با عرض سلام و ادب و احترام محضر اساتید عزیز
زیاد نمیخوام سرتون رو درد بیارم، گزیده صحبت میکنم تا بنده را در جهت حل مشکلی که جدیدن گرفتارش شدم راهنمایی نمایید.
پسری 28 ساله مجرد مهندس و بصورت حق التدریس در دانشگاه و هنرستان مشغول به کار و تدریس هستم.
با توجه به اینکه کار دائمی و یا در ارکانی دولتی و خصوصی استخدام رسمی نیستم بخاطر این مسئله از ازدواج می ترسم و زیاد نمی خوام سراغ این مسائل بروم و دوری میکنم ولی تازگی ها خانواده ام تصمیم گرفته اند که برای بنده آستین بالا بزنن و من هم قبول کردم ولی شرطی گذاشتم که نمی خوام با دخترای فامیل (دختر عمه و دختر دایی و .....) ازدواج کنم و می خوام با خانم دکتر یا خانم معلم ازدواج کنم که اون ها قبول کردند.
حالا برای من مشکلی پیش اومده اونم این هست که سه ماهیه که دختر عمه ام (x) (21 ساله) با من ارتباط فرافامیلی برقرار کرده است بدلیل اینکه همون دانشگاهی که بنده تدریس میکنم ایشون هم دانشجوی هستند. همون روزای اول ارتباطمون خوب بود و مثل رفتار فامیلی با هم حرف میزدیم و مشکلی نبود که دختر عمه ام (x) شروع به فرستادن شکلک و عکس های عاشقانه با نرم افزار لاین نمود و من هم بطبع خودش جواب میدادم. یه بار از من پرسید چه کسی رو دوس داری من هم گفتم که فقط پدر و مادرم و کسی دیگه تویه زندگیم نیست که یدفعه بهم گفت که پس دختر خالم (y) (دختر اونیکی عمه ام (y) که قبلا می خواستم باهاش فقط دوس بشم که بنا به اختلافات فامیلی همه چی بین ما دوتا تموم شد و ادامه ندادم) تویه زندگی تو چیکاره هست؟ من هم با دلیل برهان پاسخ دادم ولی دختر عمه ام (x) قانع نشد و در جواب بهم گفت: بجای اینکه اون روزها با دختر خالم ام (y) دوست میشدی با خود من دوست میشدی لااقل با هم الان نامزد بودیم. دیگه از اون روزی که این حرف رو بهم زد کمتر با من ارتباط داره و هرچی بهش زنگ میزنم و پیامک میدم، جوابم رو نمیده و هرزگاهی در مورد موضوعات و مسائل دانشگاه با من حرف میزنه یا پیامک میده تویه ارتباطات فامیلیمون مشکلی بینمون پیش نیومده و عادی هست یعنی قهر نیستیم. در آخر هم من مجبور شدم یه رازی رو از گذشته 8 سال پیش دختر عمه ام (x) بگم و اینکه من قبلا دوسش داشتم ولی به علت اینکه مادربزرگمون (خدا رحمتش کنه) تو رو برای یه پسر دیگه غریبه کنار گذاشته بود نتونستم حرف دلم رو بهت بزنم برای همین رفتم سراغ دختر خالت (y) که با اون هم به دلیل اینکه به پدر و مادرم فحش داده بود دو ماه بودم و فراموشش کردم و اصلا تویه زندگی من جایی نداره. ولی دختر عمه ام (x) اصرار داره که من با پسری زندگی میکنم تا به عمرش دختری رو دوس نداشته باشه و صفر کیلومتر باشه! من هم بهش میگم بجای ازدواج با پسر غریبه یا دختر غریبه بیا باهم ازدواج کنیم که حرفی بهم نمیزنه!بهش پیام میدم که میخوای بیام خواستگاریت بهم جوابی نمیده و بنده رو در آنپاس شدید قرار داده.
حالا سوال بنده از محضر شما دوستان اینکه به ارتباط با دختر عمه ام (x) ادامه بدم و آخر سر باهاش ازدواج کنم و یا به کل فراموشش کنم و با یه دختر غریبه ازدواج کنم؟