نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: خانواده شوهر

1260
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4210
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    5
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    خانواده شوهر

    سلام
    من باردارم و خانواده ی شوهرم عاشق بچه!نگرانم بچه ام که بدنیا اومد نذارن اونطور که میخوام بزرگ و تربیتش کنم از الان آماده شدن تا بعد زایمان یه مدت طولانی و کنار من باشن!چطور رفتار کنم دخالتشون کمتر شه!؟؟؟؟

  2. کاربران زیر از zari77 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5400
    نوشته ها
    698
    تشکـر
    99
    تشکر شده 657 بار در 378 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خانواده شوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط zari77 نمایش پست ها
    سلام
    من باردارم و خانواده ی شوهرم عاشق بچه!نگرانم بچه ام که بدنیا اومد نذارن اونطور که میخوام بزرگ و تربیتش کنم از الان آماده شدن تا بعد زایمان یه مدت طولانی و کنار من باشن!چطور رفتار کنم دخالتشون کمتر شه!؟؟؟؟
    عزیزم قرار نیست تو زندگی با کسی بجنگی...

    همونطور که شما در این مورد صاحب حق هستید ... اونام صاحب حق ...

    همونطور که تربیت کودک برای شما اهمیت داره برای اونام اهمیت داره ....

    بهترین روش اینه که در تربیت فرزندتون از تجربیاتشون کمک بگیرید ...

    به هرحال شوهر شما در این خانواده بزرگ شده و شما هم تونستید عاشقش بشید ...پس نباید مشکلی باشه ...

    وقتی ازشون در این موارد کمک بگیرید بهشون نزدیک شدید و اعتماد و توجه رو جلب کردید ...

    و میتونید نظر و تربیت خودتون رو هم اعمال کنید ... درضمن بحث دخالت کردن خانواده شوهرتون رو از ذهنتون کاملا" پاک کنید ...

    قدر این لحظات مادر شدن رو بدونید و آرامش داشته باشید تا این آرامش به فرزندتون هم منتقل بشه

  4. 4 کاربران زیر از Bita moein بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خانواده شوهر

    نقل قول نوشته اصلی توسط zari77 نمایش پست ها
    سلام
    من باردارم و خانواده ی شوهرم عاشق بچه!نگرانم بچه ام که بدنیا اومد نذارن اونطور که میخوام بزرگ و تربیتش کنم از الان آماده شدن تا بعد زایمان یه مدت طولانی و کنار من باشن!چطور رفتار کنم دخالتشون کمتر شه!؟؟؟؟
    ببخشید یه سوال دارم
    گناه کردن عاشق بچه ان ؟؟؟؟؟
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  6. کاربران زیر از Reepaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6562
    نوشته ها
    185
    تشکـر
    199
    تشکر شده 288 بار در 123 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خانواده شوهر

    ببین عزیزم، این طبیعیه که اونا فرزندتون رو دوست داشته باشن. شما به هیچ وجه نباید مستقیماً با خانواده همسرتون درگیر شید و راجع به این مسائل صحبت کنید. باید دوستانه با همسرتون حرف بزنین و بهشون بگید که مادرو پدرشون زحمت خودشون رو قبلاً کشیدن و فرزندان خودشون رو تربیت کردن، حالا دیگه نوبت شماست که فرزندتون رو به طور مستقل و اون طوری که میخواید بزرگ کنید، از همسرتون در حل این مسئله کمک بگیرید و مطمئن باشید همیشه به تجربیات بزرگترهاتون در تربیت فرزندتون نیاز دارید. البته من قبول دارم که این استفاده از تجربیات نباید شکل دخالت خانواده ایشون یا خودتون در زندگیتون رو به خودش بگیره.

  8. کاربران زیر از mahsa_bestgirl87 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7919
    نوشته ها
    175
    تشکـر
    128
    تشکر شده 112 بار در 67 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خانواده شوهر

    سلام

    بعد از زايمان بدن مادر ضعيف مي شه و نياز به كمك داره و كمك كردن خانواده همسر جز نكات مثبته نه منفي كه شما هنوز اتفاقي نيافتاده و نگران هستيد

  10. 2 کاربران زیر از آبي بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8739
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    68
    تشکر شده 59 بار در 31 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خانواده شوهر

    درود بانو

    با سپاس Bita moein-Moshaver گرامی من خودم مرد هستم و دختر هم دارم و متوجه حساسیت شما نسبت به این موضوع هستم ولی شما اول از همه باید همه توجهتان به این موضوع باشه که الان باردار هستید و در وضعیت حساسی قرار دارید هرگونه ناراحتی و غم که در وجود شما باشه مستقیما تاثیر میزاره روی نوزاد شما پس سعی کنید آرامش خودتان را حفظ کنید و از فکر کردن به موضوعی که هنوز اتفاق نیافتاده خودداری کنید.

    مقاله زیر را با دقت مطالعه کنید
    خطاهای شناختی و مشکلات ما

    ریشه افسردگی، اضطراب و پرخاشگری در :

    خطاهای شناختی

    امروزه بسیاری از افرادا در سیر تفکر خود به دلیل عدم آشنایی با اصول تفکر منطقی و صحیح ، ناخواسته دچار خطای شناختی می شوند. عدم اطلاع از خطاهای شناختی ورطه ای بسیار خطرناک و سهمگین می داند. شاید بسیاری از گرفتاری های مردم ما به دلیل آلوده بودن افکار ما به این نوع خطا ها باشد. به نظر می رسد افسردگی ، بی قراری ، رقابت های ناصحیح، خشونت، پرخاشگری و بسیاری از رفتارهای غیر عادی ما بی ارتباط با خطاهای شناختی نباشند.آلبرت الیس روان شناس معروف این خطاها را شناسایی و در قالب ده خطای شناختی معرفی نموده است. انسانهایی که تفکر غیر منطقی دارند و یا خطاهای شناختی در افکارشان هویدا است، در بسیاری از موارد اطلاع چندانی از این خطاها ندارند. شاید عدم اطلاع، باعث آلودگی این افکار با خطاهای شناختی می شوند. در این نوشتار سعی بر آن است که خطاهای شناختی به صورت ساده و در قالب مثال های روشن و واضح بیان شوند. امید است بسیاری از نگرانی ها، حالات و افکار نامطلوب که در پشت این خطاهای شناختی وجود دارند، با اطلاع رسانی از بین بروند.
    خطای اول : تفکر همه یا هیچ
    در این نوع افکار قانون همه یا هیچ حاکم است . فرد یک رفتار، فکر، موفقیت ، ، پدیده یا موضوع را کلا سفید یا سیاه می بیند. هر چیز کمتر از کامل ، شکست بی چون و چراست. عدم قناعت به مقدار و یا بخشی از یک کار ، یک فعالیت و یا یک امتیاز ، آنها را از مزایای آن امر محروم می کند. به طور مثال عده ای این نوع تفکر را دارند که یا باید فلان ماشین را داشته باشند یا اصلا هیچ ماشینی را نمی خواهند. این نوع تفکر در بسیاری از قسمت های زندگی دیده می شود. در مثالی دیگر مدرس دانشگاه بیان می دارد که اگر این تعداد دانشجو بود و با این شرایط به طور مثال من این درس را خواهم داد. در مثال دیگر خانمی که رژیم لاغری گرفته بود، پس از خوردن یک قاشق بستنی گفت: برنامه لاغری من دود شد و به هوا رفت. با این طرز تلقی به قدری ناراحت شد که یک ظرف بزرگ بستنی را تا به آخر نوش جان کرد.

    خطای دوم : تعمیم مبالغه آمیز
    افرادی که این نوع خطا را در افکار دارند حقایق زندگی را پررنگ تر از مقدار واقعی آن می بینند. شدت و مقدار واقعی خیلی کمتر از مقدار و شدتی است که در ذهن فرد قرار دارد. فردی که دچار این خطای شناختی است ، هر حادثه منفی و از جمله یک ناکامی شغلی را شکستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی می کند و آن را با کلماتی چون هرگز و همیشه توصیف می کند. فروشنده دوره گرد افسرده ای که فروش خوبی نداشته و در حال رانندگی پرنده ای به شیشه اتومبیلش خورده بود گفت: چه بد شانس هستم، پرنده ها همیشه به شیشه اتومبیل من می خورند. شاید بتوان این طور بیان کرد که این افراد به دلیل مبالغه در بخشی از افکار ، نمی توانند جوانب مثبت زندگی را ببینند. شاید در مثال ذکر شده بتوان این طور بیان کرد که این فروشنده دوره گرد ازخیلی مواهب که دارد غافل است و این که او ماشینی دارد که خیلی از فروشندگان دیگر ندارند .

    خطای سوم : فیلتر ذهنی
    افرادی که دارای این نوع افکار هستند تحت تاثیر یک حادثه منفی همه واقعیت را تار می بینند. به جزیی از یک حادثه منفی توجه می کنند و بقیه را فراموش می کنند.عدم توانایی در دیدن بخش های مهمتر این حوادث ، عاملی است که ذهن ما را درگیر می کند. شبیه چکیدن یک قطره جوهر که بشکه آبی را کدر می کند. به مثالی توجه کنید: به خاطر طرز برخورد شایسته خود با همکاران اداره، از طرف رئیس اداره تشویق می شوید، اما در این میان و در حین دریافت جایزه یکی از همکاران کلمه ای نه چندان جدی در مقام انتقاد به شما می گوید. روزهای طولانی در حالی که همه گفته های مثبت و مراسم با ارزش تشویق را فراموش می کنید، تحت تاثیر این انتقاد بسیار جزئی یک همکار، رنج می برید.

    خطای چهارم : بی توجهی به امر مثبت
    افرادی که دارای این نوع تفکر غیر منطقی هستند، توجه زیاد و با ارزشی به جنبه ها ی مثبت زندگی خود ندارند و همیشه نکات مثبت را برای خود بی اهمیت جلوه می دهند. با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت، اصرار بر مهم نبودن آنها دارند. کارهای خوب خود را بی اهمیت می خوانند، معتقدند که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد. بی توجهی به امر مثبت شادی زندگی را می گیرد و شما را به احساس ناشایسته بودن سوق می دهد. به طور مثال نگهبان ساختمان تجاری با تیز هوشی موفق به شناسایی یکی از سه سارقی شده بود که در هفته قبل از یکی از مغازه های این ساختمان دزدی کرده بودند. مسئول ساختمان ضمن قدردانی از نگهبان که بعد از چند روز موفق به کشف این گره شده بود از نگهبان خواست که یکی از روزهای هفته زمانی را مشخص کند که در جلسه ای با حضور افراد و مالکین ساختمان از زحمات وی قدردانی شود. نگهبان امروز و فردا کرده و یکسره میگفت کار مهمی نکرده ام و از تعیین وقت سرباز می زد.

    خطای پنجم : نتیجه گیری شتابزده
    بی آنکه زمینه محکمی وجود داشته باشد نتیجه گیری شتابزده می کنید. ذهن خوانی: بدون بررسی کافی نتیجه میگیرید که کسی در مورد شما منفی فکر می کند. پیشگویی: پیش بینی می کنید که اوضاع بر خلاف میل شما در جریان خواهد بود. بدون هر گونه بررسی می گویید« آبرویم خواهد رفت، از عهده انجام این کار برنخواهم آمد». و اگر افسرده باشید ممکن است به خود بگویید «هرگز بهبود نخواهم یافت».

    خطای ششم: درشت نمایی
    از یک سو در باره اهمیت مسایل و شدت اشتباهات خود مبالغه می کند و از سوی دیگر ، اهمیت جنبه های مثبت زندگی را کمتر از آنچه هست برآورد می کند. به دلیل اعتماد به نفس پایین، این افراد چون خود را نسبت به دیگران دست کم می گیرند، در صورت انجام کاری خطا ، این اشتباه خود را خیلی پررنگ تر از حد و حدود واقعی آن اشتباه می بیند. به طور مثال شخصی دوست قدیمی خود را می بیند و به او سلام می گوید، دوست قدیمی مانند همیشه سلام او را به گرمی جواب نمی دهد. او از این مسئله ناراحت می شود و این واقعه را برای خود فاجعه تلقی می کند. این درحالی است که شاید دلایل مختلفی برای سرد برخورد کردن وجود داشته باشد. از طرفی این قدر هم مهم نباشد ولی ساعتها این مسئله ذهن فرد را درگیر خود می کند.

    خطای هفتم : استدلال احساسی
    افرادی که دارای استدلال احساسی هستند فکر می کنند که احساسات منفی ما لزوما منعکس کننده واقعیت ها هستند. این نوع استدلال احساسی ما را از بسیاری واقعیت ها دور نگه می دارد . به طور مثال : «از سوار شدن در هواپیما وحشت دارم، چون پرواز با هواپیما بسیار خطرناک است».« یا احساس گناه می کنم پس باید آدم بدی باشم». یا «خشمگین هستم، پس معلوم می شود با من منصفانه برخورد نشده است.» یا «چون احساس حقارت می کنم، معنایش این است که فرد درجه دومی هستم». یا «احساس نومیدی می کنم، پس حتما باید نومید باشم».

    خطای هشتم : باید ها
    انتظار دارید که اوضاع آن طور باشد که شما می خواهید و انتظار دارید .همیشه این انتظار محقق نمی شود و یا با درصد کمتری محقق می شود. به طور مثال نوازنده بسیار خوبی پس از نواختن یک قطعه دشوار پیانو با خود گفت:«نباید اینهمه اشتباه می کردم». آنقدر تحت تاثیر این عبارت قرار گرفت که چند روز متوالی حال و روز بدی داشت. انواع و اقسام کلماتی که «باید» را به شکلی تداعی می کنند، همین روحیه را ایجاد می نمایند. آن دسته از عبارت های «باید» دار که بر ضد شما به کار برده می شوند،به احساس تقصیر و نومیدی منجر می گردند. اما همین باورها، اگر متوجه سایرین و یا جهان به طور کلی شود منجر به خشم و دلسردی می گردد«نباید این قدر سمج باشد».خیلی ها می خواهند با «باید» ها و «نباید»ها به خود انگیزه بدهند. «نباید آن شیرینی را بخورم». این نوع فکر اغلب بی تاثیر است زیرا«باید» ها تولید تمردد می کنند و اشخاص تشویق میشوند که درست برعکس آن را انجام دهند.

    خطای نهم : برچسب زدن
    برچسب زدن شکل حاد تفکر همه یا هیچ چیز است. به جای اینکه بگویید«اشتباه کردم». به خود برچسب منفی می زنید:«من بازنده هستم». گاه هم اشخاص به خود برچسب «احمق» یا «شکست خورده» و غیره می زنند. برچسب زدن غیر منطقی است، زیرا شما با کاری که می کنید ، تفاوت دارید. انسان وجود خارجی دارد اما «بازنده» و «احمق» به این شکل وجود ندارد. این برچسب ها تجربه های بی فایده ای هستند که منجر به خشم، اضطراب ، دلسردی و کمی عزت نفس می شوند. گاه برچسب متوجه دیگران است. وقتی کسی در مخالفت با نظرات شما حرفی می زند ممکن است او را متکبر بنامید. بعد احساس می کنید مشکل به جای رفتار یا اندیشه بر سر«شخصیت» یا «جوهر و ذات» او است. در نتیجه او را به کلی بد قلمداد می کنید و در این شرایط فضای مناسبی برای ارتباط سازنده ایجاد نمی شود.

    خطای دهم : شخصی سازی و سرزنش
    در این خطا، فرد خود را بی جهت مسئول حادثه ای قلمداد می کند که به هیچ وجه امکان کنترل آن را نداشته است. وقتی زنی از آموزگار پسرش شنید که او در مدرسه خوب درس نمی خواند با خود گفت « این نشان می دهد که من مادر بدی هستم» و چه بهتر که این مادر علل واقعی درس نخواندن فرزندش را می جست تا او را کمک کند. شخصی سازی منجر به احساس گناه ، خجالت و نا شایسته بودن می شود . بعضی ها هم عکس این کار را می کنند و سایرین و یا شرایط را علت مسائل خود تلقی می کنند و توجه ندارند که ممکن است خود در ایجاد گرفتاری سهمی داشته باشند « علت زندگی زناشویی بد من این است که همسرم منطقی نیست». سرزنش به خاطر ایجاد رنجش اغلب موثر واقع نمی شود.
    نوشته شده توسط استاد سنگتراشان

    بعد زایمان شما نیاز دارید تا استراحت کنید برای ماه اول واقعا وحشتناکه و نیاز بسیار زیادی دارید به اینکه در اطرافتان افرادی باشند که دارای تجربه باشن و از فامیل نزدیک این خیلی خوبه هم خانواده شما و هم خانواده شوهرتان در این مورد به شما یاری برسانند و تجربیاتشان را در اختیار شما قرار بدهند اینجوری این دوران سخت را راحتتر طی میکنید.
    مقاله خطاهایی شناختی را بدقت مطالعه کنید از پیشگویی کردن و ذهن خوانی کردن و دید منفی داشتن لطفا خودداری کنید.

    راستی مبارک باشی حالا دختره یا پسر؟ما که یه دخترشو داریم درسته پوستمونو کنده ولی خدایی خیلی دوسش داریم

  12. کاربران زیر از khaleghezey بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4210
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    5
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خانواده شوهر

    سلام
    خیلی خیلی ممنون از راهنمایی هاتون!
    مشکلم همینه...همیشه پیش پیش به خودم سخت میگیرم و همه چیز و به خودم زهر میکنم!
    حالا شیش ماه باقی مونده و من عزای اینو گرفتم خواهر شوهر مجردم که عاشق بچه اس بچمو ازم میگیره!
    شاید به خاطر رفتارهای اونا هم باشه...مدام میگه بچتون بیاد مال منه!
    فکر اینکه مدام بخواد کاراشو بکنه و از بغلش زمین نذارتش عصبیم میکنه
    میره بچه ی همسایه رو صب میاره شب میبره میده!بچه خودش و میکشه برا مادرش ولی نمیبره بدتش!
    همین الان ازفکرش سر درد گرفتم

  14. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4210
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    5
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خانواده شوهر

    آرامش که فعلارویای دست نیافتنیه!
    خدا به داد بچه ام برسه!
    میدونم دارم سخت میگیرم ولی دست خودم نیس!حرف از بچه میزنن عصبی میشم
    درست مث امروز که بعد از اینکه صدبار بهشون گفتم جنسیت بچه توماه4 مشخص میشه باز تا رفتم دکتر زنگ زدن بچه دختره یا پسر!(من تو سه ماهم)

  15. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2014
    شماره عضویت
    4210
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    5
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خانواده شوهر

    زنده باشن!
    جنسیت بچه ام هنوز مشخص نیس!
    حساسیتشون رو این موضوع هم اذیتم میکنه!

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد