سلام
نمیدونم چجوری بگم مشکلمو آخه تا حالا به کسی نگفتم و این منو میترسونه و همیشه از یادآوریش عذاب میکشم و به گریه می افتم
دختری هستم 19 ساله یه دایی دارم که 10 سال از من بزرگتره
تو بچگی هروقت که منو تنها گیر می اورد آزارم میداد (منظور از آزار همون دست زدن به ...)دقیق یادم نمیاد که تو چه سنی بودم ولی اونقدر بچه و احمق و خر بودم که وقتی اینکارو با من میکرد به هیچکس نمیگفتم عذاب میکشیدم کابوس میدیدم ولی به طور احمقانه ای خجالت میکشیدم که به کسی بگم و هر دفعه که به خونه ی ما میومد ازش فرار میکردم ولی بازم بود همه جا بود گاهی از خودم حالم بهم میخوره از این خجالتی بودنم و اینکه نمیتونستم بگم نه
حالا که به این سن رسیدم میفهمم که با من چکار کرد شاید به نوعی ارضام میکرد حتی تمام حرف هایی که تو اون لحظه ها بهم میگفت تو حافظم مونده و عذابم میده
همون ارضا کردن ها منو به ادمی تبدیل کرد که همیشه خودش خودشو ارضا میکرد اوایل نمیدونستم چکاریه و چرا انجامش میدم فقط انجام میدادم یکم که سنم بیشتر شد دیگه بعد از اونکارا عذاب وجدان میگرفتم حس میکردم کار بدیه اصلا هیچ لذتی برام نداشت یعنی هیچوقت نداشت فقط مثل یه کار که باید انجام بشه تو طول زندگیم انجام میدادم ولی بازم نمیدونستم دقیقا چیه به خودم قول میدادم که دیگه اینکارو نکنم اگه کردم روزه بگیرم یا چمیدونم پول بندازم صندوق صدقات یا هرچیز دیگه که منو ترک بده
ولی نشد رفتم تحقیق کردم تو اینترنت شاید باورتون نشه دنیا رو سرم آوار شد خودارضایی؟؟؟من؟؟؟نوشته بود هرکس همچین کاری بکنه مورد لعن و نفرین خدا و اماما قرار میگیره اوضاع روحیم داغون بود هرروز تو مدرسه گریه میکردم افسرده شده بودم میترسیدم تو خونه گریه کنم و کسی چیزی بپرسه تا اینکه با روحانی مدرسه حرف زدم گفت توبه کن کردم یه چندتا دعا بهم داد و خوندم الان من تو ترکم ولی مشکل اعصاب دارم دستام دائما میلرزه سرگیجه و سیاهی رفتن چشم دارم همیشه احساس گناه دارم نمیدونم پرده بکارتی وجود داره یا نهعادت ماهانه ام اگه قرص نخورم شاید 3 ماه نشم از ایندم میترسم از زندگیم میترسم از همه چی میترسم هیچ زندگی خوبی و تو ایندم نمیبینم من عاشق بچه ام و اگه بچه دار نشم هیچوقت خودمو نمیبخشم و کلی درد و مرض دیگه که همش به خاطر وجود یه ادم کثیف بود کسی که میتونست بهترین دوستم باشه اما نشد نذاشت روزی نیست که نفرینش نکنم گاهی حس میکنم اینا همش خوابه یا ساخته خیال خودمه ولی وقتی تک تک اون لحظه یادم میاد اون "خوبه خوشت میاد دوست داری" میفهمم که ازهر راستی راست تره
من دختر مقیدی هستم برا همین برام درد داره الان نمیدونم کدوم نمازم درسته کدوم روزم درسته دارم می میرم تو این جهنمی که برای خودم درست کردم
نمیدونم چرا اومدم اینارو اینجا گفتم فقط یکم سبکم کرد همین میدونم کاری از دست کسی برنمیاد ولی حداقل ازتون میخوام برام دعا کنید که از این زندگی راحت شم