من یه مشکل دارم خواستم اول با شما خصوصی در میون بذارم.
بذارید یه کم به گذشته برم. من پسری بسیار مستعد بودم که حتی امید رتبه اول کنکور هم ازم میرفت روابط عمومیم خوب بود و پسر دلنشینی بودم. وقتی تو دبیرستان وارد خوابگاه شبانه روزی شدم همه چی خیلی خوب پیش میرفت. تا اینکه به یه پسر! (بصورت یک طرفه)وابسته شدم. دلیلشو نمیدونم اما چیزی فراتر از دوستی بود (یه جورایی طرفو دوست داشتم اما میدونستم اشتباهه). حدود یک سال طول کشید تا تونستم خودمو بکشم بیرون. تو اون دوران بچه ها یه جوایی باهام بد بودن (منو جاسوس میدونستن در صورتی که حتی یه بارم جاسوسی کسی نکردم). گذشت تا اینکه وارد دانشگاه شدم. متاسفانه به سه ماه نکشید که یه همچین احساسی در مورد یه نفر دیگه برام پیش اومد. با تجربه قبلی که داشتم از همون اول سعی کردم باهاش بجنگم اما متاسفانه بیشتر اسیر شدم (دلیلشو حتی الان هم نمیدونم افکار هم جنس بازی هم نسبت به کسی ندارم). سه سال طول کشید تا با دعوا این رابطه پایان یافت اما مزحکه خاص و عام شدم و اعتماد به نفسم بسیار پایین اومد. این بود خلاصه ای از گذشته من.
با اینکه خودمو بخشیدم و اون روزا رو فراموش کردم.اما هیچ وقت اون آدم قبل نشدم و اعتماد به نفسم بر نگشت و یه جورایی خودمو قبول ندارم (با اینکه وقتی منطقی فک میکنم میبینم هیچی از بقیه کم ندارم اما اون احساس قدرت درونیم بهم برنگشت). تو جمع از اینکه مسخره بشم یا احمق به نظر بیام در هراسم به همین خاطر بسیار محتاطانه عمل میکنم.
به نظر شما باید چکار کنم. قبل از اون اتفاقا اینطور نبودم. این ترس درونیو چطوری مغلوب کنم؟؟ (البته ناگفته نمونه به کمک منطقم به خودم اعتماد به نفس میدم. اما اون اعتماد به نفس و جاه طلبی گذشته دیگه درونم نه بوجود میاد و نه وجود داره.
ممنونم
این پیامو به صورت خصوصی به یکی از مدیران سایت دادم. که متاسفانه پاسخی داده نشد. از اونجایی که مصر به حل مشکلم هستم. نیازی به خودسانسوری ندیدم و اینجا برا عموم مطرح میکنم. شاید مشکل شما هم باشد.