نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: محدود شدن توسط خانواده

5917
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12301
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    10
    تشکر شده 2 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    محدود شدن توسط خانواده

    سلام من سیمام ۱۸ سالمه و داشجوام
    این چند مدت خیای حالم کیپه کلا داغون خستمه دیگه
    با خانوادم خیلی مشکل دارم سراینکه ازادی نمیدن بهم خیلی محدودم گذاشتن تنها جایی که میرم سه روز درهفته دنشگاه
    نمیدونم از چیشون بگم چن چقت پیش میخواستم بخاطر تولد خواهرم با یکی از دوستام برم بیرون واسش کادو بخرم وسط راه زنگ زد بهم
    که برگرد خونه منم از اون روز تا چهار روز باهاشون حرف نزطم اولین قهرمم بود باهاشون شروع کرد صحبت کردن چرا اینجوری میکنی و این چیزامنم دردمو ریختم بیرون گفتم چرا ازادی ای که خواهرم داره من ندازم یه سری چرت و پرتتحویلم داد مادر من معلمه نمیدونم اما چرا منطق نداره فکر میکنه من معتادم یه روز درمیون که میرم حمام هی سوال پیچم میکنه فک میکنه چیزی میکشم واای داغرنم کرده این رفتاراش
    همین شکای بیخودیشون باعث میشه یه سری از اتفاقایی مه واسم نیفته تو دانشگاهو ازشون پنهون کنم واقعا طیگه نمیتونم تحمل کنم همه جوره محدود میکنه به من میگه تو بچه ای هی راه میره میگه مردم و دوستات دشمناتن…اون کارایی که دوسنای دانشگاهم و مادر یکی از دوستام برام کردن خانوادم نکرده
    یه سری یکی مزاحمم نیشد مادر دوستم کمکم کرد نجاتم داد یکی از پسرای کلاسمم بهم پینهاد دوستی داده بود و منم قبول کردم اونقدری که پیش اون احساس ارامش میکنم پیش خانوادم نمیکنم شاید اگه اخلاقشون درست بود من هیچ وقت ارامش خونه رو به یکی دی ترجیح نمیدادم
    اما واقعا اخلاقاشون نسبت ب من غیرقابل تحمله خارج از ظرفیتمه من الان افسردگی گفتم دایم دارم ناخنامو میخورم و پوست لمو میکنم دستام شروع کردن به لرزیدن مادرم میگه اون امکاناتی که من برات فراهم کردم ببین کی فراهم کرده واسه بچش اخه مگه همه چی امکاناته دلخوش نمیخوام؟؟؟ذهن ارومنمیخوام؟؟؟تزه همخ جام میشینه میگه من بچمو ازاد گذاشتم منطق لعنتیشه دیگه
    قهر که بودم برگشت گفت اخلاقت اینجوری بشه من بدتر میکنم الان سه روز درهفته دانشگاهم بقیه روزارو توخونه بشور و بساب
    یه جورایی حبسم دیگه توخونه دیگه اینکارتش خارج از ظرفیت منه من واقعا داغون شدم توروخدا بگین چی کنم
    درضمن ببخشید غلط تایپی زیاد دارم اخه با گوشی نوشتم یکم سخت بوط
    توروخدا یه راهی پیش روم بذارین یه روانشناسی مشاوری بهم معرفی کنین من نمیتونم تو این خانواده زندگی کنم

  2. کاربران زیر از sima97 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    May 2014
    شماره عضویت
    3710
    نوشته ها
    9,699
    تشکـر
    4,204
    تشکر شده 10,202 بار در 5,111 پست
    میزان امتیاز
    21

    پاسخ : محدود شدن توسط خانواده

    نقل قول نوشته اصلی توسط sima97 نمایش پست ها
    سلام من سیمام ۱۸ سالمه و داشجواماین چند مدت خیای حالم کیپه کلا داغون خستمه دیگهبا خانوادم خیلی مشکل دارم سراینکه ازادی نمیدن بهم خیلی محدودم گذاشتن تنها جایی که میرم سه روز درهفته دنشگاهنمیدونم از چیشون بگم چن چقت پیش میخواستم بخاطر تولد خواهرم با یکی از دوستام برم بیرون واسش کادو بخرم وسط راه زنگ زد بهم که برگرد خونه منم از اون روز تا چهار روز باهاشون حرف نزطم اولین قهرمم بود باهاشون شروع کرد صحبت کردن چرا اینجوری میکنی و این چیزامنم دردمو ریختم بیرون گفتم چرا ازادی ای که خواهرم داره من ندازم یه سری چرت و پرتتحویلم داد مادر من معلمه نمیدونم اما چرا منطق نداره فکر میکنه من معتادم یه روز درمیون که میرم حمام هی سوال پیچم میکنه فک میکنه چیزی میکشم واای داغرنم کرده این رفتاراش همین شکای بیخودیشون باعث میشه یه سری از اتفاقایی مه واسم نیفته تو دانشگاهو ازشون پنهون کنم واقعا طیگه نمیتونم تحمل کنم همه جوره محدود میکنه به من میگه تو بچه ای هی راه میره میگه مردم و دوستات دشمناتن…اون کارایی که دوسنای دانشگاهم و مادر یکی از دوستام برام کردن خانوادم نکردهیه سری یکی مزاحمم نیشد مادر دوستم کمکم کرد نجاتم داد یکی از پسرای کلاسمم بهم پینهاد دوستی داده بود و منم قبول کردم اونقدری که پیش اون احساس ارامش میکنم پیش خانوادم نمیکنم شاید اگه اخلاقشون درست بود من هیچ وقت ارامش خونه رو به یکی دی ترجیح نمیدادم اما واقعا اخلاقاشون نسبت ب من غیرقابل تحمله خارج از ظرفیتمه من الان افسردگی گفتم دایم دارم ناخنامو میخورم و پوست لمو میکنم دستام شروع کردن به لرزیدن مادرم میگه اون امکاناتی که من برات فراهم کردم ببین کی فراهم کرده واسه بچش اخه مگه همه چی امکاناته دلخوش نمیخوام؟؟؟ذهن ارومنمیخوام؟؟؟تزه همخ جام میشینه میگه من بچمو ازاد گذاشتم منطق لعنتیشه دیگهقهر که بودم برگشت گفت اخلاقت اینجوری بشه من بدتر میکنم الان سه روز درهفته دانشگاهم بقیه روزارو توخونه بشور و بساب یه جورایی حبسم دیگه توخونه دیگه اینکارتش خارج از ظرفیت منه من واقعا داغون شدم توروخدا بگین چی کنمدرضمن ببخشید غلط تایپی زیاد دارم اخه با گوشی نوشتم یکم سخت بوطتوروخدا یه راهی پیش روم بذارین یه روانشناسی مشاوری بهم معرفی کنین من نمیتونم تو این خانواده زندگی کنم
    اول از همه شما باید از فردی قابل اعتماد کمک بگیرید و اون شخص باید بتونه روی مادرتون تاثیرگذار باشه یکی از این افراد مشاور خود دانشگاست که میتونه در این مورد به شما کمک کنه مادر دوستتون و یا خواهرتون میتونه برای رفع این مشکل در کنارتون باشه تا بتونید اول از همه قدرت درونی خودتون رو افزایش بدید تا شما نتونید از این نظر قوی بشید نمیتونید در مقابل سختی های زندگی مقاومت کنید اگر خواهرتون در این بین با شما همراه باشه چون شرایط زندگی رو میدونه طبیعتا" بهتر میتونه به شما در این مورد کمک کنهچون شما نیاز دارید در این مورد فردی قابل اطمینان در کنارتون باشه چون شما شدیدا" احساس تنهایی میکنید
    امضای ایشان

    خـــــدانـگهــــــدار


  4. 2 کاربران زیر از farokh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13971
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : محدود شدن توسط خانواده

    سلام- من سیما 31ساله
    پدرم تعادل روانی ندارد-مدام داد میزنه،اعتماد به نفس نداره،بعضی مواقع الکی گریه میکنه تو حموم با خودس حرف میزنه-از بچگیم اینجوری بوده
    خیلی داریم اذیت میشیم
    هیچ کس دوسش نداره،منم فقط دلم براش میسوزه
    مادرم از اول باهاش مشکل داشت
    هیچ وقت پشتمون نبوده، کاملا منفعله
    الکی هم بعضی مواقع تظاهر به بیماری میکنه
    دیگه ازش خسته شدیم-دلمم میسوزه
    ولی خودم بیشتر دارم داغون میشم
    خسته شدم
    ویرایش توسط سیما ناز : 03-25-2015 در ساعت 01:28 AM

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13930
    نوشته ها
    7
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : محدود شدن توسط خانواده

    سلام دوست عزیز با این طور پدر مادر ها که راه سلامت و پاکی محدودیت میدونن افراد سنتی هستن و کاری از دست شما بر نمیاد شما باید از ابزار ها و ادمای اطرافتان کمک بگیرین مثلا خواهر بزرگتر خاله عمه کسی که بتونه حرف شما رو به گوش اونا برسونه

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تنفر از لمس بدنم توسط همسر
    توسط mkmk در انجمن اندام جنسی
    پاسخ: 18
    آخرين نوشته: 04-26-2015, 12:43 AM
  2. جلوگیری از مستقل شدن توسط خانواده شوهر
    توسط نجما در انجمن خانواده همسر
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 01-03-2015, 09:29 AM
  3. سرزنش شدن توسط خانواده
    توسط ali.h در انجمن روابط والدین و فرزندان
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 12-14-2014, 12:50 AM
  4. محدود شدن توسط خانواده
    توسط homa در انجمن اخلاق و رفتار همسر
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 03-17-2014, 10:40 AM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد