نمایش نتایج: از 1 به 16 از 16

موضوع: خاطرات مشکلات زندگی من

6022
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6556
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    4
    تشکر شده 19 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy خاطرات مشکلات زندگی من

    سلام



    من 17 ساله هستم .
    در گذشته که پیرو دیگران و دوستانم بودم . من نماز میخوندم روزه میگرفتم و نمرات خوبی داشتم .
    از اون اول زندگی من مادربزرگ و پدر بزرگ نداشتم . یکی از عمو های پدریم به جبهه رفت و شهید شد حتی استخوانی از عموم برنگرداندند . مادربزرگ و پدربزرگم از غم پسر بزرگ خانواده سکته کردن و فوت کردند
    من بزرگ شدم بدون داشتن خاله دایی از طرف مادرم بزرگ شدم
    تا اینکه فهمیدم مادرم با مادرش مشکل دارن پس اینهمه سال پنهان کاری ...
    الان 2 ساله که با هاشون اشتی کرده و با هم رفت و امد داریم
    بین من و خواهرام کلی فرق گذاشتند از اول زندگیم تا الان . بی انصاف بودن با من
    اول راهنمایی تو خونه یک روغن بادام پیدا کردم روش نوشته بود مصرف پوستی خوراکی نیست . کشنده و ....
    سر کلاس اقدام کردم ! هیچی حس نکردم ! بدون درد . هیچ اتفاقی نیفتاد
    من نمیدونم .
    الان تو یه حالی ام . زمان سریع میگذره دین واسم روشن شد . من یکتا پرستم نه مسلمون نه مسیحی نه یهودی دلیل های قانع کننده ای هم دارم
    من بار های زیادی از زندگی شکست خوردم برای مثال یه پسری که پدر مادرش پول ندارن معلم و مدیرن میشینه کلی پول جمع میکنه از غذا از خوراکی هایی که دیگران می خرند خودش رو محروم میکنه تا بعد چند ماه بتونه یه گوشی بخره و بعد خریدنش یک ماه که کار کرد گوشی یه خراب شه ( اولین شکست ) بعد یک سال براش تلاش کنه که بتونه درستش کنه پاش وقت و تلاش بزاره بعد یک سال کلی تلاش کلی نا امیدی و دوباره تلاش کردن اخرش شکست بخوره اینهمه تلاش بیهوده بود این شکست اخر
    نمیدونم بعد اون خودکشی اینطوری شد یا بعد بلوغ .... انگار روحم نیمه راه مونده بین مرگ و زندگی
    زمان سریع می گذره من ترسی ندارم از اینده واسم مهم نیست
    من نسبت به دیگران استعداد زیاده ندارم کودکی لاغر بودم الان چاق تر شدم که از این حالم بد میشه
    قدرتم نسبت به هم سنام کمتره
    علاقه م طراحی سایت و توی رشته ی تجربی ام چند تا سایت دارم و چنتا وبلاگ
    کلی مشکل از طرف خانواده م دارم
    کلی کتب روانشناسی خوندم
    از کشورم متنفرم نه از خاک سرزمینم دوست دارم که جای دیگری بدنیا اومده بودم
    تصویری از زندگی ندارم .
    الگوم شده یه ادم ورزشکار که چیزی دربارش فهمیدم که واقعا ازش دلگیر شدم
    شدم یه ادم خجالتیییییی چاق و ... از خودم این دنیا زندگی متنفرم
    ادامش را فردا صبح مینویسم

  2. 2 کاربران زیر از Nikan بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خاطرات مشکلات زندگی من

    سلام آقا نیکان

    پس چرا صبح نیومدی؟ ما منتظریم ادامه پستتو بنویسی...

    اما من تا همینجاش میخوام چند تا نکته بهت بگم ...

    اولا من فکر میکنم باتوجه به سنی که الان شما در اون قرار داری (17-18 سالگی) ، این افکار کاملا طبیعیه، چون سنی هست که از ذوره نوجوانی داری به ذوره جوانی پا میذاری...

    یکم احساس پوچی... اینکه از کجا اومدم... دارم به کجا میرم... هدفم چیه... زندگی، ذین، تحصیل چه نقشی در زندگیم داره... نگرانی بیشتر درمورد ظاهرت... و...

    همه ی این افکار و سردرگمی که برات پیش اومده طبیعیه و برای همه تو این سن وجود داره، و به این خاطره که شخصیتت داره شکل میگیره و مسیر زندگیت داره کم کم مشخص میشه

    درمورد مشکلاتی که تو زندگیت داشتی... باید بگم زندگی که بی مشکل نمیشه! همه یه مشکلاتی با خانواده، اطرافیان یا دوستانشون دارن، مشکل مالی هم همینطور...

    اینا هیچکدوم دلیل نمیشه که دید منفی به زندگی و کشورت و دینت پیدا کنی، یه پسر جوون و سالم به سن تو باید سعی کنه قوی تر باشه و دید مثبت تری نسبت به زندگی داشته باشه

    همین مشکلات ریز و درشت زندگیه که آدم را میسازه دیگه و باعث میشه تجربه کسب کنیم و پیشرفت کنیم ...

    خودکشی؟؟؟ یعنی اینقدر زندگی برات بی معنیه؟ هر مشکلی یه راه حلی داره، صورت مسئله را پاک کردن که هنر نیست

    من فکر میکنم زیادی داری سخت میگیری نیکان،

    راستی خوبه عکست را هم گذاشتی که آدم به اشتباه نیفته، چون اینجور که تو نوشتی هرکی باشه فکر میکنه اووه حتما یه پسر خیلی چاق و زشته!

    ماشالا تیپت که خیلی هم خوبه، تازه ورزش کنی بهترم میشه، و من مطمئنم استعدادهای زیادی هم داری فقط هنوز بهش پی نبردی...
    امضای ایشان



  4. 3 کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6556
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    4
    تشکر شده 19 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    Red face پاسخ : خاطرات مشکلات زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط naghme نمایش پست ها
    سلام آقا نیکان

    پس چرا صبح نیومدی؟ ما منتظریم ادامه پستتو بنویسی...

    اما من تا همینجاش میخوام چند تا نکته بهت بگم ...

    اولا من فکر میکنم باتوجه به سنی که الان شما در اون قرار داری (17-18 سالگی) ، این افکار کاملا طبیعیه، چون سنی هست که از ذوره نوجوانی داری به ذوره جوانی پا میذاری...

    یکم احساس پوچی... اینکه از کجا اومدم... دارم به کجا میرم... هدفم چیه... زندگی، ذین، تحصیل چه نقشی در زندگیم داره... نگرانی بیشتر درمورد ظاهرت... و...

    همه ی این افکار و سردرگمی که برات پیش اومده طبیعیه و برای همه تو این سن وجود داره، و به این خاطره که شخصیتت داره شکل میگیره و مسیر زندگیت داره کم کم مشخص میشه

    درمورد مشکلاتی که تو زندگیت داشتی... باید بگم زندگی که بی مشکل نمیشه! همه یه مشکلاتی با خانواده، اطرافیان یا دوستانشون دارن، مشکل مالی هم همینطور...

    اینا هیچکدوم دلیل نمیشه که دید منفی به زندگی و کشورت و دینت پیدا کنی، یه پسر جوون و سالم به سن تو باید سعی کنه قوی تر باشه و دید مثبت تری نسبت به زندگی داشته باشه

    همین مشکلات ریز و درشت زندگیه که آدم را میسازه دیگه و باعث میشه تجربه کسب کنیم و پیشرفت کنیم ...

    خودکشی؟؟؟ یعنی اینقدر زندگی برات بی معنیه؟ هر مشکلی یه راه حلی داره، صورت مسئله را پاک کردن که هنر نیست

    من فکر میکنم زیادی داری سخت میگیری نیکان،

    راستی خوبه عکست را هم گذاشتی که آدم به اشتباه نیفته، چون اینجور که تو نوشتی هرکی باشه فکر میکنه اووه حتما یه پسر خیلی چاق و زشته!

    ماشالا تیپت که خیلی هم خوبه، تازه ورزش کنی بهترم میشه، و من مطمئنم استعدادهای زیادی هم داری فقط هنوز بهش پی نبردی...
    سلام نشد بنویسم
    نشد بنویسیم
    اون خودکشی کار احمقانه ای بود که بش پی بردم !
    بیشتر مشکلاتم به خاطر خانواده مه
    این تصویری یه که از خودم برداشت می کنم و از نظر دیگران

  6. کاربران زیر از Nikan بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خاطرات مشکلات زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط Nikan نمایش پست ها
    سلام نشد بنویسم
    نشد بنویسیم
    اون خودکشی کار احمقانه ای بود که بش پی بردم !
    بیشتر مشکلاتم به خاطر خانواده مه
    این تصویری یه که از خودم برداشت می کنم و از نظر دیگران
    شما الان اول راهی، تازه وقتشه که شروع کنی زندگی خودتو اونجور که میخوای بسازی...

    اونقدر باید محکم و قوی باشی که نه مشکلات به این راحت یتونه از پا درت بیاره و بهمت بریزه ، نه اینکه رفتار و نظر بقیه بتونه دیدت را نسبت به خودت تغییر بده

    برای خودت زندگی و اونقدر زیبا زندگی کن که بقیه به استقامت و پشتکار و اعتماد به نفست غبطه بخورن

    مهم نیست کجایی، در چه محیطی و با چه شرایطی هستی، فقط سعی کن در هر شرایطی بهترین خودت باشی، نهایت تلاشتو بکن و بقیه شو کامل بسپار به خدا... همین

    اون موقع ست که میبینی که خدا خودش بهترینا را برات رقم میزنه
    امضای ایشان



  8. کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6556
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    4
    تشکر شده 19 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خاطرات مشکلات زندگی من

    بد ترین حسی که داشتم و دارم اینه که دیگران از کاری که بلدی استفاده میکنن و بعد میندازنت دور
    زندگی ....
    من تصویری ازش ندارم .
    شخصیتی که من از خودم ساختم یک فرد خجالتی با ادب که به دیگران احترام می گذرام ولی زمان به وجود اومدن این ویژگی نمیدونستم دنیا اهمیتی نمیده دیگران این طور نیستن
    دنیا هیج اهمیتی نمیده من چه گونه آدمی هستم .
    انگار خودم رو گم کردم
    باور هام نابود شده
    غروروم بار ها شکسته شده .
    ولی جسم منه که داره زندگی میکنه ....

  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خاطرات مشکلات زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط Nikan نمایش پست ها
    بد ترین حسی که داشتم و دارم اینه که دیگران از کاری که بلدی استفاده میکنن و بعد میندازنت دور
    زندگی ....
    من تصویری ازش ندارم .
    شخصیتی که من از خودم ساختم یک فرد خجالتی با ادب که به دیگران احترام می گذرام ولی زمان به وجود اومدن این ویژگی نمیدونستم دنیا اهمیتی نمیده دیگران این طور نیستن
    دنیا هیج اهمیتی نمیده من چه گونه آدمی هستم .
    انگار خودم رو گم کردم
    باور هام نابود شده
    غروروم بار ها شکسته شده .
    ولی جسم منه که داره زندگی میکنه ....
    تو باید اینقدر عزت نفس داشته باشی که اصلا واکنش بقیه و توجه یا عدم توجهشون برات مهم نباشه

    دنیا؟ دنیای ما ساخته افکار خودمونه، خودت دنیاتو قشنگ بساز

    خودتو گم کردی؟ اشکال نداره دوباره خودتو پیدا میکنی... غرورتو شکستن؟ خودت دوباره بسازش...

    در برابر شرایطی که بر وفق مراد نیست دوراه که بیشتر نداریم:

    یا تسلیم شرایط میشیم و زانوی غم به بغل میگیریم یا کم نمیاریم و مبارزه میکنیم، من سعی میکنم همیشه مبارزه کنم... اما تو رو نمیدونم ؟
    امضای ایشان



  11. کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  12. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6556
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    4
    تشکر شده 19 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خاطرات مشکلات زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط naghme نمایش پست ها
    تو باید اینقدر عزت نفس داشته باشی که اصلا واکنش بقیه و توجه یا عدم توجهشون برات مهم نباشه

    دنیا؟ دنیای ما ساخته افکار خودمونه، خودت دنیاتو قشنگ بساز

    خودتو گم کردی؟ اشکال نداره دوباره خودتو پیدا میکنی... غرورتو شکستن؟ خودت دوباره بسازش...

    در برابر شرایطی که بر وفق مراد نیست دوراه که بیشتر نداریم:

    یا تسلیم شرایط میشیم و زانوی غم به بغل میگیریم یا کم نمیاریم و مبارزه میکنیم، من سعی میکنم همیشه مبارزه کنم... اما تو رو نمیدونم ؟
    من بار ها مبارزه رو انتخاب کردم ولی بازم شکست خوردم
    همه از شکست میترسن !

  13. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : خاطرات مشکلات زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط Nikan نمایش پست ها
    من بار ها مبارزه رو انتخاب کردم ولی بازم شکست خوردم
    همه از شکست میترسن !
    ببین اصلا مزه ش به همینه که هرچی زمین بخوری دوباره بلند شی!

    دنیا که به همین راحتی کم نمیاره هر روز یه خوابی برامون دیده ...

    این سه تا لینک تقدیم میشه به آقا نیکان:

    http://forum.moshaver.co/f74/%D9%82%...F%DB%8C-12037/

    http://forum.moshaver.co/f125/%D8%B1...88%D9%86-8894/

    http://forum.moshaver.co/f125/25-%D9...6%DB%8C-12279/
    امضای ایشان



  14. کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6556
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    4
    تشکر شده 19 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خاطرات مشکلات زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط naghme نمایش پست ها
    ببین اصلا مزه ش به همینه که هرچی زمین بخوری دوباره بلند شی!

    دنیا که به همین راحتی کم نمیاره هر روز یه خوابی برامون دیده ...

    این سه تا لینک تقدیم میشه به آقا نیکان:

    http://forum.moshaver.co/f74/%D9%82%...F%DB%8C-12037/

    http://forum.moshaver.co/f125/%D8%B1...88%D9%86-8894/

    http://forum.moshaver.co/f125/25-%D9...6%DB%8C-12279/
    مرسی

  16. 2 کاربران زیر از Nikan بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8180
    نوشته ها
    171
    تشکـر
    1,305
    تشکر شده 190 بار در 91 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خاطرات مشکلات زندگی من

    کی میگه شما استعداد ندارید؟ شما خیلیم پر استعدادید کسی وبلاگ درست میکنه به طراحیه سایت علاقه داره کجاش بی استعداده؟ تو فقط خودت دست کم گرفتی و اعتمادبنفست پایینه
    درمورد اینکه میگی خانوادت بهت بی اهمیتن باید بگم شما درسن حساس بلوغید هرکس تو سن شما بود اینطور بود دوره سختیه بیشتر این فکرو خیالاتتم بخاطر این بحران سنیته یکم که بگذره بهتر میشی فقط یکم خود باور داشته باش همین.. موفق باشی.

  18. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6556
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    4
    تشکر شده 19 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خاطرات مشکلات زندگی من

    میشه واسم دوره نوجوانی رو توضیح بدید . ؟ شما چطوری بودید ؟

  19. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8180
    نوشته ها
    171
    تشکـر
    1,305
    تشکر شده 190 بار در 91 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : خاطرات مشکلات زندگی من

    دوره شما دوره سختیه البته من ازحس و تجربه خودم که دختر بودم میگم ولی احتمال میدم پسرام همچین شرایطی رو داشتن
    من خودم همش دعوا داشتم به مامانم میگفتم تو من دوست نداری بین بچه هات فرق میذاری خیلی منزوی بودم همش احساس تنهایی و ناراحتی میکردم دوست داشتم بمیرم که وقتی مردم ببینم کسی واسه من گریه میکنه یجورایی کمبود داشتم حس میکردم هیچ استعدادی ندارم اعتمادبنفسم صفر بود اصلا اعتمادبنفس نداشتم چون خودم نه از ظاهر نه از هیچز دیگه قبول نداشتم چون تو این سن آدم ازلحاظ چهره فرق میکنه .. با همه دعوا داشتم مقصرم خودم بودم ولی قبول نداشتم ولی کم کم این دوره تموم شد ، سعی کن توام خودت انقد درگیر این چیزا نکنی چون تو آیندت تاثیر میذاره سعی کن قوی و با استعداد باشی و خودت دست کم نگیری.... موفق باشی....

  20. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12343
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خاطرات مشکلات زندگی من

    سلام یه دختر 15 سالم خیلی سختیا تو زندگیم دیدم . خیلی زیاد... تو خونمون همیشه دعواس. هر روز گریه میکنم. نمیدونم اعتماد کنمو بگم یا نه! دیگه حالی واسم نمونده . دیگه زندگیو دوس ندارم . از همه چی خسته شدم. دیگه حتی خدام کمکم نمیکنه....

  21. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12343
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خاطرات مشکلات زندگی من

    شما بگین باید چی کار کنم

  22. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2013
    شماره عضویت
    1332
    نوشته ها
    18
    تشکـر
    0
    تشکر شده 12 بار در 7 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : خاطرات مشکلات زندگی من

    واقعن متاسف شدم

  23. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2019
    شماره عضویت
    40068
    نوشته ها
    188
    تشکـر
    14
    تشکر شده 58 بار در 50 پست
    میزان امتیاز
    6

    پاسخ : خاطرات مشکلات زندگی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط p@ria نمایش پست ها
    سلام یه دختر 15 سالم خیلی سختیا تو زندگیم دیدم . خیلی زیاد... تو خونمون همیشه دعواس. هر روز گریه میکنم. نمیدونم اعتماد کنمو بگم یا نه! دیگه حالی واسم نمونده . دیگه زندگیو دوس ندارم . از همه چی خسته شدم. دیگه حتی خدام کمکم نمیکنه....
    سلام خانم
    باید کمی از مشکلاتتان بگویید تا از دوستان راهنمایی بگیرید.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد