سلام نمیدونم عنوانم مناسب بود یانه
من با یک نفر یه ساله که آشنا شدم خیلی باهم جور هستیم و تفاهم داریم ایشون بسیار باشخصیت تحصیلکرده و خوش اخلاق هستن حدود 6 ماه بعد از رابطه من ازش خواستم که رابطه رو رسمی کنه خودشم کموبیش اون زمان موافق بود اما میگفت هنوز شرایطم برای ازدواج مهیا نیست
بااین حال برای اینکه منو از دست نده باخانوادش صحبت کرد اما مادرش مخالفت کرد ایشون از خواهرش کمک خواست خواهرشم اومدن تحقیق کردن ولی بهش گفتن بااینکه ایرادی ندارن باید دختریو بگیری که وضع مالیش سرتر باشه
ایشون همه راهارو امتحان کرد تاقانعشون کنه که ما به درد هم میخوریم وهمو دوست داریم ولی اونها مخالفت کردن
مادرشون خیلی خودخواه هست وخواهرش اهل کلاس گذاشتو تجملات برای همین هرکاری کرد از حرفشون کوتاه نیومدن
ایشون پدر ندارن
ودرنهایت بعد از دوماه تلاش از هم جدا شدیم من به اصرار خانواده و برای رها شدن از غمو غصه میخواستم تن به ازدواج با کس دیگه ای بدم که اون هم به دلایلی به هم خورد
وبعد چند بار برخورد دوباره با فرد مورد علاقم رابطه مون دوباره شروع شد
حالا من چند تا سوال دارم
من 29 ایشون 31 سال دارن اما خانواده شون وخودشون معتقدن هنوز ازدواج براشون زوده وشرایطشو ندارن در حالی که شرایطشون شاید خیلی ایده ال نباشه ولی برای شروع خوبه
ما واقعاهمو دوست داریم اما نمیدونم چطور قانعش کنم که از طرف خانوادم تحت فشارم وهمچنین از این وضع بلاتکلیفیو تنهایی خسته شدم ونمیخوام رابطه به شکل دوستی ادامه پیدا کنه
دوم اینکه ایشون چطور میتونه خانواده شو راضی کنه؟ وظیفه من این وسط چیه(اگر من بهش راهکار بدم حتما استقبال میکنه)
سوم اینکه ایشون بیماری صرع دارن منتها خفیف هست من نمیدونم ایا ممکنه مشکلی تو زندگیمون ایجاد بشه؟