حدود سه سال و نیم پیش با خاستگارم توی یک جمع که برای کنکورارشد با هم گروه شده بودیم از طریق اینترنت آشنا شدم و حدود یک سال وقت برای آشنایی گذاشتیم .
خواهر بزرگترم یک بار ازدواج ناموفق تو دوران نامزدی داشت و این باعث ضربه روحی شدیدی ب کل خانوادم شد. و همین باعث شد وقتی که من خانوادم رو در جریان این خاستگاری و تمایلم به ازدواج بذارم به شدت مخالفت شد. این مخالفت بیشتر از دو سال طول کشیده و خاستگارم و خانوادش توی این مدت مدام پیگیر بودند و تماس میگرفتن یا اومدن خونموم. اما خانوادم همچنان مخالفن.
دلیل ترس حانوادم ازدواج اول و ناموفق خواهرمه اما دلایلی که میارن تفاوتهای فرهنگی و دوری دوتا خانوادس. ایشون اهل تهرانن و من تبریز. خانواده ما از نظر تحصیلات بالان و خانواده ایشون نه. البته خود ایشون و من فوق لیسانسیم. مخالفت خانواده من باعث شد خانواده و مخصوصا مادر ایشون هم از ترس عدم آشنایی حرفهایی زدند که کدورت بین خانواده ها ایجاد شد اما با تلاش خاستگارم اونا راضی شدن ولی خانواده من همچنان پافشاری میکنن که من با ایشون ازدواج نکنم، این هم بگم که ما تا چندماه پیش خانواده مرفهی بودیم ولی به خاطر نوسانات مالی دولت یه کم وضعیت اقتصادی مام نزول کرده و خانوادم این دلیل رو هم بهونه میکنن که اول وضعیت مالیمون تثبیت شه و مثل قبل شیم بعد فکر ازدواج کنم و ازدواجم الان باعث فشار مالی براشون میشه.
توی این مدت سه سال و نیم من و خاستگارم با هم مشکل خاصی نداشتیم و از نظر فکری شبیه به همیم. اما گاهی فکر میکنم چون 95% ارتباط من با ایشون از طریق وایبر و نوشتاریه، شاید من وابسته به گوشیمم! البته چند بار اومدن پیشم. اما خیلی کم. الان واقعا موندم. از یه طرف خانواده ایشون اصرار به ازدواج ایشون با افراد دیگه رو دارند و من میترسم اگر که ما با هم ازدواج کنیم هم از من بدشون بیاد.
از طرف دیگه هم خانواده من میخان که من با یه دکتر ازدواج کنم که ثروتمند باشه و باعث سربلندیشون بشه.
خودمم دلم میخاد که با یه خانواده تحصیلکرده و روشن ازدواج کنم اما از طرف دیگه علاقم به خاستگارم انقدر زیاده که وقتی فکر میکنم با کس دیگه ای ازدواج کنه، قلبم درد میگیره و حالم خیلی بد میشه و نمیتونم تحمل کنم.همین حسم باعث شده تا الان ارتباطم باهاش قطع نشده.
سه بار مشاوره رفتیم.دوتاشون ایشون و خانوادشون رو تایید کردن و گفتن که میتونیم با هم زندگی کنیم اما یک بار که تنها رفتم و از مخالفت خانواده ایشون گفتم، مشاور گفت که من به خاطر قیافه خوبی که دارم حتما وقتی بیشتر وارد جامعه بشم میتونم با کیسهای بهتر ازدواج کنم و تعجب کرد که چطور تا الان که 26 سالمه مجرد موندم، به خاطر ظاهرم و رفتارم.
خیلی نیاز به همفکری دارم. امیدوارم دوستان کمک فکری بهم بکنن تا بتونم تصمیم صحیح بگیرم. ممنونم