نوشته اصلی توسط
nard_121
اینو یکی فرستاده برام و خواسته که مشاورین و دوستان بزرگوار کمکش کنن
ماجرا از اینجای شروع شد که ما یه قرار واسه شام خوردن با هم گذاشتیم . همه چی عالی بود .حتی عکس دو نفره هم انداختیم . شب خیلی خوبی بود .بعد از اون شام من خیلی توپیامام ابراز احساسات کردم خیلی . که یهو پیاماش کمتر شد تا من برگشتم گفتم دیگه حوصله مو نداری . اونم پی ام داد که نه کار دارم سرم شلوغه .
دوباره یه روز گذشت دیدم خبری ازش نیست برگشتم گفتم :
بخدا شبا با چشم خیس میخوابم . توروخدا اگه کسی اومده تو زندگیت بگو
خیلی داغونمو از این حرفا
تا اون پی ام داد که نه اصلا این حرفا نیست من واقعا سرم شلوغه و کار دارم و این حرفا دیگه پی ام نده قبلا ازت خوشم میومد ولی الان دیگه نه
من برگشتم گفتم میخوای کات کنی اون برگشت گفت آره
گفتم دلم شکست
گفت از اول قرارمون دوستی بود . و واسه آینده رو گفتیم هرچی خدا بخواد.
دیگه پی ام ندادم تا شبش که دلم گرفته بود . البته این قضیه دوستیمونا واسه یکی از همکلاسیام که فکر کنم 4 ساله باهاش دوستم گفتم . گفتم که باهم رفتیم رستوران چند بار شام . با همعکس انداختیم. البته این همکلاسیم یه دختره . به قولی مثل خوهر میمونه .گاهی وقتا ازش راهنمایی میخوام .تو این حده
که این همکلاسی من وقتی این قضیه رو شنید بهش پی ام داد باهاش صحبت کردو تو این رابطه
تا خود دوست دخترم بهم پی ام داد گفت چرا رابطه فرستادی . گفتم من نفرستادم خودش از سر دلسوزی بدون اطلاع من بهت پی ام داده.
گفت من از رابطه فرستادن بدم میاد .
گفتم من پسر نیستم که با احساسات دختر بازی کنم اصلا تو خونم نیست . واقعا همینطوره اینطور بچه ای نیستم .
گفت مشک آن است که خود ببوید نه انکه عطار بگوید و گفت فعلا پی ام نده تا خودم پی ام بدم شب خوش .
منم گفتم اوکی شب خوش .
و تا الان خبری از پی امش نیست موندم چی کنم