نمایش نتایج: از 1 به 9 از 9

موضوع: عدم تفاهم

2041
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11746
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    عدم تفاهم

    با سلام
    من 20 ساله هستم و همسررم دو سال از من بزرگتر از روزی ک ایشون و خانوادشون اومدن خواستگاری (هم دانشگاهی بودیم) بنده هیچ علاقه ای به ایشون نداشتم بعلاوه اینکه به لحاظ سیاسی همیشه با ایشون جبهه مخالف بودم ولی به ظاهر بسیار پسر مودب و سر ب زیر و ارومی بود . ابتدا من با ازدواج با ایشون به شدت مخالف بودم اما پدر مادرم علاقه زیادی به ایشون و خانوداشون پیدا کرده بودن و من رو مجبور ب این ازدواج کردن( کلمه مجبور واقعا عاق والدین و ... را به همراه داشت) خانواده ایشون به شدت مذهبی بودن بطوری مادرشون مقید به پوشیه و... و پدرشون درس حوزه خونده بود و دامادشون طلبه بودن( البته از روز اول ازدواج با خانواده همسرم قطع رابطه کردن تفریبا 8 سال تا الان) این مسئله برای ما خیلی عجیب بود ک حتی دخترشون تمایل ب دیدن پدرش نداشت { من خیلی مومن و محجبه نبودم ولی مجبور ب سر کردن چادر شدم که ناراضی نیستم} پدرم خیلی تحقیق کردن مثلا و گفتن خب مشکات طبیعی اونا سر عقد با هم مسائل زیادی داشتن و همسرم به شدت علاقه مند بود و من که جواب رد داده بودم ترک غذا کرده بود و... ب هر حال اتفاق حادث شد با تمام اگاهی ک ما داشتیم. الان 6 ماههه ک عقد کردیم و از روز اول مدام مشکل داشتیم به عنوان مثال اونا ب ما نگفته بودن ک خونه شون استیجاریه و ب ما قول داده بودن ک برای پسرشون خونه میخرن 2- سر مهریه خیلی من ناراحت بودم که من معتقد بودم بالا 400 تا باید باشه اونا میگفتن 110+ سه دانگ خانه که در اخر حرف اونا شد چون پدر مادر من به شدت شیفته اونا بودن . ما در مشهد عقد کردیم و روزی ک قرار بر ثبت عقد در شناسنامه بود پدرشون سه دانگ خونه را ماس مالی کرد که نه هنوز پایان کار نگرفته وارد نکنیم و... و اصل اختلافات اغاز شد . پدرم از دفتر عقد خارج شدن و کلی مسائل پیش اومد و تا الان ک 6 ماه گذشته تنها یک مبایعه نامه امضا کردن ب نام بنده ک بنظر خیلی فانونی نیست( من خیلی سر در نمی اورم) از تمامی مشکلات مالی که گذر کنم ......
    مشکل من با همسرم که بهشون علاقه مند هم شدم اینکه کاملا زیر دست پدرش ک واقعا ابرو هر مسلمانی رو بردن با کلاه برداری دروغ زور گویی قرار مگیرند و روشون تاثیر زیادی داره و ب علاوه با اینکه واقعا منو دوست داره و این برام روشن و واضحه با خانواده بنده هیچ جایی نمیاد ختم عروسی مهمونی و اگر بیاد خیلی عنق یه گوشه میشینه و با مادرم ب شدت خصومت پیدا کرده و از هر کوچک ترین حرکت مادرم موضع میگیرن( ب عنوان مثال مادرم بهشون گفته بودن صبحانه بخورین صب که میرین چند بار تکرار شد به شدت موضع گرفتن ک مادر من بهشون زیاد تذکر میدن و تحکم میکنن و وقتی مادرم دیگه بهشون چیزی نگفت موضع گرفتن که الان برام قیافه میگیرن) ب هر حال با ایشون خیلی مشکلات این گونه پیدا کردم و موجب پرخاشگری من و فشار زیاد ذهنی شده برام ک حتی کوچیکترین چیزی به شدت منو حساس و ناراحت میکنه و با همسرم دعوام میشه به شکلی ک انگار بهونه گیری میکنم و نمیتونم محبت کنم.
    واقعا نمیدونم چیکار کنم!! بار ها و بارها قول به تغییر رفتارشون کردن هم خودشون هم پدرشون ولی نمیشه و من میدونم بیشتر مقصر تاثیر پدرشون ک حتی شده روزهایی ک سر کارشون ک رستوران هستن مجبورا رها کنن و برن خونه پرده نصب کنن چون پدرشون امر کردن. من بار ها فرصت دادم واقعا چون دوستش دارم ب خصوص مادر شوهرمو خیلی دوست دارم ولی بعلت مریضی هیجوقت تو مسائل پدر و پسر شرکت داده نمیشن . خیلی گرفتارم و الان پدر مادرم میگن طلاق بگیرین بنده هنوز مطرح نکردم ولی امکان داره ک طلاق ندن اصلا مخصوصا ک مهریه کمی دارم

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : عدم تفاهم

    دوست عزیز در ازدواج موضوع بسیار مهمی که وجود داره اینه که دوطرف به دل هم بشینن و اگر ایشون در روز اول این حالت رو در شما به وجود

    نیاورده باید بدونید در بیان احساساتتون کم لطفی کردید...

    مورد دوم اینکه شما باید برای شناخت بیشتر به خودتون فرصت میدادید تا بتونید انتخاب درستی انجام بدید

    مورد سوم باید بدونید ایشون هر رفتاری داشته باشه در آینده هم خواهد داشت پس فکر تغییر رو از سرتون بیرون کنید

    مورد چهارم شما در این مدت نشانه هایی رو دریافت کردیدکه باید بدونید در آینده هم میتونه تکرار بشه

    پس باید با خانواده و با مشاور مشورت کنید تا در این مورد بتونید به قطعیت برسید

    کما اینکه خانواده با ازدواج شما مخالفه و شما باید در این مورد با نظر خانواده همراه باشید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  3. کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11746
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تفاهم

    منظورتون از بیان احساسات چیه؟
    بله و این برای من نگرانی ایجاد کرده ک ایا ادامه دادن درست است؟

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : عدم تفاهم

    سلام
    همسر شما و خود شما 2 تا آدم هستید از 2 تاا دنیای متفاوت
    و عشق و علاقه نمیتونه این دنیاهارو بههم نزدیک کنه
    البته بستگی به اون عشق هم داره ک چقدر قوی باشه
    بهترین کار مشاوره حضوریه هر 2 تاتون مطمعناا نفر سوم خیلی بهتر میتونه این رابطه رو قضاوت کنه و راهنمایی کنه
    کاش روز اول بیشتر راجب این تصمیم فکر میکردید و با حرف پدر مادرتون آینده اتون و خراب نمیکردید
    آلانم دیر نشده
    تا اینجاش دست دیگران بوده سعی کنید از اینجا به بعدش دست شما باشه
    موفق باشید
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    May 2016
    شماره عضویت
    27868
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تفاهم

    بنظرم خیلی خودتون رو درگیر خانواده هاتون کردین کافیه در مورد دلخوری یا غرغر همسرت هیچ موضعی نگیری و سعی در توجیه خانوادت نکنی پدر اون هم هی گیر ندی .مشاوره حتما ب ین.بهم ق ل بدین با خانواده هم کاری نداشته باشین

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29352
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تفاهم

    سلام من 2 ساله که نامزد دارم و اوایل خیلی باهم خوب بودیم اما هرروز که میگذره باهم بدتر میشیم و سر موضوعات الکی دعوا میکنیم الان میخاد مغازه لوازم ارایشی باز کنه که من خیلی مخالفم چون رفت و امد دختر زیاده اونم بالاشهر اما به اون اصرار داره که باید این شغل رو داشته باشه درصورتیکه 2 مغازه دیگه هم داره
    چطوری راضیش کنم که مغازه لوازم ارایشی باز نکنه؟؟؟

  8. کاربران زیر از مهریانا بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jul 2016
    شماره عضویت
    29352
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تفاهم

    سلام من 2 ساله که نامزد دارم و اوایل خیلی باهم خوب بودیم اما هرروز که میگذره باهم بدتر میشیم و سر موضوعات الکی دعوا میکنیم الان میخاد مغازه لوازم ارایشی باز کنه که من خیلی مخالفم چون رفت و امد دختر زیاده اونم بالاشهر اما به اون اصرار داره که باید این شغل رو داشته باشه درصورتیکه 2 مغازه دیگه هم داره
    چطوری راضیش کنم که مغازه لوازم ارایشی باز نکنه؟؟؟

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jun 2016
    شماره عضویت
    29126
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : عدم تفاهم

    سلام.من ۲۵سالمه. یک سال و نیمه ک با پسری اشنا شدم قصدمون ازدواجه تو خیلی از موارد باهم تفاهم داریم و واقعا عاشق همدیگه ایم فقط ی مشکلی داریم اونم اینه ک من دختری هستم ک برام سخته احساساتمو بروز بدم ینی ذاتا اینطوریم ک احساساتم تو دلمه و عادت ندارم بروزش بدم.وقتی بچه بودم خیلی درونگرا بودم اما الان خیلی عوض شدم نه خیلی درونگرام نه خیلی برونگرا اما احساسمو نمیتونم بروز بدم و این بشدت طرفمو ناراحت کرده اون کسیه ک بشدت دوس داره احساساتمو بشنوه ب زبون بیارم . من چهره و استیلشو خیلی زیاد دوس دارم اما چون من هبچوقت حرفی نزدم باعث شده ک فکر کنه ک من چهرشو دوس ندارم. من میخام تغییر کنم اما نمیدونم از کجا باید شروع کنم چجوری باید خودمو تغییر بدم؟ لطفا راهنماییم کنید. ممنونم

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2016
    شماره عضویت
    26207
    نوشته ها
    711
    تشکـر
    1,293
    تشکر شده 666 بار در 415 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : عدم تفاهم

    خب شروع کنید بهش بگید ابراز کنید اولش یکم سخته اما بعد یه مدت عادی می شه مثل حرفهای روزمره.
    نمی خواد که یهو حرفهای عشقولانه قلمبه سلمبه بزنید.
    می تونید از این شروع کنید که مثلا چقدر این لباسی که پوشیدی بهت میاد یا چقدر امروز خوشتیپ شدی . یا مثلا بگید امرزو که موهاتو اینطوری شونه کردی به نظر من خیلی زیبا تر شدی.
    خب بعد یه مدت هی بهش شاخ و برگ بدید.
    کاری نداره یکم که پیش برید برای خودتونم عادی می شه دیگه مثل قبل حس نمی کنید غرورتون رو دارید نادیده می گیرید.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد