نوشته اصلی توسط
مهرناز 123
سلام من تو یه خانواده تحصیل کرده بزرگ شدم هرکی از دوز خانواده ما رو می بینه میگه خوش به حالتون چه خانواده ای بین مردم خیلی خوش نام هستیم پدرمم یه آدم مذهبی و با خداس اما اینا همش بیرون ماجراس من که دارم توش زندگی میکنم آرزوی مرگ دارم بابام یه آدم تند خو بد دهن و ترشرو هست باورتون نمیشه که بدون هیچ دلیل منطقی به آدم توهین میکنه حتی اگه از کنارش رد بشی به منم خیلی گیر میده تابستون گذشته مجبور بودم تموم وقتو تو اتاقم حبس بشم حتی بعضی وقتا مجبور بودم افطارمو تو سینی بزارم برم تو اتاق بخورم شاید بگید حتما تقصیر خودشه یه کاری میکنه اما به تمام مقدسات عالم من کاری به کسی ندارم سرم تو کار خودمه همش تو لبتابمم پدرم یه ادم عصبیه همیشه وقتی بیرون خونه مشکلی براش پیش میومد بعدش میومد خونه سر ما بخصوص سر من خالی میکرد و تا می تونست کتکم می زد منی که تو سن مثلا 9 یا 10 ساله بودم مگه چه جرمی مرتک شده بودم که باید یکی از اون می خوردم یکی از دیوار خلاصه هر روزم جهنمه الان تو خوابگاه دانشگاهم ارشد می خونم تا می تونم خونه نمی رم اما چگار کنم ترم 4 هستم و به زودی فارغ التحصیل میشم باید برم تو اون جهنم
پدرم کوچکترین عاطفه انسانی در وجودش نیس این که میگم عین واقعیته دخترای فامیلو که میبینه کلی با احترام و محبت باشون حرف میزنه اما با دخترای خودش مثله یه تیکه اشغال رخورد میکنه ازش متنفرم از 11 سالگی هم باش قهرم و حتی یک کلمه باش حرف نمی زنم حتی سلام و خدافظ نمی گم . اعتماد به نفسمو ازم گرفته همش عصبی هستم چکار کنم
پولی ندارم خونه بگیرم کاری هم ندارم تازه متاسفانه خواستگاری هم ندارم که بگم ازدواج میکنم شما جای من بودید چکار میکردید از زندگی سیرم فامیل درستی هم ندارم که باشون زندگی کنم کلا صمیمیت تو فامیل ما وجود نداره شاید باورتون نشه ولی مثلا من عممو بیشتر از 20 ساله که ندیدم درصورتی که قهرم نیستیم یا خالم همیشه از تشنج تو خانواده ما ذوق میکنه چیزی نمیگه ولی مشخصه حالا چیکار کنم گاهی که بهم فشار میاد فکر فرار میکنم یا خودکشی اما چه کنم که جرئت خودکشی هم ندارم دنیا که نداشتم آخرتمم خراب کنم؟