نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: داستانهای زیبا....13

422
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10133
    نوشته ها
    2,240
    تشکـر
    990
    تشکر شده 9,053 بار در 2,070 پست
    میزان امتیاز
    12

    داستانهای زیبا....13

    مردی که همسرش را از دست داده بود دختر سه ساله اش را بسیــار دوست می داشت .
    دخترک به بیماری سختی مبتلا شد ...
    پدر به هر دری زد تا کودک سلامتی اش را دوباره بدست بیاورد، هرچه پول داشت برای درمان او خرج کرد
    ولی بیماری جان دخترک را گرفت و او مرد...
    پدر در خانه اش را بست و گوشه گیر شد. با هیچکس صحبت نمی کرد و سرکار نمی رفت.


    دوستان و آشنایانش خیلی سعی کردند تا او را به زندگی عادی برگردانند ولی موفق نشدند.

    شبی پدر رویای عجیبی دید، دید که در بهشت است
    و صف منظمی از فرشتگان کوچک در جاده ای طلایی به سوی کاخی مجلل در حرکت هستند
    همه فرشته های کوچک در حال شادی بودنند .
    هر فرشته شمعی در دست داشت و شمع همه فرشتگان به جز یکی روشن بود
    مرد جلوتر رفت و دید فرشته ای که شمعش خاموش است، همان دختر خودش است.
    پدر فرشته غمگینش را در آغوش گرفت و او را نوازش داد
    از او پرسید : دلبندم، چرا غمگینی؟ چرا شمع تو خاموش است؟
    دخترک به پدرش گفت: باباجان، هر وقت شمع من روشن می شود، اشکهای تو آن را خاموش می کند و هر وقت تو دلتنگ می شوی، من هم غمگین می شوم هر وقت تو گوشه گیر می شوی من نیز گوشه گیر می شوم نمی توانم همانند بقیه شاد باشم .
    پدر در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، از خواب پرید.
    اشکهایش را پاک کرد، ناراحتی و غم را رها کرد و به زندگی عادی خود بازگشت.
    نظر شما درباره این داستان قشنگ چیست ؟

  2. 4 کاربران زیر از احمد یوسفی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10133
    نوشته ها
    2,240
    تشکـر
    990
    تشکر شده 9,053 بار در 2,070 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : داستانهای زیبا....13

    از موارد این تناقض آشکار در قول و عمل مردم کوفه این بود که پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) وقتی به خیمه‏های امام حمله‏ ور شده و غارت کردند، یکی از اهل کوفه به فاطمه (دختر امام حسین) هجوم برده، گوشواره‏اش را از گوش او وحشیانه کشید، به گونه‏ای که گوش او را پاره کرد. فاطمه دید که آن مرد کوفی به شدت گریه می‏کند، پرسید چرا گریه می‏کنی؟
    گفت چگونه نگریم در حالی که مشغول غارت دختر رسول الله می‏باشم؟
    فاطمه گفت: خوب پس مرا رها کن، پاسخ داد بیم آن را دارم که اگر من نبرم دیگری ببرد!!
    همان‏ها بودند که از عبدالله بن عمر درباره حکم خون پشه سؤال کردند که اگر بر لباس بود پاک یا نجس است، در پاسخ آنان گفت: ببینید از من درباره خون پشه می‏پرسید، در حالی که فرزند پیامبر خدا را کشتند در حالی که درباره او و برادرش شنیدم که پیامبر می‏فرمود: «هما ریحانتان من الدنیا».
    عجیب این جا است: آنان که خون عزیزترین انسان‏های روی کره زمین را بی‏باکانه می‏ریزند چگونه از خون پشه که بر بدن یا لباس اصابت کرده می‏پرسند.

  4. 4 کاربران زیر از احمد یوسفی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10133
    نوشته ها
    2,240
    تشکـر
    990
    تشکر شده 9,053 بار در 2,070 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : داستانهای زیبا....13

    مردی به نزد جوانمردی آمد وگفت تبرکی میخواهم جامه ات را. تا من نیز از جوانمردی بهره ای ببرم.
    جوانمرد گفت: جامه مرا که بهایی نیست اما سوالی دارم پاسخ گو من برای تو جامه ام را میدهم
    مرد گفت بپرس جوانمرد گفت: اگر مردی جامه زنی را بپوشد زن خواهد شد؟مرد گفت :نه
    جوانمرد گفت:پس در پی آن نباش که جامه ی جوان مردان را بر تن کنی که اگر پوست جوانمرد را نیز بر تن بکشی سودی نخواهد داشت زیرا جوانمردی به جان است نه به جامه

  6. 4 کاربران زیر از احمد یوسفی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10133
    نوشته ها
    2,240
    تشکـر
    990
    تشکر شده 9,053 بار در 2,070 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : داستانهای زیبا....13

    یکی از کارکنان شرکت « آی . بی . ام » اشتباه بزرگی مرتکب شد و مبلغ ده میلیون دلار به شرکت ضرر زد.

    این کارمند به دفتر واتسون(بنیان گذار شرکت « آی . بی . ام ») احضار شد و پس از ورود گفت:« تصور می کنم باید از شرکت استعفا دهم.»

    تام واتسون گفت:
    شوخی می کنید ! ما همین الان مبلغ ده میلیون دلار بابت آموزش شما پول دادیم !!!

  8. 4 کاربران زیر از احمد یوسفی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10133
    نوشته ها
    2,240
    تشکـر
    990
    تشکر شده 9,053 بار در 2,070 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : داستانهای زیبا....13

    "اعظم بودن همه اسمای حق"

    عارف بسطامی در جواب شخصی که از او پرسید: اسم اعظم کدام است؟
    گفت: تو اسم اصغر به من بنمای که من اسم اعظم به تو نمایم، آن شخص حیران شد، پس بدو گفت: همه اسمای حق عظیم اند.

    در تفسیر ابوالفتوح رازی است که: حضرت امام صادق را پرسیدند از مهم ترین نام اسم اعظم؟
    حضرت فرمود او را: در این حوض سرد رو، او در آن آب رفت و هر چه خواست بیرون آید فرمود منعش کردند، تا گفت: یا الله أغثنی، فرمود: این اسم اعظم است؛ پس اسم اعظم به حالت خود انسان است.

  10. 4 کاربران زیر از احمد یوسفی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10133
    نوشته ها
    2,240
    تشکـر
    990
    تشکر شده 9,053 بار در 2,070 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : داستانهای زیبا....13

    در اوزاکای ژاپن ، شیرینی‌سرای بسیار مشهوری بود
    شهرت آن به خاطر شیرینی‌های خوشمزه‌ای بود که می‌پخت .
    مشتری‌های بسیار ثروتمندی به این مغازه می‌آمدند ، چون قیمت شیرینی‌ها بسیار گران بود.
    صاحب فروشگاه همیشه در همان عقب مغازه بود و هیچ وقت برای خوش‌آمد مشتری‌ها به این طرف نمی‌آمد ، مهم نبود که مشتری چقدر ثروتمند است.
    یک روز مرد فقیری با لباس‌های مندرس و موهای ژولیده وارد فروشگاه شد و عمداً نزدیک پیش‌خوان آمد قبل از آن‌که مرد فقیر به پیشخوان برسد ، صاحب فروشگاه از پشت مغازه بیرون پرید و فروشندگان را به کناری کشید و با تواضع فراوان به آن مرد فقیر خوش‌آمد گفت و با صبوری تمام منتظر شد تا آن مرد جیب‌هایش را بگردد تا پولی برای یک تکه شیرینی بیابد.
    صاحب فروشگاه خیلی مؤدبانه شیرینی را در دست‌های مرد فقیر قرار داد و هنگامی که او فروشگاه را ترک می‌کرد ، صاحب فروشگاه همچنان تعظیم می‌کرد.
    وقتی مشتری فقیر رفت ، فروشندگان نتوانستند مقاومت کنند
    و پرسیدند که در حالی که برای مشتری‌های ثروتمند از جای خود بلند نمی‌شوید ، چرا برای مردی فقیر شخصاً به خدمت حاضر شدید ؟
    صاحب مغازه در پاسخ گفت :
    مرد فقیر همه‌ی پولی را که داشت برای یک تکه شیرینی داد و واقعاً به ما افتخار داد این شیرینی برای او واقعاً لذیذ بود.
    شیرینی ما به نظر ثروتمندان خوب است ، اما نه آنقدر که برای مرد فقیر ، خوب و باارزش است.

  12. 4 کاربران زیر از احمد یوسفی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10133
    نوشته ها
    2,240
    تشکـر
    990
    تشکر شده 9,053 بار در 2,070 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : داستانهای زیبا....13

    ترس از سیستم پلیسی استالین طوری بود که در کنفرانسهای حزب کمونیست پس از تجلیل از استالین , شرکت کنندگان همه به پا میخواستند و شروع به کف زدن میکردند.
    هیچ کس جرات نداشت اولین نفری باشد که کف زدن رو متوقف میکنه و تشویق مدت طولانی ادامه پیدا میکرد و برای حل این مشکل " زنگی " تعبیه شد که با صدای زنگ , تشویق متوقف میشد.

  14. 3 کاربران زیر از احمد یوسفی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    10133
    نوشته ها
    2,240
    تشکـر
    990
    تشکر شده 9,053 بار در 2,070 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : داستانهای زیبا....13

    پیرمردی داشته می‌مرده، بچه هاشو جمع می‌کنه تا طبق معمول نصحیتشون کنه و جمله‌های گهربار به یادگار بذاره.
    تا بچه‌هاش نشستن... پیرمرد یه دسته چوب از زیر تشکش بیرون آورد و گفت: ببنید بچه‌ها! شماها مثل این یه دسته چوب هستین. بعد دسته چوب رو داد دست اولی و گفت: ببین می‌شکنه؟
    اول خیلی راحت همه رو یه جا ش************د!
    باباهه شاکی شد و گفت: پاشین برین گم شین. شماها لیاقت ندارین نصیحتتون کنم!

  16. 3 کاربران زیر از احمد یوسفی بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. زیبایی های استان گلستان 11
    توسط احمد یوسفی در انجمن اس ام اس و نوشته های زیبا
    پاسخ: 59
    آخرين نوشته: 05-19-2015, 10:58 PM
  2. استرس زیاد
    توسط زهرا0090 در انجمن اضطراب
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 10-04-2014, 12:29 AM
  3. استرس زیاد
    توسط سعید سرسنگی در انجمن اضطراب
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 09-29-2014, 10:19 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد