اختلاف خانواده برای ازدواج

[ناهید نوری]

سلام
من دختری 27 ساله ام. سال گذشته یکی از همکارانم به من ابراز علاقه کرد و در همون دو ماه اول آشنایی به خواستگاری من اومد.
خانواده اون با ازدواج ما مخالفند ظاهرا به دلایل سنی با وجود اینکه من از این آقا یک سال کوجکترم و این مساله که من جادری نیستم.
الان نردیک به یک سال و نیم هست که ما با هم ارتباط داریم و هنوز خانواده اون مخالفت میکنن علی رغم اینکه میدونن من بعد از ازدوج چادر می پوشم و با ظاهر مورد پسند اون ها در همه جا حضور خواهم داشت و اینکه پسرشون به شدت به من علاقه داره.
پسر قبلیشون هم با انتخاب ودش ازدواج کرده یعنی مساله انتخاب و دوست دختر شاید براشون حاد نباشه.
لظفا راهنمایی کنید من خیلی به این پسر وابسته شدم

[farokh]

سلام
من دختری 27 ساله ام. سال گذشته یکی از همکارانم به من ابراز علاقه کرد و در همون دو ماه اول آشنایی به خواستگاری من اومد.
خانواده اون با ازدواج ما مخالفند ظاهرا به دلایل سنی با وجود اینکه من از این آقا یک سال کوجکترم و این مساله که من جادری نیستم.
الان نردیک به یک سال و نیم هست که ما با هم ارتباط داریم و هنوز خانواده اون مخالفت میکنن علی رغم اینکه میدونن من بعد از ازدوج چادر می پوشم و با ظاهر مورد پسند اون ها در همه جا حضور خواهم داشت و اینکه پسرشون به شدت به من علاقه داره.
پسر قبلیشون هم با انتخاب ودش ازدواج کرده یعنی مساله انتخاب و دوست دختر شاید براشون حاد نباشه.
لظفا راهنمایی کنید من خیلی به این پسر وابسته شدم

خب داشتن حمایت خانواده در ازدواج موفق بسیار مهمه

به هرحال باید در زمانی مشخص این رابطه به نتیجه برسه وگرنه ادامه دادن اون به صلاح هیچکدوم نیست

و از مشکلات این روابط وابستگی زیادش هست که هر کسی وارد این روابط میشه باید توانایی شنیدن " نه مقدس" رو داشته باشه

معمولا" در این مواقع خانواده ها به ازدواج راضی میشن ولی بعد از این مدت باید تصمیم قاطعی رو تو زندگیتون بگیرید

سخته ولی واقعیت رو باید همونطور که هست بپذیرید ...

مسلم بدونید اگر خواست خدا بر این ازدواج باشه ، اتفاق خواهد افتاد

بقول معروف خیر در چیزیه که اتفاق میفته

[Reepaa]

سلام
تنها راهش جلب اعتماد خانواده همسرتان است
که میتونید راهکارهاش و تو انجمن پیدا کنید
من خودم به شخصه آرامش و صبوری رو دوای خوبی میدونم
چون ظاهر آرام تاثیر بیشتر نسبت به ظاهر مضطرب داره
پس آرام باشید و به افکار منفی پاسخی ندهید

[ناهید نوری]

از دوستای خوبم تشکر میکنم.
لازمه این هم بگم که من الان دیگه همکار این آقا نیستم و اون هر هفته یکبار می بینم
هفته پیش آخرین باری بود که بهم گفت باید واسه منم که شده که از این بلاتکلیفی در بیام جدی با خانواده اش صحبت کنه ولی اون ها باز هم مخالفت کردن.
کمکی که میخوام بکنید دادن یک راه حل برای رضایت خانواده اشه؟؟؟؟؟؟

[Reepaa]

دوست من راه کار های ما باید توسط شما اجرا بشه
مهمترین راهکار فهمیدن جای مشکله
اینکه چرا مخالفت میکنن ؟
بعد از فهمیدن سعی در بهبود این مشکل باید داشته باشید

[ناهید نوری]

مخالفتشون مساله اختلاف سنی ما هست که من حدود 11ماه کوچکترم
مساله دوم مساله این موضوع که ن چادری نیستم. علیرغم اینکه اون پسر به خانواده اش گفته که بعد ازدواج من حتما چادری خواهم شد ولی اون ها اعتقاد دارند این مساله غیر قابل تغیره و من قطعا چادر نخواهم پوشید.
از نظر خودم این حرف ها بهونه اس ولی درک نمی کنم بهونه برای چی؟
مگه نمی خوان بچه اشون خوشبخت شه چرا میخوان با نظر اون ها ازدواج کنه با وجود اینکه اون عقیده عمیقی به این موضوع داره که فقط آرامش کنار من تجربه کرده وهیچ شخص دیگه ای نمی تونه این آرامش به اون بده.

[fateme.68]

سلام
خوب شما نزدیک یک سال کوچکترین این ک خوب هست پس چرا مخالفن؟!
و راجع به چادری شدنتان هم، شما ک میخواین چادری بشین خوب چرا از الان نمیشین؟! اگه چادر کردن سخته برای شما، میتونید از این چادرای ملی و این چیزا استفاده کنید
بهتر نیست برای رسیدن به خواسته تون کمی تغییر کنید

[ناهید نوری]

دوست عزیزم چادری شدن من الان هیچ توجیهی نداره. به نظر شما من اگه الان بخوام جادر سرم کنم به خانواده ام چی باید بگم و مساله بعدی این که آیا اون ها فکر نمی کنن این کار تظاهر هست؟
اون ها باید ظی یک مراسم رسمی (خواستگاری مجدد) به من این حرف بزنن و من قبول کنم. اینکه من اینکار الان انجام بدم یعنی من خودم هم قبول دارم که حجابم بده در حالی که من با پوشش مناسب همه جا میرم و دختر بد حجابی نیستم.
در ارتباظ با سنم هم فکر میکنم عقیده اونها دختری در حدود 5 الی 6 سال کوجکتر از پسر خودشون ملاک باشه.
این موضوع شاید به سن عروساولشون برگرده که هم سن منه و با پسرشون 3 سال اختلاف سنی داره و فکر میکنم باعث اذیت پسرشون شده. واین ترس تو خانواده ایجاد کرده.

لظفا همه دوستان پاسخ بدن.
این مساله خیلی برای من اهمیت داره.
روزهای عمرم بدون هیچ ثمره ای دارن سپری میشن در حالی که ما می تونستیم الان کنار هم باشیم

[حامدطاهری]

درود
من تی اس هستم.یعنی قبلا دختر بودم الان پسرم.توی دانشگاه با دختری اشنا شدم که توی تمام مسیر منو راهنمایی کرد و کمکم کرد که خودم باشم.ماعاشق همیم.اما پدر دختر تازه فهمیده کسی که فکر میکرد دوست و همکلاسیه دخترشه,الان یه پسر شده.بااینکه مستقیما به دخترش چیزی نگفته اما به بقیه اعضای خانواده گفته که یه موقع دخترش فکرنکنه اونو به من میدن.الان خیلی ناراحته و منم همینطور.واقعانمیدونم چکارکنم.بااینکه وضعم هم خوبه.حتا قبل از اینا رفت و امد خانوادگی هم داشتیم.خانواده دختر کاملا خانواده مارو میشناسن.لطفا کمکم کنید

Sent from my HTC_One_XL using Tapatalk