نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: مراحل طلاق

1608
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9526
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    مراحل طلاق

    با سلام
    دختری هستم 26 ساله که 26 دی پارسال عقد کردم و توی دوران عقد رابطه داشتیم بعد دو ماه مشکلاتمون شروع شد .
    خانوادش خیلی تو زندگی دخالت میکردن و نظر میدادن اونم خیلی تحت تاثیر خانوادش بود تا حدی که دیگه خسته شده بودم . مشاوره که میرفتیم اصلا به نتیجه نمیرسیدیم . مشاوره میگفت اینجا ایرانه تو زنی هرچی شوهرت میگه بگو چشم
    سر کار نرو ... باشگاه نرو ... استخر نرو... با دوستات بیرون نرو میگفت همه رو گوش کن و انجام بده اما من انگیزه و دلگرمی نداشتم بخاطر همین تا حدی گوش میکردم .میخاست به من ثابت کنه که اون مرد هست و من باید به حرفش گوش بدم ...منم میخاستم ثابت کنم که زور روی من جواب نمیده و باید با مهربونی درخواستاشو بگه
    شروع کرد بهم کم توجهی بعدم بی محلی بعدم اومد گفت بگو مهرم حلال جونم آزاد تا طلاقت بدم
    من طلاق نمیخاستم میخاستم رابطه مون درست بشه ... بقیه بهش میگن این دختر به دردت نمیخوره و تحت تاثیر حرفاشونه
    بهم گفت دیگه زندگیه ما فایده نداره و ما به درد هم نمیخوریم الانم 5 ماهه اصن ندیدمش بهم زنگ نزده جوابمو نداد انگار من مرده ام
    یه روز رفته اتلیه گفته عکسامو پاک کنید ... یه روز رفته فیلمامونو گرفته
    ماهی 100 برام نفقه میریزه در صورتی که میدونه ماهی 100 فقط هزینه 1 ماه باشگاه منه
    تو فیسبوکش تمام عکسای منو پاک کرده .... عکسای ناجور دخترا و همکارای خانومشو لایک میکنه و کامنت میزاره
    با دوستاش باغ میره و مشروب میخوره
    خانوادش آمدن گفتن اینا به درد هم نمیخورن جدا بشن وقتی من گفتم مهریه امو نمیبخشم درخواست تمکین داده اما تو مردم نشستن گفتن این عروس به درد ما نمیخوره ... این دختر لوسه و اهل زندگی نیس
    تصمیمه به این مهمی را آدم به این سرعت میگیره ؟ به این سرعت پل های پشت سرش رو خراب میکنه ؟

    خواهش میکنم راهنماییم کنید .
    من زندگی بدون امنیت و اطمینان خاطر نمیخام ....
    تمومش کنم؟
    یا خونمو روی یه زمین زلزله خیز بسازم ؟
    الان باید چیکار کرد ؟
    دو هفته دیگه دادگاه داریم ... برام دادخواست تمکین داده ....کمکم کنید.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : در مراحل طلاق

    نقل قول نوشته اصلی توسط نگار السادات نمایش پست ها
    با سلام
    دختری هستم 26 ساله که 26 دی پارسال عقد کردم و توی دوران عقد رابطه داشتیم بعد دو ماه مشکلاتمون شروع شد .
    خانوادش خیلی تو زندگی دخالت میکردن و نظر میدادن اونم خیلی تحت تاثیر خانوادش بود تا حدی که دیگه خسته شده بودم . مشاوره که میرفتیم اصلا به نتیجه نمیرسیدیم . مشاوره میگفت اینجا ایرانه تو زنی هرچی شوهرت میگه بگو چشمسر کار نرو ... باشگاه نرو ... استخر نرو... با دوستات بیرون نرو میگفت همه رو گوش کن و انجام بده اما من انگیزه و دلگرمی نداشتم بخاطر همین تا حدی گوش میکردم .میخاست به من ثابت کنه که اون مرد هست و من باید به حرفش گوش بدم ...منم میخاستم ثابت کنم که زور روی من جواب نمیده و باید با مهربونی درخواستاشو بگهشروع کرد بهم کم توجهی بعدم بی محلی بعدم اومد گفت بگو مهرم حلال جونم آزاد تا طلاقت بدممن طلاق نمیخاستم میخاستم رابطه مون درست بشه ... بقیه بهش میگن این دختر به دردت نمیخوره و تحت تاثیر حرفاشونه بهم گفت دیگه زندگیه ما فایده نداره و ما به درد هم نمیخوریم الانم 5 ماهه اصن ندیدمش بهم زنگ نزده جوابمو نداد انگار من مرده ام یه روز رفته اتلیه گفته عکسامو پاک کنید ... یه روز رفته فیلمامونو گرفته ماهی 100 برام نفقه میریزه در صورتی که میدونه ماهی 100 فقط هزینه 1 ماه باشگاه منه تو فیسبوکش تمام عکسای منو پاک کرده .... عکسای ناجور دخترا و همکارای خانومشو لایک میکنه و کامنت میزاره با دوستاش باغ میره و مشروب میخوره خانوادش آمدن گفتن اینا به درد هم نمیخورن جدا بشن وقتی من گفتم مهریه امو نمیبخشم درخواست تمکین داده اما تو مردم نشستن گفتن این عروس به درد ما نمیخوره ... این دختر لوسه و اهل زندگی نیس تصمیمه به این مهمی را آدم به این سرعت میگیره ؟ به این سرعت پل های پشت سرش رو خراب میکنه ؟خواهش میکنم راهنماییم کنید .من زندگی بدون امنیت و اطمینان خاطر نمیخام .... تمومش کنم؟ یا خونمو روی یه زمین زلزله خیز بسازم ؟الان باید چیکار کرد ؟
    دو هفته دیگه دادگاه داریم ... برام دادخواست تمکین داده ....کمکم کنید.
    دوست عزیز هر کدوم از مواردی که گفتید بحث جداگانه ای داره ...

    اول از همه طبق قران مردان سرپرست برای زنان قرار داده شده ان ... (الرجال قوامون االنسا)

    ولی خب مردان این ایه رو طوری که خودشون میخوان تفسیر میکنن ...

    در صورتی که نباید رفتارشون برخلاف قانون خدا هم باشه ...

    از طرفی برای ازدواج و در سندازدواج معمولا" زن شرایطی رو منظور میکنه که اگر در مورد کار کردن و .. باشه

    مرد ملزم به اجراست ...

    مورد بعد اگر شما با ایشون احساس راحتی نمیکنید پس بحث دیگه است و باید به موارد دیگه ای از جمله طلاق فکر کنید

    در مورد مهریه اگر نزدیکی صورت نگرفته باشه و ازاله بکارت اتفاق نیفتاده باشه نیم مهریه مطرح میشه که بهتره بخشش بشه

    ولی خب این حق شماست که بخشش کنید یا وصول کنید ...و این میتونه برای مرد تعقیب قانونی و بازداشت و زندانی هم داشته باشه...

    در مورد تمکین اگر شرایط رو بتونید برای دادگاه اثبات کنید و مثلا" در مورد ترس از ایشون و یا نامناسب بودن شرایط زندگی و ...

    باشه بحث تمکین شما رفع میشه و اگر نتونید اثبات کنید به خاطر عدم تمیکین نفقه شما قطع خواهد شد ...

    البته حق نفقه بیشتر از این 100هزارتومن هست که ایشون برای شما واریز میکنه

    پس از این به بعد به خود شما بستگی داره که بخوایت در این زندگی که با شکایت و دادگاه شروع شده بمونید و یا نمونید ...

    اگر سوالی داشته باشید میتونید از اداره ارشاد و معاضدت قضایی دادگستری منطقه سوال کنید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. 3 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9526
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : در مراحل طلاق

    مسیله اینه که من مهریه ام بهم کامل تعلق میگیره و ما عقد بودیم و ایشون میخاسته رابطه رو تمام کنه پس نمیتونه بگه من ممانعت کردم که سر زندگی برم و ایشون بدون این که از من درخواست ادامه رابطه و زیر یه سقف رفتن رو بکنه این اقدام رو کرده

    از مهریه ام نمیگذرم و کامل میگیرم چون عادت دارن که بی مسئولیت باشن و من اجازه نمیدم کسه دیگه ای رو بدبخت کنن
    اینا عروس اولیشون 4 سال عقد بوده که گفت من 4 سال زجر کشیدم با این جانواده و الانم سه ساله که عروسی کرده و شوهرش هرچی دعواشون میشه به خانوادش میگه و اونا هم نظر میدن و دخالت میکنن
    چرا این اشتباهو دوباره تکرار کردن؟
    چرا شوهر من از زندگی داداشش درس نگرفت؟

  5. کاربران زیر از نگار السادات بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8679
    نوشته ها
    27
    تشکـر
    36
    تشکر شده 13 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : در مراحل طلاق

    ول کن قربونت دیوونه ای با همچین آدمی زندگی کنی جوونت رو جوونیت رو نجات بده بسپر به خدا همه چی درست میشه ولی نشونه های خوبی توی رابطه تون نیست منم زندگیم اینطوری شروع شد و الان واقعا به بن بست رسیدم آدم ها تغییر نمی کنن

  7. کاربران زیر از رکسانا2014 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9526
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : در مراحل طلاق

    خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج حقیقت داره ؟؟؟؟

    چرا اینکارو کرد ؟ چرا از طریق قانونی ؟ چرا حماقت؟

  9. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : در مراحل طلاق

    نقل قول نوشته اصلی توسط نگار السادات نمایش پست ها
    با سلام
    دختری هستم 26 ساله که 26 دی پارسال عقد کردم و توی دوران عقد رابطه داشتیم بعد دو ماه مشکلاتمون شروع شد .
    خانوادش خیلی تو زندگی دخالت میکردن و نظر میدادن اونم خیلی تحت تاثیر خانوادش بود تا حدی که دیگه خسته شده بودم . مشاوره که میرفتیم اصلا به نتیجه نمیرسیدیم . مشاوره میگفت اینجا ایرانه تو زنی هرچی شوهرت میگه بگو چشم
    سر کار نرو ... باشگاه نرو ... استخر نرو... با دوستات بیرون نرو میگفت همه رو گوش کن و انجام بده اما من انگیزه و دلگرمی نداشتم بخاطر همین تا حدی گوش میکردم .میخاست به من ثابت کنه که اون مرد هست و من باید به حرفش گوش بدم ...منم میخاستم ثابت کنم که زور روی من جواب نمیده و باید با مهربونی درخواستاشو بگه
    شروع کرد بهم کم توجهی بعدم بی محلی بعدم اومد گفت بگو مهرم حلال جونم آزاد تا طلاقت بدم
    من طلاق نمیخاستم میخاستم رابطه مون درست بشه ... بقیه بهش میگن این دختر به دردت نمیخوره و تحت تاثیر حرفاشونه
    بهم گفت دیگه زندگیه ما فایده نداره و ما به درد هم نمیخوریم الانم 5 ماهه اصن ندیدمش بهم زنگ نزده جوابمو نداد انگار من مرده ام
    یه روز رفته اتلیه گفته عکسامو پاک کنید ... یه روز رفته فیلمامونو گرفته
    ماهی 100 برام نفقه میریزه در صورتی که میدونه ماهی 100 فقط هزینه 1 ماه باشگاه منه
    تو فیسبوکش تمام عکسای منو پاک کرده .... عکسای ناجور دخترا و همکارای خانومشو لایک میکنه و کامنت میزاره
    با دوستاش باغ میره و مشروب میخوره
    خانوادش آمدن گفتن اینا به درد هم نمیخورن جدا بشن وقتی من گفتم مهریه امو نمیبخشم درخواست تمکین داده اما تو مردم نشستن گفتن این عروس به درد ما نمیخوره ... این دختر لوسه و اهل زندگی نیس
    تصمیمه به این مهمی را آدم به این سرعت میگیره ؟ به این سرعت پل های پشت سرش رو خراب میکنه ؟

    خواهش میکنم راهنماییم کنید .
    من زندگی بدون امنیت و اطمینان خاطر نمیخام ....
    تمومش کنم؟
    یا خونمو روی یه زمین زلزله خیز بسازم ؟
    الان باید چیکار کرد ؟
    دو هفته دیگه دادگاه داریم ... برام دادخواست تمکین داده ....کمکم کنید.
    سلام

    ببخش عزیز توی این قرن و وسایل ارتباط جمعی افرادی مثل شما و همسرتون واقعا به قول خودمون عتیقه هستید. شما هر دو دوتا کودک و بچه بعدش ازدواج این مدلی و کور کورانه داشتن رابطه جنسی قبل از استقلال!!!!!!!؟؟؟؟؟

    من در مورد مهریه و غیره نظری ندارم ولی حتما جدا شدن از هم به صلاح هر دو تونه. چون بچه یا بچه هایی که فرزندان شماها بشند حتما بدبخت خواهند شد!

    بهتره فعلا هم به فکر ازدواج کردن مجدد نباشید تا اینکه بیشتر راجب انسان و عشق و ازدواج بخوانید و بدانید.

    اون شخصی هم که فرمودید حتما نامشاور بودند نه یک مشاور آگاه. موفق باشید.

    دکترا در روانشناسی

  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9526
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : در مراحل طلاق

    کسه دیگه ای نیس منو راهنمایی کنه؟

  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10061
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    بعد از بیست و چهار زندگی مشترک

    سلام ..
    میدانم تصمیمی که دارم میگیرم کاملا درست است .. اما نگرانم ..
    بعد از بیست و چهار سال زندگی مشترک با مردی که افسردگی و روحیه ضد اجتماعی شدید دارد .. قادر به کنترل عصبانیتهایش نیست و مدام دعوا راه می اندازد و فحشها و توهین های ناجور میکند .. هنوز به پدرش وابسته است و در خانه او زندگی میکنیم .. با کلمه ایی از پدرش به گریه می افتد یا بشکن می زند .. اهل گردش و مسافرت نیست و نسبت به همه خصوصا خانواده من هتاک و بی ادب است .. دو روست و جلوی مردم خیلی خجالتی و مودب ولی در پشت مرتب در حال فحاشی ..
    ************ در صورتی که با فیلم پورنو تحریک شود .. دست بزن و کتکهایش درد دائمی روحی من شده .. نسبت به تنها فرزندمان بشدت حسود و هتاک است و در اوقاتی که سرکارم دق دلی کار و خستگی و عقده هایش را سر او در می آورد ... خسیس است و بشدت حسابگر
    از دستش آسایش ندارم مرتب کار میکنم تا کمبود های زندگی را جبران کنم ...
    و در خانه مدام مراقبم حرفهای خوشایند بزنم تا دعوا نشود .. حالم ازش بهم میخورد .. چرک و کثیف است و همیشه بو می دهد اگر بهش بگویی از لجش تا سه هفته حمام نمی رود .. لباس حتی برای خودش نمیخرد .. و بشدت هم از خود ممنون است ..
    سالها خرج خودم و بچه ام را داده ام .. در اوج روز هایی که احساس کردم صبر من نتیجه داده و او دارد بهتر میشود حرفی را بهانه کرده و فحاشی میکند و میشکند و میزند و فردا همه از یادش میرود .. سر و صدایش بیشتر برای این است که خانواده اش که بالای سرمان هستند بشنوند ... مدام داد میزند طلاق بگیر برو دست از سر من بردار ... روز بعد به روی خود نمی آورد و اگر بخواهم اقدام کنم با گریه و زاری منصرفم میکند
    ارتباط عاطفی ام را با خیلی از دوستانم کم کرده ام تا متوجه سر شگکستگی ام نشوند ..
    دختر باهوش خانواده ایی بازاری و اجتماعی تبدیل به زنی حسابگر و بشدت درگیر کار و گوشه گیر و همیشه خسته شده ا

    اگر کتابهایی که میخواندم و شغل شاد و میل شدید به یادگیری ام نبود نمی دانم چی میشد .. حالا در سنی قرار دارم که بخاطر تلاش زیاد خودسازی و بالا کشیدن روحیه زنی قوی و سالمتر شده و براحتی میتوانم از خود و دخترم محافظت و نگهداری کنم ...
    اما هنوز میترسم ...
    احساس میکنم وابستگی بیمار گونه دارم ... میخواهم بدانم چطور میتوانم با روحیه قوی و نگرانی کمتر جدا شوم .. در ضمن دخترم که الان دارد لیسانس میگیرد هم موافق جدایی است و هم در تدارک رفتن به خارج ... دلم نمی خواهد با مردی اینهمه بیمار و عصبی و بد دهن و خسیس تنها بمانم ..
    در کارم موفق هستم و در کار نوشتن هم هستم اما از دست رفتارهای زننده شوهری که میخواهد بیشتر در خانه تنها باشد گوشه خلوت و امنی ندارم ... دلم میخواهد چند سال تنها و آرام بدون دغدغه و جنگ هر روزه زندگی کنم ... اما می ترسم ... الان در حال مطالعه مقالات و کتابهایی در مورد طلاق هستم .. خانواده ام مثل همیشه با مهر و عشقی که به من و دخترم دارند در اطرافم هستند و توانایی ها و موفقیتهای شغلی ام در بیرون از خانه تسکین قوی است برای منی که در درون خانه زنی به حال خود رها شده ام ...
    چرا می ترسم .... میتوانم آپارتمانی اجاره کنم و خرج خود و دخترم را هم که سالهاست خودم میدهم پس چرا میترسم هنوز؟؟
    نسبت به حرف دیگران حساسیتی ندارم و اساسا با افراد در مورد زندگی خصوی ام هرگز به گفتگو نمی نشینم بقدری حرفهای جالب و متنوع دارم و در کارم پر انرژی و شاداب که کسی حدس هم نمی زند که در خانه چه حالی دارم ... تا بحال فقط با مشاورین در مورد حال و روزم صحبت کرده ام آنها هم اولین چیزی که پرسیده اند این است که چرا طلاق نگرفته ام ... چرا ؟ دلسوزی به حال مردی که فکر میکردم مریض است ... ؟ دخترم و حفظ پدر برای او ... مردی که جز تحقیر و بی ادبی و لوس باز ی در موارد دیگر در خود بود ... آزرده نکردن خانواده ام ؟
    سن جالبی است ... همه علتها بیرنگ شده ... احساس نیاز به آزادی و آرامش و رهایی از حس گناه دائم که در خانه موج میزند دارد کم کم به پر رنگترین احساسم تبدیل میشود ...
    میدانم سختی های زیادی هم خواهم داشت اما اگر ترس را رد کنم دیگر کاری ندارد من زندگی پر مشقت تری از قبل تجربه نخواهم کرد ...
    مرسی از اینکه میخوانید
    مرسی از اینکه این فضا را ایجاد کرده اید ...
    حتی نوشتن هم حالم را بهتر کرده ...
    برایم دعا کنید و اگر کمک فکری دارید دریغ نکنید ...

  12. کاربران زیر از natali بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6486
    نوشته ها
    126
    تشکـر
    42
    تشکر شده 125 بار در 54 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بعد از بیست و چهار زندگی مشترک

    سلام خانم natali
    حرفهاتون خیلی جالب بود، مجردم اما بخاطر شباهتی که با شوهرتون حس میکنم خوشحالم ازدواج نکرده ام.
    در حدی نیستم که بخواهم راهنمایی کنم، اما یاد گرفته ام از آینده نترسم و از هر تغییری استقبال کنم. اگه زندگیتون با یکنواختی و ناامیدی میگذرد امیدوارم شهامت تغییر و تجربه جدید داشته باشید. حتی اگه از تصمیمتون پشیمون بشید از شهامتتون راضی خواهید بود.
    اما راستش من هم دلم برای شوهرتون میسوزه، کاش ایشون هم زندگیشون بهتر بشه

  14. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10111
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بعد از بیست و چهار زندگی مشترک

    ظاهرا این متن در رابطه با من است اول از همه هیچ قصدی برای دفاع ندارم زیرا بهترین قاضی خداوند و وجدان بیدار است ثانیا زمانی که رابطه ای وجود ندارد جدایی بهترین راه حل است

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد