با سلام.24 سالمه ی پسر 4 ساله دارم 6 سال از ازدواجم میگذره متاسفانه ادامه دادن این زندگی برایم مشکل شده شوهرم اعتیاد داره به مواد سفید دوازده ساله دوبار ترک کرده ولی دیشب تو ماشین قرص متادون و خواب پیدا کردم قسم میخوره مال من نبوده ،باور نمیکنم اون اصلا من رو آدم حساب نمیکنه مدام دعوا و بحث داریم بیکاره استقلال مالی نداشتیمخانواده اش خیلی بهم بی احترامی میکنن منو مقصر اعتیاد پسرشون میدونند با اینکه وضع مالی خیلی خوبی دارن ولی همیشه من در بضاعت بوده ام هیچوقت ارتباط عاشقانه ای نداشتیم مثلا تا حالا با هم قدم نزدیم یا با هم حرف نزدیم سر مسیله ای تا میخوام حرف بزنم فحش و دعوا دستم روم بلند میکنه بارها شده تو جمع بهم بگه بروگمشو آدم نیستی تو زن خراب و فاسدی هستی صبح خوابه ساعت 12 میره بیرون هرروز ی بهانه ای میاره تا ساعت 3 میات خونه باز 5 میره بیرون 10 یا 11 شب میاد اگر اعتراض کنم قیافه میگیره برام و تا حرف بزنم چنان داد میزنه که بچم وحشت میکنه به خانواده ام فحش میده به خودم همه توهینی میکنه از همه چیزمایراد میگیره بارها بهم گفته ازت بدم میاد برام مهم نیستی دروغ زیاد میگه چندبار چند تیکه از طلاهامو بدون اجازه برده فروخته بعد میگه مال خودمه نباید ازتو اجازه میگرفتم هیچ احساس مسولیتی به ما نداره مثلا چندین بار متوجه شدم تو خیلی جاها خودشو مجرد معرفی میکنه بهم خیانت کرده چندبار و جدیدا خودش و خانواده اش بهم گیر دادن که تو با نامحرم ارتباط داری وخیلی مشکلات دیگه بنظر شما من باید چکار کنم همش به طلاق فکر میکنم در ضمن خانواده ام اصلا پشتم نیستن آیا بعد از طلاق شرایط زندگی از این جهنم هم بدتر میشه کمکم کنید واقعا تنهام همش گریه میکنم که چ بدی کرده بودم که خدا این همه بلا سرم میاره