نوشته اصلی توسط
m27
دختری 27 ساله ام که چهار سال پیش با پسری از طریق کار اشنا شدم .پسر تنها یک سال از من بزرگتر است .از اول اشنایی تا حدود یک سال فقط ب شناخت گذشت وبه قصد ازدواج عاقلانه و با در مطرح کردن موضوع با مشاور به رابطه ادامه دادیم و بعد گذشت سه سال که شزایط ما مناسب بود و اماده وارد شدن به زندگی بودیم و از انجایی که پسر داییش در زندان بود از خانواده خود تقاضای خواستگاری میکرد اما خانوادش چون منتظر اعدام یا عفو پسر داییش بودن قدم بر نمیداشتن .و اکنون که خانواده من از را بطمون کاملا با خبر شدن ،با مخالفت پدرم مواجه شدم تا حدی که میخواستند منو به زور شوهر بدن .اکنون تا حدودی راضی شده اما به پسر اعتماد ندارد.و میخاد ازش تعهد بگیره پسر سعی دارد منو اروم کنه اما من مدام در حال استرسم به نظرتون چی کار کنم ؟<از انتخابم مطمعنم وشناخت کافی رو دارم .>در ضمن اول اشنایی یعنی سه سال پیش ماموران انتظامی مارو گرفتند وداداش اون و خواهر و شوهر خواهرمن بدون اطلاع خانوادها به اداره اگاهی اومدن و من اظطراب اینو دارم که داداشش با روبروشدن من یادش بیفته به اون شب و این مو ضوع هم مطرح شه .خانواده ابرومند و خانواده داری هستیم .شدیدا نگران اینده وابروم هستم چی کار کنم؟