نوشته اصلی توسط
ناز
با سلام.من دختر 23 ساله و مجرد هستم که سه سال بود با یه پسر رابطه تلفنی به قصد ازدواج داشتم تا اینکه با رفتارا و کاراش منو به ته خط رسوند با اینهمه بازم راضی بودم با همه بد خلقیاش تحملش کنم و باهاش ازدواج کنم.چون می دونه چقد بهش وابستم ازین احساسم سو استفاده می کنه و هی سر یه موضوعه کوچیک قهر می کنه و می ره انتظار داره براش مثل یه برده باشمو هرچی می گه بگم چشم.می گه من کار ندارم بیام خاستگاریت تو کار کن به خونوادتم بگو از لحاظ مالی تامینمون کننو...گفتم نه گفت منم می رم یه مدته که رفته اععصابم به کل بهم ریخته احساس پوچی می کنم بااینکه می دونم اگه ازدواج کنیم با اخلاقی که اون داره محاله خوشبخت شیم ولی بازم می خوامش چون وقتی که هست یه دلیلی واسه نفس کشیدن دارم. ولی که وقتی نیس حس می کنم بیدلیل دارم زندگی میکنم.تو عرض سه سال ازین رو به اونرو شدم.زود عصبانی می شم.می خوام داد بزنم.زود گریم می گیره.پرخاشگری می کنمو...لطفا به دادم برسین