نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: ترس از تنهایی

1144
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11766
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    ترس از تنهایی

    سلام من پسری 20 ساله هستم 2سال پیش وارد دانشگاه شدم و اونجا با یکی از همکلاسی های دخترم که الان 30ساله هست به قدری صمیمی شدم که واقعا رابطمون مثله خواهر و برادر بود و هست و من هم چون خواهر نداشتم از اول بدون هیچ منظور بدی به عنوان خواهر بزرگتر قبولش کردم خیلی همدیگرو دوست داریم ولی من بیش از اندازه بهش وابسته و دلبسته شدم چون واقعا برام بهترین دوست و بهترین خواهر هست حالا این خواهرم تصمیم داره که به زودی مهاجرت کنه و از ایران بره و من موندم با اعصابی ناراحت و روحیه ای خراب چون اگه بره من واقعا تنها میشم هیچکس دیگه ای رو ندارم تو زندگیم و از این تنهایی میترسم چون دیگه هیچ انگیزه ای ندارم بیشتر نگرانی من هم از اینه که کشوری که قصد مهاجرت به اونجا رو داره جایی نیست که براحتی بتونم حداقل سالی یکبار برم پیشش اگر هم نبینمش دیوونه میشم نمیتونم ازش بی خبر بمونم لطفا راهنماییم کنید با این موضوع چه کنم و چطور باهاش کنار بیام

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : ترس از تنهایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط برادر نمایش پست ها
    سلام من پسری 20 ساله هستم 2سال پیش وارد دانشگاه شدم و اونجا با یکی از همکلاسی های دخترم که الان 30ساله هست به قدری صمیمی شدم که واقعا رابطمون مثله خواهر و برادر بود و هست و من هم چون خواهر نداشتم از اول بدون هیچ منظور بدی به عنوان خواهر بزرگتر قبولش کردم خیلی همدیگرو دوست داریم ولی من بیش از اندازه بهش وابسته و دلبسته شدم چون واقعا برام بهترین دوست و بهترین خواهر هست حالا این خواهرم تصمیم داره که به زودی مهاجرت کنه و از ایران بره و من موندم با اعصابی ناراحت و روحیه ای خراب چون اگه بره من واقعا تنها میشم هیچکس دیگه ای رو ندارم تو زندگیم و از این تنهایی میترسم چون دیگه هیچ انگیزه ای ندارم بیشتر نگرانی من هم از اینه که کشوری که قصد مهاجرت به اونجا رو داره جایی نیست که براحتی بتونم حداقل سالی یکبار برم پیشش اگر هم نبینمش دیوونه میشم نمیتونم ازش بی خبر بمونم لطفا راهنماییم کنید با این موضوع چه کنم و چطور باهاش کنار بیام
    سلام

    خب راه های ارتباطی زیادی برای اینکه ازش بی خبر نمونین وجود داره...

    الان با وجود ابزار ارتباطی گسترده دیگه فاصله معنی نداره و خیلی راحت ارتباط پیامی و صوتی و تصویری با هرجا که بخواین برقرار میشه...

    موضوع اصلی اینه که باتوجه به توضیحاتی که دادین شما بیش از حد به ایشون وابستگی عاطفی پیدا کردین...

    هرچند میگین این حس برادرانه ست اما اگه از من بپرسین خیلی رک لازمه بگم: شما "دلبسته" این خانوم هستین

    اما از اونجایی که میدونین هیچ شانسی برای ازدواج با ایشون وجود نداره (احتمالا به خاطر اختلاف سنی بسیار زیاد) ناخوداگاه سعی در توجیه احساستون (حتی برای خودتون) دارین

    به نظر من اگه میخواین به خودتون کمکی کرده باشین، از فرصت پیش اومده استفاده کنید ، سعی کنین این وابستگی کمتر بشه

    و مطمئن باشین اگه خودتون ارتباطتون را محدود نکنید، فرصت های جدید و آدمای جدید در انتظار شما هست که تنها نمونین
    امضای ایشان



  3. کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد