نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: بیماری سرطان

1839
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11655
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    بیماری سرطان

    سلام پسری هستم 25 ساله لیسانسه از طریق یکی از دوستانم که اخلاق و معیارهای منو میشناخت دختری 23 ساله رو به قصد ازدواج به من معرفی کرد.پس از رابطه با هم به قصد ازدواج، صحبت و شناخت از هم در مورد زندگی قصد ازدواج هم با هم رو پیدا کردیم.خیلی به هم علاقه مند شدیم.2 سالی گذشت متوجه شد که سرطان تخمدان دارد.و مراحل درمان را شروع کرده. دکتر ها یکی از تخمدان های او را برداشتند و مراحل شیمی درمانی او چند ماهی هست که شروع شده.او میگفت که ممکن است بچه دار نشود. و من عقیده دارم که بچه دار شدن یا نشدن او دست خداست و به خدا ایمان کامل دارم.حتی گفتم اگر هم بچه دار نتوانستی بشوی در نهایت از پرورشگاه بچه به سرپرستی قبول میکنیم.خیلی راجع به پدر نشدنم در آینده فکر کردم و از روی احساساتم تصمیم نگرفتم.در مورد این موضوع با هم بعد از کلی مخالفت او به توافق رسیدیم.
    در ضمن من تازه خدمتم تمام شده و فعلا پولی برای خرج زندگی ندارم و با هم توافق کردیم که تا پیدا کردن کار و پولی برای زندگی که شاید 2-3 سالی طول بکشد و هم این که او مراحل درمانش را طی کند صبر میکنیم
    حالا که شرایط جسمی او را با خانواده مطرح کردم آنها خیلی مخالفت میکنند.نه فقط به خاطر شاییییییییید پدر نشدن من.
    آنها بر این باورند که شاید این سرطان بعدها به جاهای دیگر بدنش بزند و همیشه باید ما و تو در اضطراب باشیم.
    میخواستم بدونم آیا یک همچین دختری با چنین خصوصیات حق زندگی کردن ندارد؟ از کجا معلوم که اگر با دختری سالم ازدواج کنم وسط زندگی چنین اتفاقی نیفتد؟ !!!!مگر همه چیز دست خدا نیست؟!!!!چرا پدر و مادر من با این که معتقد هستند به خاطر نگرانی فرزندشون ایمان به خدارو از یادشون رفته؟؟!!!!!! چرا وقتی به ظاهر به ضرر ماست به خدا ایمان قلبی نداریم؟!!!!
    آیا ازدواج با چنین دختری مجاز نیست؟
    جدا شدن از او برای من زجر آور است. ما واقعا بدون هیچ گونه هوسی عاشقانه همدیگر را دوست داریم
    از یک طرف او را به شدت دوست دارم و خدارو قلبا" قبول دارم
    و از طرف دیگر خانواده مخالفت میکنند
    خدارو قبول دارم و ایمان دارم که مرگ و زندگی دست خداست ولی رفتار خانواده ام به من خلاف این رو ثابت میکنه
    میخواستم از شما کمک بگیرم که چه کاری میتوانم انجام بدهم؟لطفا مرا راهنمایی کنید؟

  2. کاربران زیر از maziyar بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : بیماری سرطان

    نقل قول نوشته اصلی توسط maziyar نمایش پست ها
    سلام پسری هستم 25 ساله لیسانسه از طریق یکی از دوستانم که اخلاق و معیارهای منو میشناخت دختری 23 ساله رو به قصد ازدواج به من معرفی کرد.پس از رابطه با هم به قصد ازدواج، صحبت و شناخت از هم در مورد زندگی قصد ازدواج هم با هم رو پیدا کردیم.خیلی به هم علاقه مند شدیم.2 سالی گذشت متوجه شد که سرطان تخمدان دارد.و مراحل درمان را شروع کرده. دکتر ها یکی از تخمدان های او را برداشتند و مراحل شیمی درمانی او چند ماهی هست که شروع شده.او میگفت که ممکن است بچه دار نشود. و من عقیده دارم که بچه دار شدن یا نشدن او دست خداست و به خدا ایمان کامل دارم.حتی گفتم اگر هم بچه دار نتوانستی بشوی در نهایت از پرورشگاه بچه به سرپرستی قبول میکنیم.خیلی راجع به پدر نشدنم در آینده فکر کردم و از روی احساساتم تصمیم نگرفتم.در مورد این موضوع با هم بعد از کلی مخالفت او به توافق رسیدیم.در ضمن من تازه خدمتم تمام شده و فعلا پولی برای خرج زندگی ندارم و با هم توافق کردیم که تا پیدا کردن کار و پولی برای زندگی که شاید 2-3 سالی طول بکشد و هم این که او مراحل درمانش را طی کند صبر میکنیم
    حالا که شرایط جسمی او را با خانواده مطرح کردم آنها خیلی مخالفت میکنند.نه فقط به خاطر شاییییییییید پدر نشدن من.
    آنها بر این باورند که شاید این سرطان بعدها به جاهای دیگر بدنش بزند و همیشه باید ما و تو در اضطراب باشیم.
    میخواستم بدونم آیا یک همچین دختری با چنین خصوصیات حق زندگی کردن ندارد؟ از کجا معلوم که اگر با دختری سالم ازدواج کنم وسط زندگی چنین اتفاقی نیفتد؟ !!!!مگر همه چیز دست خدا نیست؟!!!!چرا پدر و مادر من با این که معتقد هستند به خاطر نگرانی فرزندشون ایمان به خدارو از یادشون رفته؟؟!!!!!! چرا وقتی به ظاهر به ضرر ماست به خدا ایمان قلبی نداریم؟!!!!
    آیا ازدواج با چنین دختری مجاز نیست؟ جدا شدن از او برای من زجر آور است. ما واقعا بدون هیچ گونه هوسی عاشقانه همدیگر را دوست داریم
    از یک طرف او را به شدت دوست دارم و خدارو قلبا" قبول دارم
    و از طرف دیگر خانواده مخالفت میکنندخدارو قبول دارم و ایمان دارم که مرگ و زندگی دست خداست ولی رفتار خانواده ام به من خلاف این رو ثابت میکنهمیخواستم از شما کمک بگیرم که چه کاری میتوانم انجام بدهم؟لطفا مرا راهنمایی کنید؟
    خب اول از همه که شما فعلا شرایط ازدواج رو ندارید و قراره صبر کنید تا مقدمات کار اماده بشه

    در ضمن وقتی سرطان کنترل شده باشه و قبل از فراگستری یا همون متاستاز درمان شده باشه

    خب نباید در این مورد نگرانی داشته باشید... چون خیلی از افراد هستند که در تشخیص به موقع تونستن

    به زندگی ادامه بدن و زندگی مشترک خوبی رو هم دارند

    فعلا" که صبر کردید و آینده همه چی رو مشخص میکنه پس نگران نباشید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11655
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بیماری سرطان

    آخه خود دختر و خانواده اش فکر میکنند یا من به خانواده حرفی راجع به رابطمون نزده ام یا آنها مخالفند
    خانواده بسیار شریف و با درک بالا و دلسوزی هستند.حتی برای من که به عنوان غریبه در حال حاضر براشون به حساب میام
    خود دختر هم به خاطر بیماریش شکننده شده و میگوید نمیخواهد به خاطر اون با خانواده ام بحث کنم و دچار مشکل بشم
    حتی خانواده من حاضر نیستند به خاطر من زنگ بزنن و حال اون دختر رو بپرسند
    میگن اگه زنگ بزنیم اسم تو روی اون دختر زده میشه

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11655
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بیماری سرطان

    من میخوام خانواده ها در جریان باشن.یه رابطه به دور از اضطراب و استرس داشته باشم
    خود دختر به خاطر اینکه من اذیت نشوم نمیذاره و اجازه نمیده به ملاقاتش برم

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11655
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بیماری سرطان

    میتونم از نزدیک با شما صحبت کنم؟ لطف میکنید آدرس و شماره تلفن مطبتون را بگید

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10779
    نوشته ها
    186
    تشکـر
    314
    تشکر شده 360 بار در 123 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : بیماری سرطان

    امضای ایشان
    . وقتی به کسی،به طور کامل
    وبدون هیچ شک وتردیدی
    اعتماد
    می کنید درنهایت دونتیجه کلی خواهد داشت. :
    یا شخصیبرای زندگی
    یادرسیبرای زندگی

  9. کاربران زیر از n@jmeh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11655
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بیماری سرطان

    از لحاظ روحی خیلی داغونم ولی به خاطر اون تحمل میکنم.ولی میترسم به خاطر مخالفت خانواده ام از دست بدمش.
    نمیدونم چرا وقتی که میخوام از راه درستش پیش برم و خانواده ها در جریان باشند و هیچ پنهان کاری توی رابطه نباشه خانواده ام این طوری میکنند؟!!!!

  11. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11655
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بیماری سرطان

    ممنونم از همدردی و این که منو درک میکنید آقا یا خانم رنگو
    نا امید نشدم هنوز.فقط چون اون دختر به خاطر اینکه نمیخواد من ناراحت بشم خودشو ازم دور میکنه و نمیذاره ببینمش یکم اذیت میشم

  12. کاربران زیر از maziyar بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11655
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بیماری سرطان

    به نظرم چون یکم هم خانواده ام خاطرات بدی از سرطان دارند این طور با من برخورد میکنند.یکی از افراد نزدیک در فامیل و یکی از دوستان مادرم بر اثر سرطان فوت کردند. من احساس میکنم به خاطر این خاطرات بد در تصمیمشون تاثیر گذاشته و نمیخوان دوباره تکرار شه

  14. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11655
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : بیماری سرطان

    نقل قول نوشته اصلی توسط رنگو نمایش پست ها
    اینکه ایشون شما رو از خودش دور میکنه کاملا طبیعیه. منم بودم همین کارو میکردم. چون نمیخواستم عشقم بخاطر من آیندشو به خطر بندازه یا اینکه حق پدرشدن رو ازش بگیرم. بنظرم اون فکر میکنه شما از روی دلسوزی موندید. اگه واقعا دوستش دارید و از روی دلسوزی نموندید هرچقدر هم ایشون شما رو از خودش برونه شما نباید خسته بشید..
    بهرحال تا زمانی که تونستید توانایی شروع یه زندگی مستقل رو بدست بیارید باید خونوادتون رو با منطق راضی کنید. وگرنه در زندگی مشترکتون ممکنه به مشکل بر بخورید.
    آره دقیقا درسته.
    من هر کاری میکتم که خانواده خودم رو از راه درستش راضی کنم.دوست ندارم توی زندگی مشکلی پیش بیاد.نمیخوام توی زندگی اون دختر همیشه اضطراب و نگرانی داشته باشه
    ممنونم ازت رنگو

  15. کاربران زیر از maziyar بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد