نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: راضی نبودن خانواده

1429
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2013
    شماره عضویت
    241
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    راضی نبودن خانواده

    سلام
    من پسر 24 ساله هستم
    امسال موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد شدم و در حال آماده شدن برای سربازی هستم
    سه سال پیش زمانی که دانشجوی سال آخر کارشناسی بودم به یکی از همکلاسی ها علاقه مند شدم و بعد از مدتی ارتباط صرفا در محیط دانشگاه، مشترکات زیادی پیدا کردیم وتصمیم به ازدواج گرفتیم(البته بعد از برطرف کردن مشکلات).
    من از ابتدا خانوادم (منظورم خواهر و مادرم) در جریان قرار دادم و به ظاهر مخالفتی از جانب آنها ندیدم، از سوی دیگه مادر دختر خانم هم در جریان قرار گرفتن و با فرستادن یکی از آشنایانشون از من مطمئن شدن، طوری که به بنده اعتماد کامل داشتن.
    از نظر خانواده دختر خانم با اینکه بنده کار ثابتی نداشتم ولی ثروتم تحصیلاتم بود و ابدا با عقد طولانی مدت مشکلی نداشتند چون تنها مشکلشون شرعی نبودن رابطه بود ولی با این وجود به خاطر مخالفت شدید خانواده من با عقد طولانی مدت با شرایط من کنار اومدن و حاضر شدند تمام این مدت سه سال صبر کنند.
    اما از طرف دیگه خانواده من هر روز حساس تر میشدن و بیشتر و بیشتر مخالفت میکردن ، حتی در مقتبل خواهش های من حاضر نشدن فقط برای آشنا شدن با خانواده دختر تماس تلفنی بگیرن
    تا امسال که مشخص شد تمام این مدت سه سال منتظر بودن من از این رابطه خسته بشم و بگم دیگه اون دختر نمیخوام
    به نظر خانواده من دختری که من انتخاب کنم و بگه حاضرم با نداری بسازم و فقط رابطه شرعی بشه دختر سالمی نیست! و دختری که خودشون برای من انتخاب کنن تنها گزینه خوب برای زندگی کردنه
    به خاطر وضعیت بغرنج من و شرایط حساس اون دختر هر روز دچار بحران های روحی شدیدی میشد و به شدت پرخاشگر و عصبی شده بود، از طرف دیگه مادرش هم شرط کرده بود که اگه من نتونم خانوادمو راضی کنم باید رابطه رو کامل قطع کنم.
    به همین خاطر علی رغم میل باطنیم از اون دختر فاصله گرفتم البته به صورتی که فکر کنه کارم نامردی بوده تا از من متنفر بشه
    الان تقریبا سه ماه از قطع شدن رابطمون میگذره و من به شدت دچار افسردگی شدم و از نظر روحی به شدت به مشکل برخوردم
    تمام ساعات شبانه روز به فکر کردن درباره پیدا کردن راهی برای درست کردن همه چیز هستم.
    با توجه به اینگه خانواده من ابدا اهل صحبت نیستن و فقط حرف خودشونو حرف درست میدونن
    خواهش میکنم راهنماییم کنید که من چه کاری میتونم انجام بدمگه با برطرف کردن مشکلات، بتونم به زندگی که در ذهن دارم برسم
    پیشاپیش ممنونم از راهنماییتون

  2. کاربران زیر از Masoud بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2013
    شماره عضویت
    241
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : به معنای حقیقی کلمه بن بست، لطفا کمکم کنید!

    قرار بود مشاوره آنلاین باشه ها
    واقعا کسی نیست؟
    الو؟

  4. 2 کاربران زیر از Masoud بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2013
    شماره عضویت
    241
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : به معنای حقیقی کلمه بن بست، لطفا کمکم کنید!

    لطفا با پاسخ به درخواستم کمکم کنید
    به شدت نیازمند راهنمایی هستم
    ممنون

  6. 2 کاربران زیر از Masoud بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Aug 2013
    شماره عضویت
    46
    نوشته ها
    144
    تشکـر
    391
    تشکر شده 145 بار در 81 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : به معنای حقیقی کلمه بن بست، لطفا کمکم کنید!

    نقل قول نوشته اصلی توسط Masoud نمایش پست ها
    سلام
    من پسر 24 ساله هستم
    امسال موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد شدم و در حال آماده شدن برای سربازی هستم
    سه سال پیش زمانی که دانشجوی سال آخر کارشناسی بودم به یکی از همکلاسی ها علاقه مند شدم و بعد از مدتی ارتباط صرفا در محیط دانشگاه، مشترکات زیادی پیدا کردیم وتصمیم به ازدواج گرفتیم(البته بعد از برطرف کردن مشکلات).
    من از ابتدا خانوادم (منظورم خواهر و مادرم) در جریان قرار دادم و به ظاهر مخالفتی از جانب آنها ندیدم، از سوی دیگه مادر دختر خانم هم در جریان قرار گرفتن و با فرستادن یکی از آشنایانشون از من مطمئن شدن، طوری که به بنده اعتماد کامل داشتن.
    از نظر خانواده دختر خانم با اینکه بنده کار ثابتی نداشتم ولی ثروتم تحصیلاتم بود و ابدا با عقد طولانی مدت مشکلی نداشتند چون تنها مشکلشون شرعی نبودن رابطه بود ولی با این وجود به خاطر مخالفت شدید خانواده من با عقد طولانی مدت با شرایط من کنار اومدن و حاضر شدند تمام این مدت سه سال صبر کنند.
    اما از طرف دیگه خانواده من هر روز حساس تر میشدن و بیشتر و بیشتر مخالفت میکردن ، حتی در مقتبل خواهش های من حاضر نشدن فقط برای آشنا شدن با خانواده دختر تماس تلفنی بگیرن
    تا امسال که مشخص شد تمام این مدت سه سال منتظر بودن من از این رابطه خسته بشم و بگم دیگه اون دختر نمیخوام
    به نظر خانواده من دختری که من انتخاب کنم و بگه حاضرم با نداری بسازم و فقط رابطه شرعی بشه دختر سالمی نیست! و دختری که خودشون برای من انتخاب کنن تنها گزینه خوب برای زندگی کردنه
    به خاطر وضعیت بغرنج من و شرایط حساس اون دختر هر روز دچار بحران های روحی شدیدی میشد و به شدت پرخاشگر و عصبی شده بود، از طرف دیگه مادرش هم شرط کرده بود که اگه من نتونم خانوادمو راضی کنم باید رابطه رو کامل قطع کنم.
    به همین خاطر علی رغم میل باطنیم از اون دختر فاصله گرفتم البته به صورتی که فکر کنه کارم نامردی بوده تا از من متنفر بشه
    الان تقریبا سه ماه از قطع شدن رابطمون میگذره و من به شدت دچار افسردگی شدم و از نظر روحی به شدت به مشکل برخوردم
    تمام ساعات شبانه روز به فکر کردن درباره پیدا کردن راهی برای درست کردن همه چیز هستم.
    با توجه به اینگه خانواده من ابدا اهل صحبت نیستن و فقط حرف خودشونو حرف درست میدونن
    خواهش میکنم راهنماییم کنید که من چه کاری میتونم انجام بدمگه با برطرف کردن مشکلات، بتونم به زندگی که در ذهن دارم برسم
    پیشاپیش ممنونم از راهنماییتون
    سلام
    به مشاور خوش آمديد
    برداشتى كه من از حرفاتون داشتم اينه كه شما در سالهاى آخر كارشناسيتون از يكى از همكلاسيهاتون خوشتون اومد و ايشونم همينطور و اين منجر به شروع رابطه بينتون شد، يعنى ايشونم ٢٤ سالشونه؟
    و گويا خانواده شما يعنى مادر و خواهرتون بدنبال اين هستن كه عروسشونو خودشون انتخاب كنن و كسى باشه كه اونها ميگن، درسته؟
    خانواده هاتون از نظر اعتقادات با هم متفاوتن؟ لطفا كمى بيشتر از خانواده هاتون برامون بگيد
    راستى توى صحبتهاتون نظر مادرتونو گفتيد اما از پدرتون حرفى نزدين، نظر ايشون چيه؟
    شما توى خانواده با كى بيشتر صميمى هستيد؟

  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2013
    شماره عضویت
    241
    نوشته ها
    4
    تشکـر
    0
    تشکر شده 5 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : به معنای حقیقی کلمه بن بست، لطفا کمکم کنید!

    کارشناس عزیز
    سلام
    خیلی ممنونم که به پیغام بنده جواب دادید.
    بله، ایشون هم 24 سالشونه
    خانواده ها از نظر عقاید به هم نزدیک هستن ولی خانواده دختر خانم نسبت به خانواده بنده مذهبی تر هستند.
    در حقیقت در خانواده بنده به نظر پدرم تنها انتخابه خودش صحیحه و این اعمال نظر از سوی پدرم هست.
    مادر و خواهرانم در ابتدا مخالفتی نداشتند (به ظاهر) اما بعد ها مخالفتهاشون شروع شد که دلیلشم اصرارشون به انتخاب دختر به وسیله خودشونه.
    در خانواده بنده پدرم به شدت اصرار دارن که هر حرفی که خودشون میزنن، هرچقدم غیر منطقی، فقط همون درسته و این از قدیم باعث مشکلات زیادی شده ولی تبدیل به یک عادت شده!!!!
    در خانواده بیشتر با خواهرم صمیمی بودم و در ابتدا با ایشون مسئله ازدواج مطرح کردم، اما متاسفانه دلیل اصلی مخالفت خانوادم حرفایی بود که ایشون بعد از دیدن دختر خانم به مادر و پدرم گفتن! البته تنها دلیل بد گویی ایشون نسبت به دختر خانم این بود که ایشون احساس میکنن بنده از نظر قیافه خیلی سر تر از دختر خانم هستم پس لیاقته منو نداره!!!

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد