نوشته اصلی توسط
m.gh66
با سلام حدود 3 ساله متاهلم ، 7 ماه پیش با خانمی متاهل آشنا شدم که این آشنایی به دوستی تبدیل شد یه دوستی خیلی صمیمی و عاشقانه با وجود متاهل بودن ، خلاصه خیلی صمیمی شدیم خدارو شکر اصلا پی مسایل جنسی نرفتیم و یه رابطه سالم داشتیم .شد تا 2 ماه پیش که کمکم مشکل شروع شد و طرفم حرف از تمام کردن زد که من از رو وابستگی شدید خیلی مقاومت کردم هر بار هم کارمون به دعوا و توهین ختم میشد که من با عذر خواهی تمامش میکردم و نمیخواستم تمام کنه یه دوبارم منطقی حرف زدیم قبول کردم که دیگه سمتش نرم ولی خودش اومد یعنی کلا دو ماه آخر تا میخواستم فراموشش کنم میومد و تا بهش عادت میکردم حرف از تمام کردن میزد. رسید به یه روز که بهش اس دادم و خیلی جدی جوابمو داد و منم از رو عصابانیت خواستم کاری کنم که دیگه بر نگرده وتمام کنم ، من همسرم تا حدودی از این رابطه میدونست ولی کامل نه و طرفم هم رو این قظیه خیلی حساس بود که همسرم چیزی نفهمه ، منم چون میدونستم رو این قظیه حساسه بهش به دروغ گفتم که من به همسرم همه چیز رو گفتم کلی توهین کرد منم جوابشو دادم تا حسابی ازم متنفر شه و دیگه برنگرده که همینم شد. 2 روز بعد راستشو بهش گفتم و ازش حلالیت خواستم و اونم گفت که هیچ وقت منو نمیبخشه... الان دیگه اون رابطه تمام شده و من کلی عذاب وجدان دارم که نمیودنم باید چیکار کنم از طرفی خیانت به همسر خودم و دروغی که به اون گفتم و نبخشیدنش تا قیامت ... من به مسایل دینی خیلی اعتقاد دارم و از عذاب الهی هم خیلی میترسم که نکنه دلشو شکسته باشم . لطفا کمکم کنید چه جوری با این مساله کنار بیام به خاطر توهیناش شخصیتم تخریب شده خودمو یه گناه کار میدونم از خواب و خوراک افتادم