ترتيب انيس و مونس هم شوند و هيچگاه نقصهاى همديگر رو به رخ نكشند كه اين باعث جدايى و فاصله بين اونها ميشه، اما در حال حاضر متأسفانه زوجين توى مشكلاتى كه در زندگى براشون پيش مياد بجاى يافتن راه حل دست روى نقطه ضعفهاى هم ميذارن
    بنابراين پيشنهاد ما اينه كه اول از همه شما كه بهتر از همه از اوضاع زندگيتون آگاه هستيد با خودتون شرايط رو بسنجيد و واقع گرايانه به مسائل نگاه كنيد و ببينيد كه تا چه حد مسائل پيش آمده بدليل رفتارهاى شما و عدم مديريت درستتونه و اينكه تا چه حد اميد به بهبود روابطتتون داريد؟
    و بخاطر داشته باشيد كه درصورتيكه اين مشكلات در دوران عقد حل نشدنى باشد يا حل نشده باقى بماند در آينده و وقتى زير يك سقف برويد آزاردهنده تر خواهد شد و انرژى بيشترى از شما خواهد گرفت

  7. کاربران زیر از Ravanshenas بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2013
    شماره عضویت
    134
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    0
    تشکر شده 26 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : همیشه گریه میکنم

    دلیل شک هام اینه که گاهی جرفی بهم میزنه ومطابق با تصور من نیست مثلا تماس میگیرم وباشگاه نیست بهش میگم کجا میری میگه دارم میرم واسه ی یکی از شاگردام ازخونه مکمل ببرم کمی که فکرمیکنم یادم میاد که توخونه مکمل نداره واین باعث شکم میشه البته بیشترموارد بیمورده ولی رفتارخودش باعث میشه بهش شک کنم وگرنه اکثرمواقع من اشتباه کردم
    خانواده ی شوهرم اصلا به اون کمک نمیکنند تمام طلاهایی که تاحالا برام اورده راخودش خریده وپدرش به 3تا پسرگفته خونه رابسازید ولی به نامتون نمیکنم هروقت مردم هرکدومش مال شماست شوهرمن هم به خاطرشرایط بد الان که با این پول ها
    نمیشه خونه خرید قبول کرده خانواده ی من هم نظرشون از اول این بود که تاوقتی خونه نخره عروسی نمیکنید ولی واقعا این یک اضطراب شدیدی رابهم داده
    دوران دوستی ما خیلی فرق میکرد باهمه ی دوستی ها انگار واقعازندگیمون رو شروع کرده بودیم خیلی خوشبخت تر ازحالا بودیم احساس میکنم اون 4سال بیشتربهم علاقه داشتیم وبیشتربه هم احترام میذاشتیم

  9. 2 کاربران زیر از saye بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2013
    شماره عضویت
    11
    نوشته ها
    322
    تشکـر
    635
    تشکر شده 212 بار در 142 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : همیشه گریه میکنم

    نقل قول نوشته اصلی توسط saye نمایش پست ها
    دلیل شک هام اینه که گاهی جرفی بهم میزنه ومطابق با تصور من نیست مثلا تماس میگیرم وباشگاه نیست بهش میگم کجا میری میگه دارم میرم واسه ی یکی از شاگردام ازخونه مکمل ببرم کمی که فکرمیکنم یادم میاد که توخونه مکمل نداره واین باعث شکم میشه البته بیشترموارد بیمورده ولی رفتارخودش باعث میشه بهش شک کنم وگرنه اکثرمواقع من اشتباه کردم
    خانواده ی شوهرم اصلا به اون کمک نمیکنند تمام طلاهایی که تاحالا برام اورده راخودش خریده وپدرش به 3تا پسرگفته خونه رابسازید ولی به نامتون نمیکنم هروقت مردم هرکدومش مال شماست شوهرمن هم به خاطرشرایط بد الان که با این پول ها
    نمیشه خونه خرید قبول کرده خانواده ی من هم نظرشون از اول این بود که تاوقتی خونه نخره عروسی نمیکنید ولی واقعا این یک اضطراب شدیدی رابهم داده
    دوران دوستی ما خیلی فرق میکرد باهمه ی دوستی ها انگار واقعازندگیمون رو شروع کرده بودیم خیلی خوشبخت تر ازحالا بودیم احساس میکنم اون 4سال بیشتربهم علاقه داشتیم وبیشتربه هم احترام میذاشتیم
    ببینید این که گفتین "دوران دوستی ما خیلی فرق میکرد باهمه ی دوستی ها انگار واقعازندگیمون رو شروع کرده بودیم" منطقی نیست چرا که درصورتیکه بخوایم بگیم واقعیت هم همین بوده پس بعد از این هم باید روابطتون همونطور میبود و پایدار میموند نه اینکه تغییر بکنه و اونهم اینقدر تغییر آشکاری...
    علاوه بر اینها تا به قول معروف دونفر با هم زیر یه سقف زندگی نکنن از رفتار و اخلاق همدیگه بطور کامل نمیتونن آگاه بشن، و اینکه گفتین اون موقع خوشبخت تر بودین و ... شاید یکی از دلایلش همین بوده باشه
    و اما در مورد شک کردنهای شما لازمه بهتون یادآور بشم که این شک کردنها جز اینکه باعث سردتر شدن زندگیتون و دور شدن روز به روز شما ازهمدیگه میشه ، سود دیگه ای نداره
    درباره مسئله خونه هم باید بگم که شما دونفر باید قبل از همه اینها فاصله ای که از نظر عاطفی بینتون افتاده رو از بین ببرید و با همدیگه یکدل بشین تا بعد اونوقته که میتونید هر دوتون از یک دریچه به منافع زندگی مشترکتون و خطراتیکه اونو تهدید میکنه بنگرید و با درنظر گرفتن این مسائل درمورد اون خونه تصمیم درست رو بگیرید

  11. کاربران زیر از Ravanshenas بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد