ازهمون نگاه اول عاشقش شدم....
(متن یکم طولانیه ولی شاید براتون جالب باشه شایدم لازم پس بخونش اگه خواستین)
همه چیزازون جایی شروع میشه که یه غریبه ازراه میرسه وهمه ی زندگی ادموتویه لحظه زیرورومیکنه.....
تاحالابرات پیش اومده؟تاحالاشده بادیدن کسی قلبت تندبزنه؟دستات عرق کنن؟ تاحالاشده ساعت هابه کسی فکرکنی بدون اینکه متوجه زمان ومکان باشی؟
دلیلش چیه؟؟؟
شایدخلاوکمبودا
شایدم تقدیر،یه تغییر مهم توزندگیت که لازمه همه چیزوبه هم بزنه تابرای خودش جابازکنه
شایدم عشق.....کسی نمیدونه
هیچ کس نمیتونه معنی نگاه ادماروبفهمه
هیچ کس حرفای نگفته رونمیشنوه....
وجودعشقونبایدانکارکرد چون اینطوری شاید خیلیا ناامید شن
ولی کم نیستن ادمایی که عاشق شدنشون سند شکستنشونه
شمام ادمای شادیوکه یه دفعه غمگین ومنزوی میشن دیدین اطراف خودتون؟
تاحالادلتون واسه ی خنده های بی غم کسی که دیگه نمی خنده تنگ شده؟...
وقتی عاشق میشی زندگیت دیگه بدون اون معنی نداره ولی اگه اون نخوادت؟؟
اگه خودش عاشق یه نفردیگه باشه؟؟؟اگه تحقیرت کنه؟؟
وقتی همه ی حس وغرورتوبه پای کسی میریزی داری ریسک میکنی ،داری سرزندگیت قمارمیکنی
هرریسکیم یه سرش باخته....
باختن همه چیزبرای یه نفرکه هیچ وقت نبوده کنارت....ارزششوداره؟؟تواون موقعیت نمیشه منطقی فکرکردمیدونم
ولی الان میشه منطقی بودپس بایدگفت ارزششونداره هیچ چی ارزش یه قلب سالم که هنوزنشکسته رونداره حتی تجربه ودونستن....
بعضیامیگن این جورحسا اسمش عشق نیست هیجان زودگذره(زودگذر هه)
میگن همه ی این اتفاقایی که میفته منشائش ضمیرناخوداگاهه
فکرکنین چرابه جای اون ادم خاص کس دیگه ای نبوده؟بااینکه اون ادم فقط ازنظرشماخاصه ازنظردیگران شایدحتی خیلیم خوب نباشه
ضمیرناخوداگاه قسمتی ازذهنه که همه چیزوتوی خودش ثبت میکنه هیچ وقتم توی کارش وقفه نمیفته حتی موقع خواب، ضمیرناخوداگاهه که تعیین میکنه شماعاشق کی بشین!!!!به خاطرهمینه که دلیل خاص بودن طرفتونوبقیه نمیفهمن حتی خودتونم نمیدونید
حالاچطوری کارمیکنه؛همه ی فکرایی که ازذهنت میگذره وهمه ی حسایی که داریوتوی خودش ثبت میکنه مثلاوقتی یه فیلمونگاه میکنی قهرمان فیلم چشمای ریزی داره واین به نظرت جذابش میکنه یامثلاکسیومیشناسی که به نظرت ادم دوست داشتنی ایه وانگشتای کشیده داره یاکسی که عینک گردمیزنه یاادمی که صداش خش داره و....
(توی پرانتزبگم که داریم ازعشق توی یک نگاه حرف میزنیم یعنی وقتی که جزظاهرطرفمون هیچ چیزدیگه ای ازش نمیدونیم به خاطرهمین فقط ازظاهرحرف میزنیم)
ضمیرناخوداگاهت مثل یه پازل همه ی ایناروکنارهم میزاره وتوبدون اینکه بدونی دنبال نمونه ی واقعی این پازل میگردی ووقتی عاشق شدی میبینی که بر حسب اتفاق(!!)عشقت چشمای ریزبا صدای خش دارداره
نظرتون چیه؟ماواقعابازیچه ی ضمیرناخوداگاهمون میشیم یاعشق دریک نگاه همون قسمته که برای ادمامقدرشده؟؟؟؟