گاهی هم پدر و مادر با آنها ارتباط خوبی برقرار کرده اند و دیگر نیازی نیست با سوال پرسیدن، سعی کنند محبت آنها را جلب کنند و سوال هایشان را از معلم می پرسند.



چرا آسمان آبی است؟ من چطوری به وجود آمدم؟ چرا مامان بزرگ صورتش چروک شده؟ و... سارا وقتی ۳ سالش بود،..


مدام این سوال ها را می پرسید و من واقعا نمی دانستم چگونه به او جواب بدهم. اگر هم جواب می دادم، پشت سر هم سوال های دیگر می پرسید و کلافه می شدم. وقتی بزرگ تر شد و رفت مدرسه، سوالاتش هم پخته تر شد: «مامان چطوری برق تولید می شود؟ درخت ها چگونه رشد می کنند؟ و...» راستش را بخواهید، جواب خیلی از پرسش هایش را نمی دانستم و مستاصل بودم که چگونه باید با او برخورد کنم. دکتر نسرین امیری، فوق تخصص روان پزشکی کودک و نوجوان و عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی به سوال هایم پاسخ داد.


▪ معمولا در سن ۳ سالگی، سوال های بچه ها از والدینشان شروع می شود که گاهی خسته کننده است و والدین نمی دانند چطور به آن پاسخ دهند. بهترین برخورد چیست؟

سوال هایی که بچه ها در سنین پایین می پرسند، مفهوم سوال و نیاز به پاسخ ندارد بلکه می خواهند با والدینشان ارتباط برقرار کنند اما والدین متوجه این موضوع نیستند و ممکن است ساعت ها وقت صرف جواب دادن به سوال های فرزندشان که عمدتا بی اساس هستند، بکنند. نکته مهمی که والدین باید به آن توجه داشته باشند، این است که قرار نیست به تمام سوال های بچه ها پاسخ داد و دوم آنکه نباید فرض کنیم باید در مورد همه علوم اطلاعات داشته باشیم. در چنین شرایطی می توانیم به فرزندمان بگوییم: «من نمی دانم»، «چه جالب! این سوال چطور به ذهنت رسید؟»، «می توانی از معلم مهدکودکت بپرسی»، «بزرگ تر شدی، خودت جوابش را می فهمی».





▪ آیا اینگونه پاسخ دادن به سوال بچه ها باعث نمی شود حس کنجکاوی شان از بین برود؟


اصلا این طور نیست! پرسیدن این سوال ها همیشه نشانه کنجکاوی بچه ها نیست چون زمانی سوال در ذهن شکل می گیرد که در همان زمینه فعالیت کرده باشیم. مثلا یک باغبان که سال هاست کار کشاورزی می کند و سیب پرورش می دهد، ممکن است این سوال در ذهنش شکل بگیرد که چگونه سیب قرمزرنگ به جای زرد تولید کند. این نشان از کنجکاوی است اما وقتی بچه ۳ ساله می پرسد چرا آسمان آبی است یا چرا سیب قرمز است، فقط می خواهد بگوید به من توجه کن، در دسترس باش و والدین می توانند پاسخ دهند: «من نمی دانم، وقتی بزرگ شدی خودت جواب سوالت را پیدا می کنی.» اشتباهی که والدین معمولا مرتکب می شوند، این است که تصور می کنند باید «کامل» باشند درحالی که پدر و مادر باید «کافی» باشند. پدر و مادر کامل همیشه در دسترس بچه ها هستند و همه نیازهایشان را بدون چون و چرا برآورده می کنند و این اصلا درست نیست چون بچه ها را وابسته بار می آورند و اعتمادبه نفس آنها کم می شود. والدین کافی، حمایت و علاقه مندی شان را به بچه ها اعلام و در مواردی که ضروری است، به آنها کمک می کنند، در این صورت بچه ها هم خیلی راحت می پذیرند که ممکن است مادرشان در مورد موضوعی اطلاعات نداشته باشد و «نمی دانم» گفتن او برایشان قابل هضم است و می فهمند قرار نیست تمام خواسته هایشان برآورده شود.





▪ در سنین بالاتر مانند سنین مدرسه و نوجوانی، گاهی بچه ها سوال های علمی می پرسند که والدین پاسخ آنها را می دانند اما با توجه به سن بچه ، قابل بیان نیست. گاهی هم پاسخ را نمی دانند. در هر دو حالت چگونه باید رفتار کرد؟


معمولا وقتی سن بچه ها بالاتر می رود، اطلاعاتی را از منابع مختلف (دوستان، تلویزیون یا فیلم) به دست می آورند و در مورد آن سوال برایشان به وجود می آید. اگر سوال متناسب با سن او بود و پاسخ را می دانستیم، باید به او پاسخ دهیم ولی اگر متناسب با سنش نبود، مثلا بچه کلاس پنجمی است که پرسیده چگونه هسته اتم تشکیل می شود، نمی توان به سوالش پاسخ داد. والدین در این شرایط باید بگویند: «برای من جالب است چگونه این سوال برایت مطرح شد، چون باید صبر کنی تا فیزیک بخوانی و بعد جوابش را پیدا کنی، اگر خیلی دوست داری جوابش را بدانی، خودت پاسخ را پیدا کن و بعد به من بگو، خوشحال می شوم بشنوم.» گاهی سوال بچه ها زمینه «جنسی» دارد و از جایی اطلاعاتی به دست آورده و حالا سوال می پرسد، در این مواقع تحت شرایطی که با بچه ها چشم در چشم نشویم و آنها را محاکمه نکنیم، مانند هنگام آشپزی یا رانندگی، می توان از او پرسید این اطلاعات را چطور به دست آورده و بعد در سطح خودش پاسخ داد. در مورد بچه های کوچک تر، می توانیم با مثال زدن حیواناتی مانند اینکه گوسفند چطور به دنیا می آید، بچه ها را قانع کنیم.




▪ آیا خریدن کتاب و سی دی برای اینکه بچه ها جواب سوالشان را بگیرندروش مناسبی برای پاسخگویی به سوال های بچه ها نیست؟


اگر سوالی که بچه می پرسد، سوال والدین هم است، یعنی برایشان مهم است، می توانند همراه فرزندشان از طریق کتاب یا سی دی، پاسخش را پیدا کنند، اما اگر پاسخ سوال برای والدین اهمیتی ندارد، مثلا مادر پزشک است و علاقه ای ندارد در مورد مسایل کامپیوتر اطلاعات کسب کند، باید بگوید: «نمی دانم» و مسیر پاسخ را به فرزندش نشان دهد و او را راهنمایی کند و بگوید «خوشحال می شوم وقتی جوابش را پیدا کردی به من هم بگویی». گاهی والدین ساعت ها و روزها زمان می گذارند تا جواب سوال بچه را پیدا کنند، در صورتی که این یعنی برای خودشان حرمت قائل نیستند. بچه ها از والدینشان هویت می گیرند بنابراین باید خودشان پاسخ سوال هایشان را با راهنمایی والدین پیدا کنند و وقتی پاسخ را یافتند، هم اعتمادبه نفسشان بالا می رود و هم وابسته نیستند و هم یاد می گیرند که قرار نیست والدین در مورد هر موضوعی اطلاعات داشته باشند.




▪ آیا در مورد نوجوانانی که سوال های علمی تر و پخته تری می پرسند نیز باید همین گونه رفتار کنیم؟


بله، در مورد هر مساله و سوالی بی نهایت منبع وجود دارد و می توانیم بچه ها را راهنمایی کنیم تا جواب سوالشان را پیدا کنند و به ما بگویند یا می توانند از معلم شان بپرسند یا از کسی که کارشناس در آن زمینه است. در این صورت هم حرمت والدین حفظ می شود و هم اعتمادبه نفس بچه ها بالاتر رفته است.




▪ خیلی از بچه ها اصلا سوال نمی پرسند، آیا باید در این صورت نگران باشیم؟


ویژگی های آدم ها متفاوت است. برخی تصور می کنند بچه ای که خیلی باهوش است، سوال می پرسد در صورتی که این تصور صحیح نیست. گاهی علت اینکه بچه ها از والدینشان سوال نمی پرسند این است که نمی توانند با آنها ارتباط برقرار کنند که باید مهارت های ارتباطی والدین قوی تر شود. گاهی هم پدر و مادر با آنها ارتباط خوبی برقرار کرده اند و دیگر نیازی نیست با سوال پرسیدن، سعی کنند محبت آنها را جلب کنند و سوال هایشان را از معلم می پرسند.






▪ شما در حرف هایتان تاکید کردید بعضی از سوال ها برای جلب توجه بیشتر و برقراری رابطه با والدین است، چگونه می توان این خلاءهای ارتباطی را برطرف کرد؟

پدر و مادر باید به نوع رابطه ای که با فرزندشان دارند، توجه کنند؛ اگر کم است آن را بیشتر کنند و به فرزندشان بیشتر توجه کنند ولی اگر بچه بیشتر از حد به والدین وابسته شده و مدام به آنها چسبیده و دنبال وابستگی بیشتر است، باید اعتمادبه نفسش را بالا برد.