نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: شما جای من بودید خودکشی نمیکردید؟؟

1579
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12269
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy شما جای من بودید خودکشی نمیکردید؟؟

    سلام من یه نوجوان 17 ساله هستم و از بچگی محبت پدر ندیدم (منظورم از محبت اهمیت دادن به بچه هست یعنی دقیقا با بچه های سرراهی یکی بودیم)
    و این که از وقتی که یادم میاد مادرم با مردهای نامحرم رابطه داشت و راحت بود و حتی وقتی 7 سالم بود روز اولی که رفتم مدرسه مادرم هم به همراه یه مرد غریبه بود اونم توی روزی که همه با پدر و مادر بودن و حتی مادرم گفت : اگه کسی ازت پرسید اون مرده کی بوده بگو عموم بوده .و این که از این کارهای مادرم هم نه بابام خبر داشت نه داداشم و فقط من خبر داشتم و میسوختم و این که بعد از دعوا هم دیگه مادرم منو با مرد غریبه بیرون نبرد و این منو بیشتر میسوزوند.
    بعد از چند وقت یه بار که توی خونه اذیت کردم مادرم منو زد و منم که اعصابم خورد بود از قصد جلوی پدرم قضیه رو خیلی خیلی مختصر گفتم و مادرم هم یه طوری قضیه رو پیچوند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و بعدش که منو مادرم تنها شدم مادرم اومد و فلفل ریخت دهنم و منو زد و بعدش با داد گفت : وقتی تو به دنیا نیومده بودی پدرت معتاد بود و منو زده بود . منم دیگه چیزی نگفتم
    اون زمان پدرم کارش پیک موتوری بود.
    زمانی که شد 11 سالم من صاحب یه خواهر هم شدم و بعد از یک سال پدرم رفت توی املاک پدریش و مشغول کار شد.
    بعد از چند وقت قرار شد منو مادرم و خواهرم بریم شمال و چون پدرم اهل مسافرت نبود و داداشم هم که با رفیقاش بیرون بود پس داداشم و پدرم نیومدن.
    وقتی رسیدیم اونجا دو تا مرد غریبه اومدن و ما هم رفتیم خونه اونا و این که مادرم هم جلوشون خیلی راحت و سر باز بود شب اول وقتی اون مردا رفتن جای دیگه و ما توی خونه ی شمالشون موندیم من وایسادم با مادرم سر این که با این مرداس دعوا کردم و اون هم کلی سرم داد زد. خلاصه چند روز همینجوری گذشت و بعد از برگشتمون هم مادرم یه داستانی واسه بابام از اذیت هام تعریف کرد که انگار نه انگار اون با مرد غریبه ای بوده.
    یک سال بعد پدر بزرگ پدرم مرد و چون پدرم بابا نداشت پس پدرم شد صاحب املاک شد و ما کمی پولدار تر شدیم.
    بعد از چند وقت هم پدرم وایساد
    به دور از چشم همه با خانوم های دیگه رابطه داشتن و مادرم هم هر وقت شک میکرد وایمیستاد باهاش دعوا کردن طوری که انگار خودش سالم ترین ادم دنیاس و با کسی رابطه نداره.
    و این که من از 13 سالگی هر وقت حتی یک هفته بیکار بودم باید میرفتم سر کار و این که تا الان هر کاری که به ذهنم میخوره کردم به غیر از کارهای باکلاس
    و این که امروز من رفتم موتور رو بزارم توی مغازه پدرم که پدرم نبود و چون من بیکار بودم رفتم سر کامپیوترش و دیدم توی یه سایت دوستیابی عضو شده و توی پروفایلش هم زده : خانواده دار بعد زیرش زده: اهل دوستی با خانوم های با شخصیت نه ازدواج.
    و این هم بگم در اخر که من الان دوساله که از اعصاب خوردیم با این که عاشق رشتمم درس نمیخونم و حتی کلاسهای قلمچی هم نوشتم اما بازم هیچی به هیچی.
    حالا شما بگید اگه جای من بودید چی کار میکردید؟ راهی به غیر از خودکشی مگه میمونه برام؟
    ببخشید سرتون رو درد اوردم



  2. کاربران زیر از hasan123 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9838
    نوشته ها
    273
    تشکـر
    590
    تشکر شده 390 بار در 180 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شما جای من بودید خودکشی نمیکردید؟؟

    بله عزیزم، می مونه

    اگر بخوای می تونی، البته خیلی سخته، خیلی سخت.

    شرایط زندگی تو برای یه آدم بالغ طاقت فرساست، چه برسه به تو که سنی نداری.

    چون پدر و مادرت آدم های خوبی نبودن، تو حق خوب زندگی کردن نداری؟

    می تونی ولی اگر تصمیم بگیری.

    اگر مدام به شرایطت فکر کنی، فقط دلسرد می شی و نمی تونی کاری انجام بدی وضعیتت از این هم بد تر میشه.

    باید یه تصمیم بگیری خودتو از این وضعیت نجات بدی نه با خودکشی.

    می تونی تو همین خونه زندگی کنی تا وقتی که مستقل بشی و اون موقع اونطور که دوست داری زندگی کنی.

    شما یه پسر قوی هستی، که خیلی از پسر ها نمی تونن انگشت کوچیکه تو باشن، پسری مثل تو که کار می کنه باید به خودش افتخار کنه. تو سن تو به قول خودت کار با کلاس نمیشه پیدا کرد.

    ولی اگر بخوای و تلاش کنی، می تونی کارهای بهترم پیدا کنی. فقط باید تحصیلات یا دوره های کارآموزی اون شغل و طی کرده باشی.

    به خودت این فرصتو بده که زندگی کنی، مادرت اگر زن خوبی نیست، پدرت اگر مرد خوبی نیست، چرا باید تو ناراحت باشی چون تو می تونی مثل اون ها نباشی. بزار اون ها بد باشن، ولی تو برای خودت خوب باش.

    اون ها به وظیفشون عمل نکردن ولی تو به وظیفه ای که در قبال خودت داری عمل کن.
    ویرایش توسط prv : 02-12-2015 در ساعت 10:18 PM

  4. 2 کاربران زیر از prv بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8203
    نوشته ها
    2,001
    تشکـر
    1,983
    تشکر شده 5,258 بار در 1,556 پست
    میزان امتیاز
    12

    پاسخ : شما جای من بودید خودکشی نمیکردید؟؟

    سلام
    تنها راحت غیر از خودکشی ول کردنه
    ول کردنه مادر پدرته
    اونا 2 تا مهره سوختن تو شطرنج زندگی
    نزار آتیش شون تورو هم بسوزنه
    ولشون کن
    امضای ایشان
    عشق مهمترین امتحان خداست ..
    فرزندان آدم و حوا چندهزار سال است که عشق را حل میکنند
    اما فقط کسانی قبول می شوند که عشق را زیبا بکِشند
    بقیه فقط عشق را می کِشند و می کُشند(ReePaa)





  6. کاربران زیر از Reepaa بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11922
    نوشته ها
    54
    تشکـر
    18
    تشکر شده 15 بار در 15 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : شما جای من بودید خودکشی نمیکردید؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط hasan123 نمایش پست ها
    سلام من یه نوجوان 17 ساله هستم و از بچگی محبت پدر ندیدم (منظورم از محبت اهمیت دادن به بچه هست یعنی دقیقا با بچه های سرراهی یکی بودیم)
    و این که از وقتی که یادم میاد مادرم با مردهای نامحرم رابطه داشت و راحت بود و حتی وقتی 7 سالم بود روز اولی که رفتم مدرسه مادرم هم به همراه یه مرد غریبه بود اونم توی روزی که همه با پدر و مادر بودن و حتی مادرم گفت : اگه کسی ازت پرسید اون مرده کی بوده بگو عموم بوده .و این که از این کارهای مادرم هم نه بابام خبر داشت نه داداشم و فقط من خبر داشتم و میسوختم و این که بعد از دعوا هم دیگه مادرم منو با مرد غریبه بیرون نبرد و این منو بیشتر میسوزوند.
    بعد از چند وقت یه بار که توی خونه اذیت کردم مادرم منو زد و منم که اعصابم خورد بود از قصد جلوی پدرم قضیه رو خیلی خیلی مختصر گفتم و مادرم هم یه طوری قضیه رو پیچوند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و بعدش که منو مادرم تنها شدم مادرم اومد و فلفل ریخت دهنم و منو زد و بعدش با داد گفت : وقتی تو به دنیا نیومده بودی پدرت معتاد بود و منو زده بود . منم دیگه چیزی نگفتم
    اون زمان پدرم کارش پیک موتوری بود.
    زمانی که شد 11 سالم من صاحب یه خواهر هم شدم و بعد از یک سال پدرم رفت توی املاک پدریش و مشغول کار شد.
    بعد از چند وقت قرار شد منو مادرم و خواهرم بریم شمال و چون پدرم اهل مسافرت نبود و داداشم هم که با رفیقاش بیرون بود پس داداشم و پدرم نیومدن.
    وقتی رسیدیم اونجا دو تا مرد غریبه اومدن و ما هم رفتیم خونه اونا و این که مادرم هم جلوشون خیلی راحت و سر باز بود شب اول وقتی اون مردا رفتن جای دیگه و ما توی خونه ی شمالشون موندیم من وایسادم با مادرم سر این که با این مرداس دعوا کردم و اون هم کلی سرم داد زد. خلاصه چند روز همینجوری گذشت و بعد از برگشتمون هم مادرم یه داستانی واسه بابام از اذیت هام تعریف کرد که انگار نه انگار اون با مرد غریبه ای بوده.
    یک سال بعد پدر بزرگ پدرم مرد و چون پدرم بابا نداشت پس پدرم شد صاحب املاک شد و ما کمی پولدار تر شدیم.
    بعد از چند وقت هم پدرم وایساد
    به دور از چشم همه با خانوم های دیگه رابطه داشتن و مادرم هم هر وقت شک میکرد وایمیستاد باهاش دعوا کردن طوری که انگار خودش سالم ترین ادم دنیاس و با کسی رابطه نداره.
    و این که من از 13 سالگی هر وقت حتی یک هفته بیکار بودم باید میرفتم سر کار و این که تا الان هر کاری که به ذهنم میخوره کردم به غیر از کارهای باکلاس
    و این که امروز من رفتم موتور رو بزارم توی مغازه پدرم که پدرم نبود و چون من بیکار بودم رفتم سر کامپیوترش و دیدم توی یه سایت دوستیابی عضو شده و توی پروفایلش هم زده : خانواده دار بعد زیرش زده: اهل دوستی با خانوم های با شخصیت نه ازدواج.
    و این هم بگم در اخر که من الان دوساله که از اعصاب خوردیم با این که عاشق رشتمم درس نمیخونم و حتی کلاسهای قلمچی هم نوشتم اما بازم هیچی به هیچی.
    حالا شما بگید اگه جای من بودید چی کار میکردید؟ راهی به غیر از خودکشی مگه میمونه برام؟
    ببخشید سرتون رو درد اوردم


    سلام معلومه که میمونه!
    هرکسی زندگی خودش و داره درک میکنم واقعا شرایط زندگیت سخته مخصوصا پسر هم که هستی و رو مادرت غیرت داری!اما تو که زندگیت تو پدر و مادرت خلاصه نمیشه میتونی درس بخونی و خودتو نجات بدی ازدواج کنی و از اون خونه بری چرا به خاطر اشتباهات اونا خودتو مجازات میکنی؟؟؟
    شرایطت سخته اما تو قوی هستی که تا الان دووم آوردی تازه کار هم میکنی قدر خودتو بدون!
    یادت باشه آسمان همیشه ابری نیست...

  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : شما جای من بودید خودکشی نمیکردید؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط hasan123 نمایش پست ها
    سلام من یه نوجوان 17 ساله هستم و از بچگی محبت پدر ندیدم (منظورم از محبت اهمیت دادن به بچه هست یعنی دقیقا با بچه های سرراهی یکی بودیم)
    و این که از وقتی که یادم میاد مادرم با مردهای نامحرم رابطه داشت و راحت بود و حتی وقتی 7 سالم بود روز اولی که رفتم مدرسه مادرم هم به همراه یه مرد غریبه بود اونم توی روزی که همه با پدر و مادر بودن و حتی مادرم گفت : اگه کسی ازت پرسید اون مرده کی بوده بگو عموم بوده .و این که از این کارهای مادرم هم نه بابام خبر داشت نه داداشم و فقط من خبر داشتم و میسوختم و این که بعد از دعوا هم دیگه مادرم منو با مرد غریبه بیرون نبرد و این منو بیشتر میسوزوند.
    بعد از چند وقت یه بار که توی خونه اذیت کردم مادرم منو زد و منم که اعصابم خورد بود از قصد جلوی پدرم قضیه رو خیلی خیلی مختصر گفتم و مادرم هم یه طوری قضیه رو پیچوند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده و بعدش که منو مادرم تنها شدم مادرم اومد و فلفل ریخت دهنم و منو زد و بعدش با داد گفت : وقتی تو به دنیا نیومده بودی پدرت معتاد بود و منو زده بود . منم دیگه چیزی نگفتم
    اون زمان پدرم کارش پیک موتوری بود.
    زمانی که شد 11 سالم من صاحب یه خواهر هم شدم و بعد از یک سال پدرم رفت توی املاک پدریش و مشغول کار شد.
    بعد از چند وقت قرار شد منو مادرم و خواهرم بریم شمال و چون پدرم اهل مسافرت نبود و داداشم هم که با رفیقاش بیرون بود پس داداشم و پدرم نیومدن.
    وقتی رسیدیم اونجا دو تا مرد غریبه اومدن و ما هم رفتیم خونه اونا و این که مادرم هم جلوشون خیلی راحت و سر باز بود شب اول وقتی اون مردا رفتن جای دیگه و ما توی خونه ی شمالشون موندیم من وایسادم با مادرم سر این که با این مرداس دعوا کردم و اون هم کلی سرم داد زد. خلاصه چند روز همینجوری گذشت و بعد از برگشتمون هم مادرم یه داستانی واسه بابام از اذیت هام تعریف کرد که انگار نه انگار اون با مرد غریبه ای بوده.
    یک سال بعد پدر بزرگ پدرم مرد و چون پدرم بابا نداشت پس پدرم شد صاحب املاک شد و ما کمی پولدار تر شدیم.
    بعد از چند وقت هم پدرم وایساد
    به دور از چشم همه با خانوم های دیگه رابطه داشتن و مادرم هم هر وقت شک میکرد وایمیستاد باهاش دعوا کردن طوری که انگار خودش سالم ترین ادم دنیاس و با کسی رابطه نداره.
    و این که من از 13 سالگی هر وقت حتی یک هفته بیکار بودم باید میرفتم سر کار و این که تا الان هر کاری که به ذهنم میخوره کردم به غیر از کارهای باکلاس
    و این که امروز من رفتم موتور رو بزارم توی مغازه پدرم که پدرم نبود و چون من بیکار بودم رفتم سر کامپیوترش و دیدم توی یه سایت دوستیابی عضو شده و توی پروفایلش هم زده : خانواده دار بعد زیرش زده: اهل دوستی با خانوم های با شخصیت نه ازدواج.
    و این هم بگم در اخر که من الان دوساله که از اعصاب خوردیم با این که عاشق رشتمم درس نمیخونم و حتی کلاسهای قلمچی هم نوشتم اما بازم هیچی به هیچی.
    حالا شما بگید اگه جای من بودید چی کار میکردید؟ راهی به غیر از خودکشی مگه میمونه برام؟
    ببخشید سرتون رو درد اوردم


    حق داری حالت خراب باشه ولی خود کشی به هیچ وجه
    فقط میدونم تو با این همه مشکلات مرد بار بیار ..بیخیال خانوادت باش درساتو بخون سرکار برو خودت واسه خودت زندگی مستقلی شروع کن
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. هرکاری میکنم عرق نمیکنم چرا؟
    توسط lroman در انجمن زیبایی پوست و مو
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 03-23-2020, 11:09 AM
  2. جواب تهمت را چگونه بدهیم؟؟
    توسط پریماه. در انجمن روانشناسی فردی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 12-18-2014, 11:32 PM
  3. ترس از اشتباه
    توسط deadpool در انجمن وسواس فکری - عملی
    پاسخ: 16
    آخرين نوشته: 06-23-2014, 02:51 PM
  4. نمیدونم دارم با شوهرم زندگی می کنم یا تحملش ؟؟
    توسط hosna در انجمن اخلاق و رفتار همسر
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: 04-26-2014, 11:06 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد