من 24 ساله هستم.مرد هستم.یک زن در سن 19 سالگی گرفته ام.اشتباه کرده ام.میدانم.حالا اوضاع من با خانواده همسرم و خود همسرم به حدی رسیده که متاسفانه به هیچ وجه من الوجوه نمیتوانم به زندگی زناشویی خود ادامه دهم.
همسر من کارمن هست و ماهانه حدود 900 هزار تومان حقوق دارد.من بیکارم.از پدرم کمک میگیرم.فوق دیپلم هستم.مهریه هم 113 سکه عندالمطالبه هست.
شده ام زن.همه چیز بالعکس شده.اگر من خانه را مرتب نکنم خانه به گند کشیده میشود.اگر من ناهار شام نگذارم از گرسنگی میمیریم.خانواده زنم هم از طرفی با هم ناسازگاریم.مادرزنم سیاست بسیار بالایی دارد.اما در عین حال ساده به نظر میرسد.
کرایه خانه ماهی310000 تومان هست.پدرم میدهد.مرغ و گوشت را پدرم میگیرد.اکثر آذوقه خانه را پدرم میدهد.وام برداشته بودم که پدرم میداد اکنون ناتوان شده نمیتواند بدهد.با یارانه دختر 8ماهه ام پوشکش را میگیرم.مادرش هم پوشاک کودک را میگیرد.سرلاک میگیرد.اما حقوقش صرف دادن قسط لپتاب خودش به مبلغ ماهانه 200 هزار تومان هر ماه و قسط وام خود به مبلغ 280 هزار تومان هر ماه تا 3 سال و کمی خرج های جانبی است.من هم یک فروشگاه اینترنتی زدم که ماهانه حدود 200 هزار تومانی ته آن منفعت دارد.اگر بماند.خانواده همسر من طوری هستند که انگار به تنبلی و راحتی عادت کرده اند.پدرزنم صبح سیگار روشن کرده میرود به باغ و به شهری نزدیک با رفقای خود در قهوه خانه تا شب.هر روز.هر جا میخواهند بروند باید با دربست بروند.اوضاع مالی زیاد خوبی ندارند.مادرش هر وقت که به خانه ما می آید یا با چند نفر اضافه تر می آیدووواما بی خبر.ما توان مالیمان در حدی نیست که روزانه یک مرغ بخریم درست کنیم.یک بطری روغن را سه روزه تمام کنیم اما متاسفانه مادرش بسیار بی توجه و سهل انگار است.یکبار به او گفتم غذاهای خوشمزه دیگری هم هست چرا همش مرغ؟گفت ما حوصله درست کردن غذای دیگری را نداریم.یا گوشت یا مرغ.با روغن بسیار زیاد.خانمم هم که دست به سیاه و سفید نمیزند.زمانی هم که برای این اصراف ها خرج میکند منت میگذارد میگوید تو مفت میخوری من میخرم و من هم به او میگویم مادرت اصراف میکند بازبان خوش اما او میگوید خیلی نمک نشناسی آنها خانه ما را مرتب کردند و ...که من هم میگویم آنها وظیفه تو را انجام دادند.مثلا یکبار در خانه ما که آمده بودند با ماشینشان تصادف کرده بودند و من هم آن هفته انتخاب واحد داشتم.پسرش نقاش بود میتوانست یک روز از کارش بزند و بیاید کار پدرش را پیگیری کند اما گفت من نمی آیم.من هم گفتم اگر او یک روز کارش را عقب بیاندازد بهتر است چون شغل او آزاد است اما من فقط یک روز باید انتخاب واحد کنم و سیستم من اداری است و اگر سایت بسته شود کار من میماند.من نمیتوانم.پسرش هم شب زنگ زد و گفت منم حوصله ندارم بیام.من هم ترم آخرم بود و حیاتی.قبول نکردم و دوا شد.
با این طایفه نمیتوانم دست پنجه نرم کنم.واقعا ناتوان شده ام.زنم وقتی میخواهد به هدفی برسد باید داد بزند.منطق ندارد.فقط قلدر است.وفتی با هم دوا میکنیم و اوج میگیرد سابقا فحاشی های بسیار بسیار رکیک زننده و مردانه واری میکردکه با دخالت های پدرم تا حدود 25درصد برطرف شده ولی هنوز در حد بی شرف آشغال مادر...و بی عرضه بیلیاقت و مفت خور و ... مانده.البته 3 سال روی آن کار کرده ایم که تازه به اینجا رسیده.وقتی داد میزندو عصبانی میشود کافیست کار به کتک کاری بکشد.تمام بدنم خونی میشود.و از ترس اینکه مبادا به سر و جای حیاتی او ضربه ای وارد کنم که اوضاع بدتر شود تا حد امکان رعایت میکنم.وقتی هنگام دوا داد میزند همسایه و عابر و ... را نمیشناسد.فقط داد میزند.
فقط دخترم.البته این هم توطئه مادرش بود.هی میگفت دخترش با عرض معذرت(یائسه مشود) سنش زیاد میشود ضعیف است بچه دار نمیشود...در حالی که دکتر هم تا حدودی تایید کرده بود.البته دکتری که مادرش میشناخت.بعد این قضیه و فریبکاری های همسرم و مادرزنم بعد 15 روز مشخص شد که بله زنم حاملست و من مانند دیوانه ها شده بودم.زمانی هم که خواستم سقط کنم گفت نه...خطرناک است...دیگر بچه دار نمیشوم...سرطان میگیرم و...
حالا دخترم که نامش رز هست را مانده ام که چه کنم.
مهریه عندالمطالبه را چه کنم.
اگر طلاق بگیرم چه میشود؟آیا دخترم گناه ندارد؟حق فرزند داری را به مادرش میدهند.اگر هم به من بدهند هفته ای هفت روز این مادر درب منزل من می آید.24 ساعته.اگر هم بدهم 20 سال دیگر دخترم را دیدم چه بگویم؟
از طرفی هم فکر میکنم این زن که پول دارد کار هم دارد بچه را هم راحت میچرخاند.سر به نیست بگذارم بروم.
با خودم فکر میکنم این بچه با این دخالتهای مادر زنم و همسرم در آخر همان چیزی میشود که آنها میخواهند.وجود من فقط باعث دوا و متشنج شدن جو میشود.اگر دخترم میخواهد خوی آنها را بگیرد حداقل در محیط آرام تری بگیرد.
واقعا به من با این اوضاع چه نیازی هست؟شاید نبودم بهتر هم باشد.
نمیدانم.حساب کتاب من برای زندگی 10 سال بعد با این زن بسیار تاریک است.و میترسم از زمانی که دخترم 15 ساله باشد و آن زمان طلاق را ببیند...
اکنون بهتر است.
اگر الآن طلاق بگیرم بر خلاف حرف مادر زن که میخواهد خود را خوب جلوه دهد در عرض سه ماه یک شوهر دیگر همسر همسر من و پدر دختر من میشود.
آیا 8 ماهگی بهتر از 15 سالگی نیست؟
طناب زندگی ما شاید 2 سال یا 7 سال دیگر دوام آورد اما پاره میشود.الآن بهتر نیست خودم پاره اش کنم؟
مردم راهنمایی کنید...