نمایش نتایج: از 1 به 23 از 23

موضوع: احساس بی انگیزگی دارم

2004
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12171
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    1
    تشکر شده 19 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    10

    احساس بی انگیزگی دارم

    سلام
    اصلا نمیدونم چطور باید بیانش کنم...همینجوری در هم حرف میزنم شاید منظورمو بفهمید...
    کلا دارم به دیوونگی کشیده میشم...اصلا نمیدونم چه اعتقادی دارم و چیکار باید بکنم
    احساساتم مبهمن...میل جنسیم زیر صفره...واسه هرکی میگم میگه تو هیچیت نیست
    راستش هیچ هیجان و شور و اشتیاقی واسه زندگی ندارم...تنها خوبی ای که داره اینه که ارومم
    احساس میکنم یک ترس داره زندگی منو هدایت میکنه این ترس نمیزاره حقیقت رو ببینم و در جهت رشد و کمال خودم قدم بردارم
    توروووخدا یکی درست جوابمو بده...هشت ماه داروی ضدافسردگی مصرف کردم...اما مشکل من افسردگی نیست...
    بخدا مشکلم کل خونواده رو درمانده کرده
    یعنی واقعا زندگی منو یه ترس داره هدایت میکنه?

  2. 2 کاربران زیر از saeedirani بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    سلام
    دوست من افسردگی وقتی هست ه شما ضربه روحی شدیدی بخورید و از زندگی پرت بشید

    این سوالایی که شما پرسیدی نوعی سر درگمی تو اهداف زندگیه
    میل جنسی نداری چون اصلا نمیدونی چرا باید زندگی کنی ؟؟؟
    به چ درد میخوره ؟؟
    دوست من سنت و بگو ؟
    وضعیت زندگیت ؟
    تحصیلت ؟
    علائق و ایده آل هاتم بگو
    تا کمکت کنم
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  4. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12171
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    1
    تشکر شده 19 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reepaa نمایش پست ها
    سلام
    دوست من افسردگی وقتی هست ه شما ضربه روحی شدیدی بخورید و از زندگی پرت بشید

    این سوالایی که شما پرسیدی نوعی سر درگمی تو اهداف زندگیه
    میل جنسی نداری چون اصلا نمیدونی چرا باید زندگی کنی ؟؟؟
    به چ درد میخوره ؟؟
    دوست من سنت و بگو ؟
    وضعیت زندگیت ؟
    تحصیلت ؟
    علائق و ایده آل هاتم بگو
    تا کمکت کنم
    سلام من مهندسی برق میخونم.از لحاظ تحصیلی مشکلی ندارم...خونوادم هم خیلی هوامو دارن از هر لحاظ هرکاری از دستشون بربیاد واسم انجام میدن ببینید من سرزندگی و اجتماعی بودن خیلی واسم مهمه از لحاظ اجتماعی سرزندگی ندارم دوس دارم خوش سر و زبون باشم کم رو نیستم ولی اون گرما و شور و اشتیاقی که مد نظرمه رو ندارم قبلنا کم رو هم بودم ولی حداقلش اینه الان کم رو نیستم ولی دلم میخواد شور و هیجان جوونی رو داشته باشم

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeedirani نمایش پست ها
    سلام من مهندسی برق میخونم.از لحاظ تحصیلی مشکلی ندارم...خونوادم هم خیلی هوامو دارن از هر لحاظ هرکاری از دستشون بربیاد واسم انجام میدن ببینید من سرزندگی و اجتماعی بودن خیلی واسم مهمه از لحاظ اجتماعی سرزندگی ندارم دوس دارم خوش سر و زبون باشم کم رو نیستم ولی اون گرما و شور و اشتیاقی که مد نظرمه رو ندارم قبلنا کم رو هم بودم ولی حداقلش اینه الان کم رو نیستم ولی دلم میخواد شور و هیجان جوونی رو داشته باشم
    سلام
    من فکر میکنم راه حل مشکلت در وجود خود شماس، فقط باید بتونی پیداش کنی
    اگه نیاز به تغییر در روند زندگی، میزان شاد بودن و روابط اجتماعیت داری، تنها راهش اینه که خودت دست بکار بشی و این تغییر را ایجاد کنی!
    آقا سعید هیییچ روانشناسی نمیتونه شما رو بیشتر از خودت درک کنه،
    و هیییچ مشاوری تا وقتی خودت عمیقا برای این تغییر تلاش نکنی، نمیتونه کمک خاصی بهت بکنه،

    درمانش هم با قرص دوا نیست...
    فقط یه عزم جزم میخواد برای یه شروع تازه

    درمورد ترس و احساسات مبهمی که ازش حرف میزنی... این نشون میده به اندازه کافی خودت و احساساتت را نشناختی و درک نکردی
    همه ما ترس هایی دروجودمون داریم که در زندگی و رفتارمون تاثیر گذاره...
    اما اگه شناخت درستی از خودمون پیدا کنیم، میتونیم کنترل امور را بدست بگیریم و نذاریم این ترس بهمون غلبه کنه
    این فایل صوتی بهت کمک میکنه که متوجه بشی ترس درونیت از کجاست و چجوری میشه باهاش روبرو شد: http://s1.p30download.com/users/101/...wnload.com.rar

    موفق باشی
    امضای ایشان



  6. کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    دوست من بزرگترین ترس زندگیت چیه ؟
    بزرگترین آرزوت ؟
    بزرگترین دشمنت ؟
    بزرگترین دوستت ؟
    بزرگترین آدم تو زندگیت ؟(همون الگوت )
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9838
    نوشته ها
    273
    تشکـر
    590
    تشکر شده 390 بار در 180 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeedirani نمایش پست ها
    سلام
    اصلا نمیدونم چطور باید بیانش کنم...همینجوری در هم حرف میزنم شاید منظورمو بفهمید...
    کلا دارم به دیوونگی کشیده میشم...اصلا نمیدونم چه اعتقادی دارم و چیکار باید بکنم
    احساساتم مبهمن...میل جنسیم زیر صفره...واسه هرکی میگم میگه تو هیچیت نیست
    راستش هیچ هیجان و شور و اشتیاقی واسه زندگی ندارم...تنها خوبی ای که داره اینه که ارومم
    احساس میکنم یک ترس داره زندگی منو هدایت میکنه این ترس نمیزاره حقیقت رو ببینم و در جهت رشد و کمال خودم قدم بردارم
    توروووخدا یکی درست جوابمو بده...هشت ماه داروی ضدافسردگی مصرف کردم...اما مشکل من افسردگی نیست...
    بخدا مشکلم کل خونواده رو درمانده کرده
    یعنی واقعا زندگی منو یه ترس داره هدایت میکنه?
    شما بیشتر نیاز به هدف تو زندگی داری.

    برای مشاوره اقدام کردی یا فقط قرص می خوری؟

    این ترس چیزی نیست جز ترس از تغییر کردن، اینکه شما می ترسی تغییر کنی و راه تغییر رو هم نمی دونی.

    این چیزی هم که شما می گی درسته، تو افسرده نیستی ولی اضطراب داری.

    با ترست رو به رو شو، بزار خوب درک و حسش کنی، اما این کار رو با همراه یک مشاور انجام بده.

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12171
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    1
    تشکر شده 19 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط naghme نمایش پست ها
    سلام
    من فکر میکنم راه حل مشکلت در وجود خود شماس، فقط باید بتونی پیداش کنی
    اگه نیاز به تغییر در روند زندگی، میزان شاد بودن و روابط اجتماعیت داری، تنها راهش اینه که خودت دست بکار بشی و این تغییر را ایجاد کنی!
    آقا سعید هیییچ روانشناسی نمیتونه شما رو بیشتر از خودت درک کنه،
    و هیییچ مشاوری تا وقتی خودت عمیقا برای این تغییر تلاش نکنی، نمیتونه کمک خاصی بهت بکنه،

    درمانش هم با قرص دوا نیست...
    فقط یه عزم جزم میخواد برای یه شروع تازه

    درمورد ترس و احساسات مبهمی که ازش حرف میزنی... این نشون میده به اندازه کافی خودت و احساساتت را نشناختی و درک نکردی
    همه ما ترس هایی دروجودمون داریم که در زندگی و رفتارمون تاثیر گذاره...
    اما اگه شناخت درستی از خودمون پیدا کنیم، میتونیم کنترل امور را بدست بگیریم و نذاریم این ترس بهمون غلبه کنه
    این فایل صوتی بهت کمک میکنه که متوجه بشی ترس درونیت از کجاست و چجوری میشه باهاش روبرو شد: http://s1.p30download.com/users/101/...wnload.com.rar

    موفق باشی
    باور کنین من خیلی قدم ها ورداشتم خیلی الان راحت ترم اما یه قدم دیگه هست که میخوام وردارم که خونوادم مانعم شدن هرچی هم فاصله میگیرم جسارتم برای برداشتن این قدم کمتر میشه

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12171
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    1
    تشکر شده 19 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط Reepaa نمایش پست ها
    دوست من بزرگترین ترس زندگیت چیه ؟
    بزرگترین آرزوت ؟
    بزرگترین دشمنت ؟
    بزرگترین دوستت ؟
    بزرگترین آدم تو زندگیت ؟(همون الگوت )
    باور کن نمیدونم....به همه چی شک دارم

  11. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12171
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    1
    تشکر شده 19 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط prv نمایش پست ها
    شما بیشتر نیاز به هدف تو زندگی داری.

    برای مشاوره اقدام کردی یا فقط قرص می خوری؟

    این ترس چیزی نیست جز ترس از تغییر کردن، اینکه شما می ترسی تغییر کنی و راه تغییر رو هم نمی دونی.

    این چیزی هم که شما می گی درسته، تو افسرده نیستی ولی اضطراب داری.

    با ترست رو به رو شو، بزار خوب درک و حسش کنی، اما این کار رو با همراه یک مشاور انجام بده.
    ممنون...خداروشکر اضطرابمو خودم درمان کردم فقط مونده یه ترس درونی که باید باهاش روبرو شم دارم روش کار میکنم

  12. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    ببین این دوره ای که شما توش هستی همه آدما تجربه کردن
    دوره ای هست که حس میکنی دوروبرت پر از راهه اما نمیدونی از کدوم بری ؟؟
    نوعی سردرگمی داری همش شک و تردید
    به هممه چی
    اما به نظر من نباید راه های مختلف و امتحان کنی
    چون سنت آدما انقدر زیاد نیست
    بعدم همه راها سختی ها و مشکلات خودشون و دارن عشق و حال خودشونم دارن
    یکم مطالعه کن راجب فلسفه و زندگی
    راجب خود شناسی و خدا شناسی
    شور شوق جوونی تها راه به وجو دآوردنش اینکه از این ساحل آرومی که توش نشستی بلند بشی و دلتو بزنی ب دریا
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  13. کاربران زیر از Reepaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    prv

  14. بالا | پست 11

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeedirani نمایش پست ها
    باور کنین من خیلی قدم ها ورداشتم خیلی الان راحت ترم اما یه قدم دیگه هست که میخوام وردارم که خونوادم مانعم شدن هرچی هم فاصله میگیرم جسارتم برای برداشتن این قدم کمتر میشه
    اون یه قدم چیه؟ چرا خانواده مانع میشن؟
    امضای ایشان



  15. بالا | پست 12

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12171
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    1
    تشکر شده 19 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط naghme نمایش پست ها
    اون یه قدم چیه؟ چرا خانواده مانع میشن؟
    خوب من میخوام که از شهرمون برم...بقول دوستمون ریپا میخوام دل به دریا بزنم و شور و شوق رو با ایجاد یه تغییر در خودم بوجود بیارم...به مدت چندین سال من در حالت ارومی بودم که هیچ تصمیمی نمیتونستم بگیرم پر بودم از ترس و تردید و اضطراب و اشفتگی ذهنی...خونوادم منو بردن پیش مشاور و هشت ماه قرص و دارو و روان درمانی رفتم اما هیچ تغییری حاصل نشده میخوام قوانینی که واسه خودم وضع کردم رو بشکنم و زندگی کنم اونجوری که میخوام...میخوام برم ازین ساحل امنی که واسه خودم ایجاد کردم...اما خونواده میگن این حرکتت اشتباهه اونا نمیدونن من چقدر حالتای وحشتناکی داشتم...دوباره دارم برمیگردم به حالت سابق...خیلی نگرانم

  16. بالا | پست 13

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12171
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    1
    تشکر شده 19 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط naghme نمایش پست ها
    اون یه قدم چیه؟ چرا خانواده مانع میشن؟
    خوب من میخوام که از شهرمون برم...بقول دوستمون ریپا میخوام دل به دریا بزنم و شور و شوق رو با ایجاد یه تغییر در خودم بوجود بیارم...به مدت چندین سال من در حالت ارومی بودم که هیچ تصمیمی نمیتونستم بگیرم پر بودم از ترس و تردید و اضطراب و اشفتگی ذهنی...خونوادم منو بردن پیش مشاور و هشت ماه قرص و دارو و روان درمانی رفتم اما هیچ تغییری حاصل نشده میخوام قوانینی که واسه خودم وضع کردم رو بشکنم و زندگی کنم اونجوری که میخوام...میخوام برم ازین ساحل امنی که واسه خودم ایجاد کردم...اما خونواده میگن این حرکتت اشتباهه اونا نمیدونن من چقدر حالتای وحشتناکی داشتم...دوباره دارم برمیگردم به حالت سابق...خیلی نگرانم

  17. بالا | پست 14

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6459
    نوشته ها
    1,228
    تشکـر
    5,007
    تشکر شده 3,611 بار در 1,092 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeedirani نمایش پست ها
    خوب من میخوام که از شهرمون برم...بقول دوستمون ریپا میخوام دل به دریا بزنم و شور و شوق رو با ایجاد یه تغییر در خودم بوجود بیارم...به مدت چندین سال من در حالت ارومی بودم که هیچ تصمیمی نمیتونستم بگیرم پر بودم از ترس و تردید و اضطراب و اشفتگی ذهنی...خونوادم منو بردن پیش مشاور و هشت ماه قرص و دارو و روان درمانی رفتم اما هیچ تغییری حاصل نشده میخوام قوانینی که واسه خودم وضع کردم رو بشکنم و زندگی کنم اونجوری که میخوام...میخوام برم ازین ساحل امنی که واسه خودم ایجاد کردم...اما خونواده میگن این حرکتت اشتباهه اونا نمیدونن من چقدر حالتای وحشتناکی داشتم...دوباره دارم برمیگردم به حالت سابق...خیلی نگرانم
    فک نمیکنی قدمی که برای تغییر میخوای برداری زیادی بزرگه؟؟؟

    ببین برای تغییر، شاد بودن ، برای سرزندگی ، برای رفتن از اون ساحل امن لازم نیست کار خیلی خاص و شاقی انجام بدی!
    قدمای خیلی کوچیک اما مستمر راحتتر ما رو به مقصد میرسونه

    چند تا مثال ساده میزنم،
    مثلا تصمیم بگیر از فردا یه فعالیتی که همیشه دوست داشتی اما جرات نکردی یا وقتشو نداشتی رو شروع کنی

    یه ورزش، یه کار هنری، یاد گرفتن یه نرم افزار.... هرچی نمیدونم
    قشنگی زندگی برای یکی میتونه کاشتن یه گل توی یه گلدون باشه! ساده ست اما باور نمیکنی که انجام دادنش چقدر تاثیرگذاره

    زندگی خیلی آسون میتونه رنگشو برای ما عوض کنه اگه فقط یکم، فقط یکم دیدمون و رفتار روتین هر روزمون را تغییر بدیم،

    قانون دنیا خیلی ساده س، اگه بپذیزی که افسرده ای ، افسرده میشی و افسرده میمونی
    اگه با خوت همیشه فکر کنی که زندگی بیرنگه، کم کم همه چیز برات بی رنگ میشه... این کاملا طبیعیه
    امضای ایشان



  18. کاربران زیر از naghme بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 15

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12171
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    1
    تشکر شده 19 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    بنظرم من واقعا این چند ساله افسردگی داشتم
    اما اینکه چرا خونوادم متوجه نشدن و من این همه سال تو نگرانی و اضطراب زندگی کردم ازارم میده و فکر اینکه این اتفاقا دوباره بیفته داره مس خوره روحمو میخوره...
    اما مگه چاره ای جز ادامه دادن دارم?
    برای اسبات اینکه افسرده بودم دلایلی هم دارم
    همینکه احساس سردرگمی میکردم و حس میکردم نیاز به آگاهی دارم و اینکه اضطراب و ترس داشتم...واسم دعا کنید:-(

  20. بالا | پست 16

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeedirani نمایش پست ها
    بنظرم من واقعا این چند ساله افسردگی داشتم
    اما اینکه چرا خونوادم متوجه نشدن و من این همه سال تو نگرانی و اضطراب زندگی کردم ازارم میده و فکر اینکه این اتفاقا دوباره بیفته داره مس خوره روحمو میخوره...
    اما مگه چاره ای جز ادامه دادن دارم?
    برای اسبات اینکه افسرده بودم دلایلی هم دارم
    همینکه احساس سردرگمی میکردم و حس میکردم نیاز به آگاهی دارم و اینکه اضطراب و ترس داشتم...واسم دعا کنید:-(
    سلام آقا سعید
    داداش گلم خانواده های ایرانی ی بدی خیلی بزرگ دارن
    اونم کم رو بودنشونه
    هیچ پدر مادری رو من ندیدم که یه بار بشینه به درددل های پسر یا دختر نوجونش گوش کنه
    همه پدرمادر ها کلا تو یه دنیای دیگه ای هستن و به فکر تامین خوراک و پوشاکن
    پس بهشون حق بده که نتونن بهت توجه کنن

    تو زندگی 1 قانون اساسی است که من خودم انتخابش کردم اونم قانون آدم بودنه ( توهم باید خودت انتخاب کنی )
    حالا این قانون تقسیم به زیر مجموعه هایی میشه

    بعدش این هدف و تیکه تیکه میکنی تا ناامید نشی از رسیدن بهش و انگیزه بیشتری داشته باشی

    آدم بودن یعنی چی ؟؟
    یعنی به موقع اشتباه کردن به موقع جبران اشتباه به موقع آروم بودن به موقع عصبانیت
    به موقع عشق و حال به موقع غصه خوردن به موقع به فکر دنیا بودن به موقع به فکر آخرت بودن
    آدم بودن یعنی تعادل و انجام همه اون کارهای بالا در آن واحد تو تک تک لحظات زندگیت

    شاید بگی کار سختیه ولی هر کار سختی روز اولش سخته کم کم راحت و راحتر میشه

    پس یه هدف بزرگ انتخاب کن که با مرگم از بین نره هدفی که بیشترین قدرت و به افکارت بده
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  21. بالا | پست 17

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeedirani نمایش پست ها
    سلام
    اصلا نمیدونم چطور باید بیانش کنم...همینجوری در هم حرف میزنم شاید منظورمو بفهمید...
    کلا دارم به دیوونگی کشیده میشم...اصلا نمیدونم چه اعتقادی دارم و چیکار باید بکنم
    احساساتم مبهمن...میل جنسیم زیر صفره...واسه هرکی میگم میگه تو هیچیت نیست
    راستش هیچ هیجان و شور و اشتیاقی واسه زندگی ندارم...تنها خوبی ای که داره اینه که ارومم
    احساس میکنم یک ترس داره زندگی منو هدایت میکنه این ترس نمیزاره حقیقت رو ببینم و در جهت رشد و کمال خودم قدم بردارم
    توروووخدا یکی درست جوابمو بده...هشت ماه داروی ضدافسردگی مصرف کردم...اما مشکل من افسردگی نیست...
    بخدا مشکلم کل خونواده رو درمانده کرده
    یعنی واقعا زندگی منو یه ترس داره هدایت میکنه?
    سلام
    عزیز گزارشهاتون رو خواندم شما دچار منیک-دیپریشن و یا اختلال دو قطبی هستین. که معمولا حدود 40 تا 45 درصد ارثی میباشد.

    حتما نیاز به دارو دارید ولی داروهای ترکیبی و نه فقط افسردگی همراه با مشاوره.

    ورزش- خواب کافی- رقص-شنا- مدیتیشن و تمرکز-تغذیه سالم- کمک کننده هستند.

    موفق باشید
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  22. بالا | پست 18

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9838
    نوشته ها
    273
    تشکـر
    590
    تشکر شده 390 بار در 180 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeedirani نمایش پست ها
    بنظرم من واقعا این چند ساله افسردگی داشتم
    اما اینکه چرا خونوادم متوجه نشدن و من این همه سال تو نگرانی و اضطراب زندگی کردم ازارم میده و فکر اینکه این اتفاقا دوباره بیفته داره مس خوره روحمو میخوره...
    اما مگه چاره ای جز ادامه دادن دارم?
    برای اسبات اینکه افسرده بودم دلایلی هم دارم
    همینکه احساس سردرگمی میکردم و حس میکردم نیاز به آگاهی دارم و اینکه اضطراب و ترس داشتم...واسم دعا کنید:-(
    عزیزم ما بایستی متوجه این موضوع بشیم که هر کسی مسئول زندگی خودشه.

    من تو کسایی که افسردگی دارن یه چیز مشترک دیدم و اینکه همش از اطرافیان گله دارن و ازشون توقع دارن، شما یه فرد بالغی می تونی خودت باعث کمک کردن به خیلی ها بشی نه اینکه خانوادت رو به خاطر درک نکردن حال و روزت سرزنش کنی.

    تو برای حال خودت و افسردگیت خودت و باید مسئول بدونی نه خانوادت، ما افسردگی رو انتخاب می کنیم، نه اینکه دجار افسردگی بشیم.

    خیلی وقت ها خیلی چیز ها درون ما هست که فقط خودمون باخبریم و بقیه نمی تونن حتی اگر بخوان متوجه بشن.

    به خودت اطمینان داشته باش.

    و شروع کن، نه ز کارهای خیلی بزرگ، از کوچک ترین شروع کن تا برسی به بزرگترین.
    ویرایش توسط prv : 02-11-2015 در ساعت 12:24 PM

  23. بالا | پست 19

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12171
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    1
    تشکر شده 19 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام
    عزیز گزارشهاتون رو خواندم شما دچار منیک-دیپریشن و یا اختلال دو قطبی هستین. که معمولا حدود 40 تا 45 درصد ارثی میباشد.

    حتما نیاز به دارو دارید ولی داروهای ترکیبی و نه فقط افسردگی همراه با مشاوره.

    ورزش- خواب کافی- رقص-شنا- مدیتیشن و تمرکز-تغذیه سالم- کمک کننده هستند.

    موفق باشید
    اتفاقا پزشک معالجم هم تشخیص دو قطبی داد و داروی های دو قطبی مصرف کردم الان عمده مشکل و عمده اضطراب من در ارتباطاته ترس من اینه که با دیگران هماهنگ نباشم...ازین مظطربم که نکنه دیگران از حرفام بدشون بیاد و اینجور چیزا .ترس دیگه من اینه که نکنه تموم افکارم توهم باشن.
    پر هستم از احساسات منفی نسبت به خودم...

  24. بالا | پست 20

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12171
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    1
    تشکر شده 19 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط prv نمایش پست ها
    عزیزم ما بایستی متوجه این موضوع بشیم که هر کسی مسئول زندگی خودشه.

    من تو کسایی که افسردگی دارن یه چیز مشترک دیدم و اینکه همش از اطرافیان گله دارن و ازشون توقع دارن، شما یه فرد بالغی می تونی خودت باعث کمک کردن به خیلی ها بشی نه اینکه خانوادت رو به خاطر درک نکردن حال و روزت سرزنش کنی.

    تو برای حال خودت و افسردگیت خودت و باید مسئول بدونی نه خانوادت، ما افسردگی رو انتخاب می کنیم، نه اینکه دجار افسردگی بشیم.

    خیلی وقت ها خیلی چیز ها درون ما هست که فقط خودمون باخبریم و بقیه نمی تونن حتی اگر بخوان متوجه بشن.

    به خودت اطمینان داشته باش.

    و شروع کن، نه ز کارهای خیلی بزرگ، از کوچک ترین شروع کن تا برسی به بزرگترین.
    حتی اگه خودم انتخابش کرده باشم بازم ادامه میدم و شک ندارم که درست میشه همه چیز.این حرفتونم قبول ندارم که هرکس مسول زندگی خودشه.ادما در قبال هم مسولیت هایی رو دارن اگه قرار بود هر کسی فقط به زندگی خودش میپرداخت سنگ رو سنگ بند نمیشد.

  25. بالا | پست 21

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9838
    نوشته ها
    273
    تشکـر
    590
    تشکر شده 390 بار در 180 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeedirani نمایش پست ها
    حتی اگه خودم انتخابش کرده باشم بازم ادامه میدم و شک ندارم که درست میشه همه چیز.این حرفتونم قبول ندارم که هرکس مسول زندگی خودشه.ادما در قبال هم مسولیت هایی رو دارن اگه قرار بود هر کسی فقط به زندگی خودش میپرداخت سنگ رو سنگ بند نمیشد.
    ببخشید شما منظور من رو درست متوجه نشدی شایدم من بد نوشتم. منظورم این نبود که هر کسی به فکر خودش باشه.

    منظورم این بود که درسته خانوادتون تو زندگی شما و ایجاد افسردگی نقش داشتن ولی عمدی نبوده، و شما نباید اون ها رو مسئول بدونی. ما بیشتر از این که فکرش و بکنیم تو زندگی خودمون نقش داریم و می تونیم تغییر ایجاد کنیم.

    من قبلا مثل شما بودم و این دوره ای که شما توش هستی پشت سر گذاشتم، البته متفاوت با شما.

    شما خیلی خوبه که امیدوار و مصمم هستی و مطمئنا همونطور که دوست داری می تونی زندگی کنی، بدون اینکه این ترس ها رو داشته باشی.

  26. بالا | پست 22

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    7052
    نوشته ها
    1,135
    تشکـر
    6,692
    تشکر شده 1,280 بار در 640 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    سلام. بنظر منیه مسافرت برو با خانوادت خیلی خوب میتون روحیت رو عوض کن . دارو ها رو هم بزار کنار . ب چیزایی ک فکر میکنی و هدفت هستن سر بزن و برای بدست اوردنشون تلاش کن

  27. بالا | پست 23

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : درماندگی در تشخیص مشکل

    نقل قول نوشته اصلی توسط saeedirani نمایش پست ها
    اتفاقا پزشک معالجم هم تشخیص دو قطبی داد و داروی های دو قطبی مصرف کردم الان عمده مشکل و عمده اضطراب من در ارتباطاته ترس من اینه که با دیگران هماهنگ نباشم...ازین مظطربم که نکنه دیگران از حرفام بدشون بیاد و اینجور چیزا .ترس دیگه من اینه که نکنه تموم افکارم توهم باشن.
    پر هستم از احساسات منفی نسبت به خودم...
    داروهاتون رو نباید قطع کنین, تشخیص ایشون درسته حالا اگر میبیند داروی با شما ناسازگاره باید دوز مصرفی و یا نوع دارو عوض بشه. در ضمن ترس و اضطراب نیز که با دوقطبی خیلی شایع است و رایج

    و مشاور در این امر میتونه, خیلی خیلی کمک کننده باشه. موفق باشید
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. انگیزه ای برای تلاش ندارم
    توسط nahal_ در انجمن افسردگی
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 04-24-2020, 11:24 AM
  2. بی انگیزگی برای درس خواندن
    توسط ali8636 در انجمن مشاوره تحصیلی
    پاسخ: 5
    آخرين نوشته: 02-17-2016, 02:04 AM
  3. بی انگیزگی برای ازدواج
    توسط کیوان 2000 در انجمن تیپ و ظاهر
    پاسخ: 19
    آخرين نوشته: 01-11-2016, 12:39 PM
  4. بی انگیزگی در زندگی
    توسط mohsen76a در انجمن افسردگی
    پاسخ: 13
    آخرين نوشته: 01-06-2016, 12:49 AM
  5. بی انگیزگی در درس خواندن
    توسط arash95 در انجمن مشاوره تحصیلی
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 12-23-2015, 05:57 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد