نمایش نتایج: از 1 به 3 از 3

موضوع: سخت بود...!!!

497
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8699
    نوشته ها
    43
    تشکـر
    176
    تشکر شده 133 بار در 27 پست
    میزان امتیاز
    0

    سخت بود...!!!

    امشب دامادم راهی حجله گاه عروسش شد...

    سخت بود...!!!

    درد داشت طعم رقیب را چشیدن...

    اسم تو باید هم ردیف اسم من می آمد...

    چه شد که همه چیز بهم خورد؟!

    چه شد مال "او" شدی؟!

    چه شد "من" برایت تمام شدم؟!

    روز عروسی ات آمدم...در لابلای جمعیت پنهان شدم...!!

    مرا ندیدی!!!

    اما من تورا در کت و شلوار مشکی دامادی ات دیدم!

    چقدر خواستنی شده بودی

    روزی مَــــــــــردِ رویای من بودی...

    اما حالا داماد دیگری شدی...!

    عروست چقدر به تو می بالید...

    چقدر خندان دستان سفید و ظریفش را دور گردنت می انداخت...!

    و چقدر لبخندهایتان عمیق بود.......................

    من زیر مهر دست های بهم قفل شده و قلب های ملتهب تو و عروست یخ بستم!

    برق حلقه ات هنوزهم تن یخی و آذری مرا می سوزاند...

    برق حلقه ی طلایی دست چپت تمام زندگی ام را سوزاند...

    مَـــــــــــــــــــــــ ـــن را تمام کرد......................

    آرام تر برو مسافر من...!

    آرام تر گام بردار...!

    بگذار دلم باور کند که دیگر تو مال دیگرانی...!

    بگذار باور کند که فکر کردن به داماد دیگران حرام است...!

    امشب صدای اشک ها و ضجه های من،،،

    در صدای فنر تخت تو و عروست گم می شود...!

    امشب تو به حجله گاه معشوقت می روی و.......

    من دِلَـــــــــمـــــــــــ را به قربانگاه می برم...!



  2. 4 کاربران زیر از S@m بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8192
    نوشته ها
    6,105
    تشکـر
    8,084
    تشکر شده 8,594 بار در 3,929 پست
    میزان امتیاز
    19

    پاسخ : سخت بود...!!!

    تو رفتی بعد تو حالم..یه حالی مثل مردن بود
    تو هم تنها شدی اما...
    .
    .
    ...کجا حالت مثه من بود.......
    خیلی قشنگ بود هستی خیییلیی....

  4. کاربران زیر از رزمریم بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    S@m

  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8699
    نوشته ها
    43
    تشکـر
    176
    تشکر شده 133 بار در 27 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : سخت بود...!!!

    غرورتـ نمیذاره برگردی؟ میدونم جوابمو نمیدی.میدونم دستاتو بهم نمیدی.میدونم میرسه اون روزی ک میخوای برگردی
    تلفنو برمیداری زنگ میزنی((بوق !بوق!بوق!))برنمیدارم. عصبی میشی فحش میدی.با
    خودت میگی کلاس میذارم. روزدوم زنگ میزنی ((بوق !بوق!بوق!))برنمیدارم با خودت
    میگی غلط کنم دیگه بهش زنگ بزنم.روز سوم از جلوی کوچمون رد میشی میبینی

    حجله ی ی بنده خدایی رو زدنسر کوچه دلت میسوزه میگی بیچاره جوون بود میای
    نزدیک تر .جوان ناکام چقدقیافش آشناست ببخشید نمیتونم جلوی ات بلند شم آخه
    زیر خاکم.دیدی همه چیزم خاک شد؟عشقم چقد خوشگل شدی!چقد مشکی بهت
    میاد!کاش زود ترمیمردم!!!!!!!!!گریه نکن دیگه. التماست میکردم میگفتم نرو.روزای
    بعدش یادته التماست میکردم ک برگردی؟؟؟؟؟؟گریه نکن آخه نمیتونم اشکاتو
    ببینم.آخه زیر خاکم نمیتونم بلند شم و پاکشون کنم .
    چی دارم میشنوم؟داری التماس میکنی؟
    عشقم آروم باش غرورت نذاشت که زودتر برگردی


  6. 3 کاربران زیر از S@m بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد