سلام دوستان مشکلی دارم که چندین ساله باعث عذاب روحی ام شده.کسیو هم ندارم کمکم کنه لطفا بخونین پیاممو و کمکم کنین
من حدود3-4سال پیش با پسری دوست بودم که رابطه جنسی با هم داشتیم و بعد از چند وقت به خاطر گیردادنای الکیش و اخلاق بدش نتونستم باهاش باشم البته بگم اون واقعا به من علاقه داشت و قصدمون ازدواج بود...ولی خوب چه کنم که هرجور بود نتونستم تحملش کنم و مجبور به جدایی شدیم ولی اون منو تهدید کرد که اگر جدا بشیم به خانوادت میگم و...و من هم فکر میکردم که اینکاارو نمیکنه...تا اینکه یه روز که مامانم خونه بود فقط،زنگ زدو همه چیزو گفت.گفت حالا من قصدم ازدواجه و...مامانم خیلی شاکی شد ازم.البته حق هم داشت...و گفت باید باهاش ازدواج کنی ولی من مخالفت کردم.تا اینکه رفتیم متخصص زنان و گفتند پرده ات کمی آسیب دیده.چون تا جایی که میشد من بهش اجازه نمیدادم.با اینکه خیالم راحت شده بود.ولی رفتار مادرم باهام سرد شد...خیلی...بعد از این4سال هنوز هم سرده.وقتی مهمون داریم شاید یکم روی خوشی نشون بده.و کلا خیلی کم مثلا سر سفره اینو بگیر اونو بیار و...الانم که این پیامو مینویسم اشک امونمو برریده...میدونم اشتباه کردم ولی خریتی بوودهانقد وقتی با خواهرمو برادرمه بهشون توجه میکنه منم تو یه اتاق تنها...یا مثلا تو اتاق هستیم برای خواهرم تنها چایی میاره...یا اگه غذایی درست کنم همش میگه بلد نیستن یه غذایی درست کنن و همش خراب میکنن.منظور منو به صورت جمع خطاب میکنه.درسمم تموم شده دوستی هم ندارم باهاش برم بیرون.چون بعد اون قضیه با گیر دادنای مامانم دوستامم جدا شدن ازم.به نظرم تنها راه ازدواجه که اونم یکی که به دلمه میره و پشت سرشم نگاه نمیکنه.خداروشکر چهره و قد و خانوادم خوبن...جایی رفتم گفتن بختتو بستن باید طلسمشو بشکنن برات.میدونم طلسم راسته.نمیدونم شاید اون پسره طلسمم کرده.چون حتی تا چند وقت پیش هم سراغمو میگرفت ولی خیلی دلیل دارم که نرم سمتش و دفعه آخر گفتم دیگه بهم پیام نده و قبول کرد.به نظرتون باید چه خاکی بر سر بریزم