نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: استرس از برخورد با پدر بداخلاق

1822
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11289
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    استرس از برخورد با پدر بداخلاق

    با سلام. من در دانشگاه با پسری آشنا شدم و خواستم با او ازدواج کنم. مراسم خواستگاری و همه چیز خوب پیش رفت. اما در مراسم عقد (توافق شده بود بعد از عقد به خانه شوهر بروم) پدرم به حجاب دوستانمان گیر میداد و بعد هم دعوا سر مهریه و جمع کردن کادو ها بود. بعد از مراسم بسیار تلخ، هم خانواده من و هم همسرم گفتند باید طلاق بگیرید. اما ما عاشق هم بودیم و نمی توانستیم به خاطر دعوای بزرگترها از هم دل بکنیم. از طرفی پدر من آدم خشن و بداخلاقی است و منطق ندارد فقط تابع تئوری های خود است و اگر کسی ذره ای از آن ها عدول کند تحمل ندارد. بعد از عقد شوهرم به خانه ما می آمد و سعی می کرد با مهربانی پدرم را آرام کند. هر چقد که او بیشتر نرمیت نشان می داد پدرم بیشتر جو می گرفت و بیشتر او را تحقیر می کرد. این رفتارها ادامه داشت تا اینکه همسرم گفت دیگر می خام به خانه ی خودم بیایی و نمی خواهم زندگی ام از هم پاشیده شود. به پیش پدرم رفت و از او خواست اجازه دهد من با او بروم و او باز همچنان به رفتارهای بچه گانه خود ادامه داد و حتی وقتی همسرم خواست او را ببوسد او را پس زد. همسرم هم به شدت عصبانی شد، چون شش ماه به خاطر من صبر کرده بود و من به او گفته بودم که من فاز پدرم را می خوابانم اما نشد که نشد. او هر روز جو گیر تر از دیروز بود و فکر می کرد همه باید نوکری اش را بکنند و بله قربان گو باشند. همان روز همسرم گفت برو وسایلت را جمع کن بریم. من هم رفتم و وسایلم را جمع کردم و خواستم همراه او بروم چون دیگر از بچه بازی های پدرم اعصابم خورد بود. در این حال مادرم به پدرم زنگ زد و او آمد تا مانع بردن من شود که کمی کشمکش ایجاد شد تا اینکه مادرم گفت شوهرش است و بگذار ببرد. من همراه همسرم رفتم و الان یک سال است که زندگی بسیار شاد و موفقی داریم. خانواده ی او هم از همان روز اول مسائل روز عقد را به رویم نیاوردند و با من بسیار خوبند. اینجا همه مرا دوست دارند و من و همسرم هر دو مهندس هستیم و شرکت موفقی داریم و قصد داریم برای دکتری به آمریکا برویم. اخیرا بعد از یک سال به پدرم اس ام اس دادم که دوستش دارم و بهتر است که او هم دیگر قضیه را جمع کند تا بینمان محبت باشد. اما او در جواب اس ام اس گفت که بی اذن من رفتی پس باید برگردی و با اذن من بروی. همسرم مخالف رفتن من به آنجا نیس و همیشه می گوید پدرت است و برو و دلش را به دست بیاور. اما او آدم خشن و بی منطقی است و من از روبرویی با او همیشه و در تمام عمرم استرس می گرفتم. حال با توجه به این صحبت ها پیشنهاد شما چیست؟ من باید چیکار کنم؟

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11276
    نوشته ها
    119
    تشکـر
    28
    تشکر شده 66 بار در 46 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : مشکل خانوادگی

    پدر شما اینگونه فکر میکند که هنوز هم صاحب اختیار شما است . و میتواندت برای زندگی شما تصمیم گیری کند . این رفتار ها اکثرا از انجا امده اند که افراد نمیتوانند تصور کنن که فرزندانشان خود باید برای خود تصمیم گیری کنند .

    کار شما و همسرتان بهترین کار بوده است . از نظر من پدر شما تا خودش نخواهد قابل تغییر نیست . اما شما مهربانیتان را با او ادامه دهید . گاهی با مهربانی کردن میشود ب طرف مقابل فهماند که اشتباه میکند .

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : استرس از برخورد با پدر بداخلاق

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsa66 نمایش پست ها
    با سلام. من در دانشگاه با پسری آشنا شدم و خواستم با او ازدواج کنم. مراسم خواستگاری و همه چیز خوب پیش رفت. اما در مراسم عقد (توافق شده بود بعد از عقد به خانه شوهر بروم) پدرم به حجاب دوستانمان گیر میداد و بعد هم دعوا سر مهریه و جمع کردن کادو ها بود. بعد از مراسم بسیار تلخ، هم خانواده من و هم همسرم گفتند باید طلاق بگیرید. اما ما عاشق هم بودیم و نمی توانستیم به خاطر دعوای بزرگترها از هم دل بکنیم. از طرفی پدر من آدم خشن و بداخلاقی است و منطق ندارد فقط تابع تئوری های خود است و اگر کسی ذره ای از آن ها عدول کند تحمل ندارد. بعد از عقد شوهرم به خانه ما می آمد و سعی می کرد با مهربانی پدرم را آرام کند. هر چقد که او بیشتر نرمیت نشان می داد پدرم بیشتر جو می گرفت و بیشتر او را تحقیر می کرد. این رفتارها ادامه داشت تا اینکه همسرم گفت دیگر می خام به خانه ی خودم بیایی و نمی خواهم زندگی ام از هم پاشیده شود. به پیش پدرم رفت و از او خواست اجازه دهد من با او بروم و او باز همچنان به رفتارهای بچه گانه خود ادامه داد و حتی وقتی همسرم خواست او را ببوسد او را پس زد. همسرم هم به شدت عصبانی شد، چون شش ماه به خاطر من صبر کرده بود و من به او گفته بودم که من فاز پدرم را می خوابانم اما نشد که نشد. او هر روز جو گیر تر از دیروز بود و فکر می کرد همه باید نوکری اش را بکنند و بله قربان گو باشند. همان روز همسرم گفت برو وسایلت را جمع کن بریم. من هم رفتم و وسایلم را جمع کردم و خواستم همراه او بروم چون دیگر از بچه بازی های پدرم اعصابم خورد بود. در این حال مادرم به پدرم زنگ زد و او آمد تا مانع بردن من شود که کمی کشمکش ایجاد شد تا اینکه مادرم گفت شوهرش است و بگذار ببرد. من همراه همسرم رفتم و الان یک سال است که زندگی بسیار شاد و موفقی داریم. خانواده ی او هم از همان روز اول مسائل روز عقد را به رویم نیاوردند و با من بسیار خوبند. اینجا همه مرا دوست دارند و من و همسرم هر دو مهندس هستیم و شرکت موفقی داریم و قصد داریم برای دکتری به آمریکا برویم. اخیرا بعد از یک سال به پدرم اس ام اس دادم که دوستش دارم و بهتر است که او هم دیگر قضیه را جمع کند تا بینمان محبت باشد. اما او در جواب اس ام اس گفت که بی اذن من رفتی پس باید برگردی و با اذن من بروی. همسرم مخالف رفتن من به آنجا نیس و همیشه می گوید پدرت است و برو و دلش را به دست بیاور. اما او آدم خشن و بی منطقی است و من از روبرویی با او همیشه و در تمام عمرم استرس می گرفتم. حال با توجه به این صحبت ها پیشنهاد شما چیست؟ من باید چیکار کنم؟
    خب ناراحتی شما بی مورده چون خداروشکر خانواده شوهرتون بسیار خوب رفتار کردند و شما زندگی خوبی دارید

    به هرحال بعد از این همه مدت پدرتون هم ارامتر شده و میتونید باهاش روبرو بشید

    در مورد استرس حتما به روانپزشک مراجعه کنید چون میتونه در مراحل مختلف زندگی جلوی پیشرفت رو بگیره

    ولی در مورد پدرتون بهتره از فردی معتمد که میتونه روی ایشون تاثیرگذار باشه استفاده کنید

    که معمولا" در هر خانواده ای وجود داره
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11289
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : استرس از برخورد با پدر بداخلاق

    آخه همچین آدمی در خانواده ما وجود نداره. پدر من خودشو عالم دهر می دونه و از هیچکس حرف شنوی نداره. حتی مادرم که اعتراض می کنه میگه تو به من درس نده. یا ما که الان واسه خودمون کسی شدیم و حسابی موفق شدیم و من همیشه جزو دانشجویان ممتاز بودم، همیشه میگف شما به هیچ جا نمی رسین. کلا اشتباهات خودشو قبول نداره و محبت هم اثری نمیذاره. خودشو عالم دهر می دونه. فکر می کنه روش اون بهترینه و ادعا داره. در بحث ها همیشه با سفسطه پیروز می شه.

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11289
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : استرس از برخورد با پدر بداخلاق

    آیا برگشتن من به آن خانه و آمدن به خانه ی خودم با اذن او کار صحیحی است؟ آیا حرف او را گوش کنم؟

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11289
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : استرس از برخورد با پدر بداخلاق

    آخه همچین آدمی در خانواده ما وجود نداره. پدر من خودشو عالم دهر می دونه و از هیچکس حرف شنوی نداره. حتی مادرم که اعتراض می کنه میگه تو به من درس نده. یا ما که الان واسه خودمون کسی شدیم و حسابی موفق شدیم و من همیشه جزو دانشجویان ممتاز بودم، همیشه میگف شما به هیچ جا نمی رسین. کلا اشتباهات خودشو قبول نداره و محبت هم اثری نمیذاره. خودشو عالم دهر می دونه. فکر می کنه روش اون بهترینه و ادعا داره. در بحث ها همیشه با سفسطه پیروز می شه.
    آیا برگشتن من به آن خانه و آمدن به خانه ی خودم با اذن او کار صحیحی است؟ آیا حرف او را گوش کنم؟













  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11289
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : استرس از برخورد با پدر بداخلاق

    نقل قول نوشته اصلی توسط farokh نمایش پست ها
    خب ناراحتی شما بی مورده چون خداروشکر خانواده شوهرتون بسیار خوب رفتار کردند و شما زندگی خوبی دارید

    به هرحال بعد از این همه مدت پدرتون هم ارامتر شده و میتونید باهاش روبرو بشید

    در مورد استرس حتما به روانپزشک مراجعه کنید چون میتونه در مراحل مختلف زندگی جلوی پیشرفت رو بگیره

    ولی در مورد پدرتون بهتره از فردی معتمد که میتونه روی ایشون تاثیرگذار باشه استفاده کنید

    که معمولا" در هر خانواده ای وجود داره


    آخه همچین آدمی در خانواده ما وجود نداره. پدر من خودشو عالم دهر می دونه و از هیچکس حرف شنوی نداره. حتی مادرم که اعتراض می کنه میگه تو به من درس نده. یا ما که الان واسه خودمون کسی شدیم و حسابی موفق شدیم و من همیشه جزو دانشجویان ممتاز بودم، همیشه میگف شما به هیچ جا نمی رسین. کلا اشتباهات خودشو قبول نداره و محبت هم اثری نمیذاره. خودشو عالم دهر می دونه. فکر می کنه روش اون بهترینه و ادعا داره. در بحث ها همیشه با سفسطه پیروز می شه.آیا برگشتن من به آن خانه و آمدن به خانه ی خودم با اذن او کار صحیحی است؟ آیا حرف او را گوش کنم؟

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دستات تو دستای کیه؟
    توسط Alisbi در انجمن گپ خودمانی
    پاسخ: 18
    آخرين نوشته: 01-06-2015, 02:05 PM
  2. ''''' تغییر رشته از دبیرستان به هنرستان '''''' ( 0_0 )
    توسط RezaCxx در انجمن مشاوره شغلی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-30-2014, 12:32 AM
  3. مراکز مشاوره شهرستان های استان خوزستـان
    توسط *P s y C h e* در انجمن معرفی مراکز روانشناسی و مشاوره در استانها
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 08-20-2013, 12:39 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد