نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: حساس بودن زیاد

1677
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5719
    نوشته ها
    93
    تشکـر
    71
    تشکر شده 105 بار در 44 پست
    میزان امتیاز
    10

    حساس بودن زیاد

    سلام دوستان
    من بیش از حد حساس شدم.
    خسته شدم از بس که نقش بازی کردم تا کسی ناراحت نشه ازم.همش میرم تو فکر که چرا فلان جا اینو گفتم یا چرا فلان جا اونو نگفتم. تا یکی یه خورده باهام سرد برخورد می کنه فکر می کنم که حتما مشکلی دارم که اون با من اینجوریه.دیگه دارم دیوونه میشم از این فکر ها. دلم برا خودم تنگ شده.خواهشا کمکم کنید تا مشکلم حل شه
    ممنون

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9324
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حساس بودن زیاد


  3. کاربران زیر از jouzi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : حساس بودن زیاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط Hadi75 نمایش پست ها
    سلام دوستان
    من بیش از حد حساس شدم.
    خسته شدم از بس که نقش بازی کردم تا کسی ناراحت نشه ازم.همش میرم تو فکر که چرا فلان جا اینو گفتم یا چرا فلان جا اونو نگفتم. تا یکی یه خورده باهام سرد برخورد می کنه فکر می کنم که حتما مشکلی دارم که اون با من اینجوریه.دیگه دارم دیوونه میشم از این فکر ها. دلم برا خودم تنگ شده.خواهشا کمکم کنید تا مشکلم حل شه
    ممنون


    بسیاری از باورهای غلط ما باعث می‌شوند که اجازه دهیم دیگران به‌راحتی ما را ناراحت کنند؛

    مثلا نگرانی بیش از حد در مورد طرز فکر دیگران درباره ما. این نوع تفکر نگرانی

    بیش از حد و ترس شدید از خردشدن را به‌وجود می‌آورد

    اما می‌توانید به جای آن درباره ترجیح‌های واقع‌بینانه فکر کنید، می‌توانید نسبت به کارهایی که می‌کنید متعهد باشید

    و در کنار آن بخواهید دیگران هم شما را تأیید کنند. اما اگر اینگونه نباشد، باز هم می‌توانید تحمل کنید؛

    یعنی باید بپذیرید که همیشه نمی‌توانید مورد تأیید دیگران قرار بگیرید.

    باور غلط دیگری که باعث ناراحتی شما می‌شود این است که فکر می‌کنید هیچ‌وقت نباید شکست بخورید

    زیرا تحملش را ندارید؛ این باور به‌‌بیان ساده، یعنی نگرانی بیش از حد از شکست خوردن.

    نمونه‌های زیادی در مورد ترس از شکست وجود دارد. بسیاری از افراد موفق هنگامی که شکست می‌خورند،

    دچار افسردگی می‌شوند و گمان می‌کنند به آخر خط رسیده‌اند و نمی‌توانند شرایط را بپذیرند.

    البته یکی از نتایج ترس از شکست معمولا ناتوانی از تحمل انتقاد است؛

    یعنی مردم در مقابل هر چیز، توجیه و بهانه می‌آورند. آنها اجازه می‌دهند دیگران ناراحتشان کنند

    چون نمی‌توانند قبول کنندکه اشتباه کرده‌اند.

    یکی دیگر از باورهای غلط نیز تحمل کم در برابر ناکامی است. این باور به این معناست

    که بخواهیم آدم‌ها و شرایط همیشه همانگونه‌ای باشند که خودمان انتظار داریم.

    گاهی حتی چیزهای بسیار کوچک و به ظاهر بی‌اهمیت می‌تواند

    درست به اندازه چیزهای بزرگ یا حتی بیش از آنها اینگونه افراد را ناراحت و عصبانی کند.

    گاهی تحمل کم در برابر ناکامی‌ها، حس درماندگی و قربانی‌بودن را برای ما به‌دنبال می‌آورد

    و این موضوع می‌تواند موجب واکنش‌هایی ناشی از خشم و عصبانیت،

    کناره‌گیری، فرار از مسئولیت‌پذیری، احساس تأسف و... شود.

    بنابراین در بسیاری از موارد ما از دیگران یا شرایط آزرده‌خاطر می‌شویم و می‌رنجیم چون تحملمان کم است

    و نمی‌توانیم صبر کنیم تا شرایط بهتر شود. در خیلی از موارد هم گمان می‌کنیم اگر مشکلی پیش بیاید

    باید سریع بتوانیم برایش راه‌حلی پیدا کنیم. توجه داشته باشید

    که پشتکار و شکیبایی در مورد مشکلات و به‌دنبال راه‌حل بودن خوب استاما بهتر است

    با صبر و حوصله به‌دنبال راه‌حل بگردید.

    یکی دیگر از مواردی که ما را متاثر و اندوهگین می‌کند پرداختن بیش از حد به گذشته است

    یعنی گمان می‌کنید چیزی که باعث می‌شود احساس بدی داشته باشید

    گذشته شما و تمام اتفاقاتی است که در دوره کودکی، در روابط پیشین یا در شغل قبلی برایتان پیش آمده است.

    مثلا همیشه می‌گویید چون پدر و مادرتان در کودکی رفتار خوبی با شما نداشته‌اند،

    حالا اعتماد به نفس لازم را ندارید یا چون معلم ریاضی شما در دوران مدرسه خوب درس نمی‌داده

    شما هیچ‌وقت نمی‌توانید به ریاضیات علاقه‌مند شوید؛

    البته شکی نیست که تجارب گذشته ما تأثیر زیادی بر رفتارهای کنونی‌مان می‌گذارند

    ولی تا وقتی خودمان چنین اجازه‌ای را ندهیم حتی مرور خاطرات بد هم نمی‌تواند ما را ناراحت کند.

    وقتی ما بپذیریم که شرایط و افرادی که سر راهمان قرار می‌گیرند همیشه نباید آنگونه باشند که ما می‌خواهیم،

    از رفتار و شرایط نامطلوب هم کمتر رنجیده‌خاطر می‌شویم. لحظه‌ای با خود فکر کنید

    و ببینید هنگامی که واکنش تندی نشان می‌دهید

    یا ناراحت می‌شوید چه‌کسی عامل اصلی آن است؛ رئیس، همسر، دوست، فرزند یا همکار شما؟

    البته این بدان‌معنا نیست که نمی‌توانید به انتخاب خود از دست کسی یا چیزی عصبانی شوید

    حتما می‌توانید اما درک اینکه چه‌کسی مسئول احساسات‌تان است

    (یعنی خودتان) به شما اجازه می‌دهد از خود بپرسید: «آیا دوست دارم در این موقعیت اینگونه احساس یا رفتار کنم؟»

    اگر جوابتان منفی است، در این صورت قصد دارید بدون تغییردادن تفکر نامعقول خود چه کاری انجام دهید

    تغییری که تأثیر خوبی هم بر احساسات و رفتارهای شما خواهد گذاشت؟
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  5. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5719
    نوشته ها
    93
    تشکـر
    71
    تشکر شده 105 بار در 44 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حساس بودن زیاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    بسیاری از باورهای غلط ما باعث می‌شوند که اجازه دهیم دیگران به‌راحتی ما را ناراحت کنند؛

    مثلا نگرانی بیش از حد در مورد طرز فکر دیگران درباره ما. این نوع تفکر نگرانی

    بیش از حد و ترس شدید از خردشدن را به‌وجود می‌آورد

    اما می‌توانید به جای آن درباره ترجیح‌های واقع‌بینانه فکر کنید، می‌توانید نسبت به کارهایی که می‌کنید متعهد باشید

    و در کنار آن بخواهید دیگران هم شما را تأیید کنند. اما اگر اینگونه نباشد، باز هم می‌توانید تحمل کنید؛

    یعنی باید بپذیرید که همیشه نمی‌توانید مورد تأیید دیگران قرار بگیرید.

    باور غلط دیگری که باعث ناراحتی شما می‌شود این است که فکر می‌کنید هیچ‌وقت نباید شکست بخورید

    زیرا تحملش را ندارید؛ این باور به‌‌بیان ساده، یعنی نگرانی بیش از حد از شکست خوردن.

    نمونه‌های زیادی در مورد ترس از شکست وجود دارد. بسیاری از افراد موفق هنگامی که شکست می‌خورند،

    دچار افسردگی می‌شوند و گمان می‌کنند به آخر خط رسیده‌اند و نمی‌توانند شرایط را بپذیرند.

    البته یکی از نتایج ترس از شکست معمولا ناتوانی از تحمل انتقاد است؛

    یعنی مردم در مقابل هر چیز، توجیه و بهانه می‌آورند. آنها اجازه می‌دهند دیگران ناراحتشان کنند

    چون نمی‌توانند قبول کنندکه اشتباه کرده‌اند.

    یکی دیگر از باورهای غلط نیز تحمل کم در برابر ناکامی است. این باور به این معناست

    که بخواهیم آدم‌ها و شرایط همیشه همانگونه‌ای باشند که خودمان انتظار داریم.

    گاهی حتی چیزهای بسیار کوچک و به ظاهر بی‌اهمیت می‌تواند

    درست به اندازه چیزهای بزرگ یا حتی بیش از آنها اینگونه افراد را ناراحت و عصبانی کند.

    گاهی تحمل کم در برابر ناکامی‌ها، حس درماندگی و قربانی‌بودن را برای ما به‌دنبال می‌آورد

    و این موضوع می‌تواند موجب واکنش‌هایی ناشی از خشم و عصبانیت،

    کناره‌گیری، فرار از مسئولیت‌پذیری، احساس تأسف و... شود.

    بنابراین در بسیاری از موارد ما از دیگران یا شرایط آزرده‌خاطر می‌شویم و می‌رنجیم چون تحملمان کم است

    و نمی‌توانیم صبر کنیم تا شرایط بهتر شود. در خیلی از موارد هم گمان می‌کنیم اگر مشکلی پیش بیاید

    باید سریع بتوانیم برایش راه‌حلی پیدا کنیم. توجه داشته باشید

    که پشتکار و شکیبایی در مورد مشکلات و به‌دنبال راه‌حل بودن خوب استاما بهتر است

    با صبر و حوصله به‌دنبال راه‌حل بگردید.

    یکی دیگر از مواردی که ما را متاثر و اندوهگین می‌کند پرداختن بیش از حد به گذشته است

    یعنی گمان می‌کنید چیزی که باعث می‌شود احساس بدی داشته باشید

    گذشته شما و تمام اتفاقاتی است که در دوره کودکی، در روابط پیشین یا در شغل قبلی برایتان پیش آمده است.

    مثلا همیشه می‌گویید چون پدر و مادرتان در کودکی رفتار خوبی با شما نداشته‌اند،

    حالا اعتماد به نفس لازم را ندارید یا چون معلم ریاضی شما در دوران مدرسه خوب درس نمی‌داده

    شما هیچ‌وقت نمی‌توانید به ریاضیات علاقه‌مند شوید؛

    البته شکی نیست که تجارب گذشته ما تأثیر زیادی بر رفتارهای کنونی‌مان می‌گذارند

    ولی تا وقتی خودمان چنین اجازه‌ای را ندهیم حتی مرور خاطرات بد هم نمی‌تواند ما را ناراحت کند.

    وقتی ما بپذیریم که شرایط و افرادی که سر راهمان قرار می‌گیرند همیشه نباید آنگونه باشند که ما می‌خواهیم،

    از رفتار و شرایط نامطلوب هم کمتر رنجیده‌خاطر می‌شویم. لحظه‌ای با خود فکر کنید

    و ببینید هنگامی که واکنش تندی نشان می‌دهید

    یا ناراحت می‌شوید چه‌کسی عامل اصلی آن است؛ رئیس، همسر، دوست، فرزند یا همکار شما؟

    البته این بدان‌معنا نیست که نمی‌توانید به انتخاب خود از دست کسی یا چیزی عصبانی شوید

    حتما می‌توانید اما درک اینکه چه‌کسی مسئول احساسات‌تان است

    (یعنی خودتان) به شما اجازه می‌دهد از خود بپرسید: «آیا دوست دارم در این موقعیت اینگونه احساس یا رفتار کنم؟»

    اگر جوابتان منفی است، در این صورت قصد دارید بدون تغییردادن تفکر نامعقول خود چه کاری انجام دهید

    تغییری که تأثیر خوبی هم بر احساسات و رفتارهای شما خواهد گذاشت؟
    ممنون

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5719
    نوشته ها
    93
    تشکـر
    71
    تشکر شده 105 بار در 44 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : حساس بودن زیاد

    ممنون میشم بقیه دوستان هم نظرشون رو بگن

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9697
    نوشته ها
    14
    تشکـر
    9
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حساس بودن زیاد

    من خودمم همینطوری ام خیلی حساسم نسبت خیلی چیزا وفکر میکنم باید طرز فکر کردنمونو تغیر بدیم ولی همین کار هم خیلی سخته و زمان بر

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : حساس بودن زیاد

    برای از بین بردن حساسیت بی خیال بشید نسبت به چیزاهایی که حساسیت دارید
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  10. کاربران زیر از Reepaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    m-a

  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10414
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : حساس بودن زیاد

    من هم خیلی حساسم خیلی زود ناراحت میشم دلم میشکنه
    خودم خیلی مراقبم که کسیو ناراحت نکنم باهمه مهربون برخورد میکنم بهشون کمک میکنم واسه همین توقع درام دیگرانم اینطور باشن اما وقتی کسایی که دوسشون دارم ناراحتم میکنن کلی گریه میکنم!قبلنا بهم برمیخرود ولی گریه نمیکردم اما تازگیا خیلی زیاد گریه میکنم این موضوع واقعا زندگیمو مختل کرده!خودمم میدونم اشتباهه ولی بی اختیاره نمیدونم چیکار کنم!یک ماه دیگه هم کنکور دارم برامم خیلی مهمه اما وضعیت روحی خوبی ندارم!لطفا کمکم کنید
    ممنون

  12. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : حساس بودن زیاد

    نقل قول نوشته اصلی توسط mina93 نمایش پست ها
    من هم خیلی حساسم خیلی زود ناراحت میشم دلم میشکنه
    خودم خیلی مراقبم که کسیو ناراحت نکنم باهمه مهربون برخورد میکنم بهشون کمک میکنم واسه همین توقع درام دیگرانم اینطور باشن اما وقتی کسایی که دوسشون دارم ناراحتم میکنن کلی گریه میکنم!قبلنا بهم برمیخرود ولی گریه نمیکردم اما تازگیا خیلی زیاد گریه میکنم این موضوع واقعا زندگیمو مختل کرده!خودمم میدونم اشتباهه ولی بی اختیاره نمیدونم چیکار کنم!یک ماه دیگه هم کنکور دارم برامم خیلی مهمه اما وضعیت روحی خوبی ندارم!لطفا کمکم کنید
    ممنون
    تو مسئول آن چیزی هستی که میگویی
    نه آن چیزی که دیگران میفهمند
    پس به مسئولیت خود عمل کن و کاری به وظایف و مسئولیت دیگران نداشته باش
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  13. کاربران زیر از Reepaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد