نوشته اصلی توسط
fariba2015
سلام و عرض ادب
من از لحاظ روحی تو وضعیت خیلی بدیم.. تو یه خونواده فقیر و تعصبی بدنیا اومدم پدر و مادرم از وقتی که یادم میاد تفاهم نداشتن و دعوا داشتن باهم. من فرزند سوم خونواده ی هفت نفره هستم به من بخاطر قیافه ی بدی که دارم توجه نممیشه نه خونوادم نه جمع فامیلی و نه
دوستان در حالی که من دانشجوی ارشد رشته ی ادبیات هستم. از لحاظ درسی از خیلیا بالاترم.. خیلی ب خودم تلقین کردم که توجه نکنم اما دیدم این مساله روزب روز بزرگتر میشه از محیط نا آروم خونه گرفته تا دوستان که هیچ توجهی ب من ندارن. تو خونواده حتی مادرم ب من توجهی نداره من مدت یک ساله تو جمع خونوادگی نیستم اون هیچ وقت نمیپرسه چرا نیستی اما ب بقیه توجه داره شما فکر نکنید اینا زاییده ی ذهن منه. این قضایا زیاده ک تو اینجا نمیگنجه.
من 27 سال سن دارم اما دریغ از به خاستگار. مادرم ب جای دلداری دادن سوهان روحم شده. همه با طعنه با من حرف میزنن انگار تقصیر خودمه. لطفا کمک کنید و حرفای تکراری همیشگی رو نزنید چون قصد دارم خودکشی کنم من سه روزه غذا نخوردم اما هیشکی از خونوادم براش مهم نیس ببینید اوضاعم تا چ حد خرابه