نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: تجاوز و توهم ذهنی

2281
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13584
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 7 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    تجاوز و توهم ذهنی

    سلام.چقد سخته شروع بحث....
    از کجا شروع کنم؟دختری بودم آروم و سر به راه داشتم زندگیمو میکردم.تا اتفاقی یکی از دوستای دبیرستانمو تو دانشگاه دیدم.تا اون موقع حتی فیلم ************ی هم ندیده بودم....ک توسط دوست پسر اون دوست دوران دبیرستانم(مژگان) مورد تجاوز واقع شدم.اون موقع ترم دوم دانشگاه بودم و فقط 19سالم بود.الان سه ساله ازون ماجرا میگذره اما هنوز اون اتفاق جلو چشممه و آزارم میده.چون ************ مقعدی بو دو بکارتم آسیب ندید ترجیح دادم ب خانواده م چیزی نگم در این مورد....
    از زمانی ک یادمه با بابام مشکل داشتم.اون خیلی عصبی و بی منطقه و این موضوع همیشه جو خانواده ی ما رو آشفته و پر استرس کرده...
    از بعد از اون اتفاق با پسرای زیادی دوست شدم و البته دوستیمون فقط در حد تلفنی بود...با دیدگاه پسرای زیادی آشنا شدم و اینکه میبینم همشوت تمام فکر و ذهنشون رو ************ هست واقعا عصبیم میکنه و باعث شده از همه ی مردا بدم بیاد....
    تو فیسبوک با یه پسر دوست شدم.بنا ب دلایلی رابطه ی ما به خارج از فیسبوک هم کشیده شد.کم کم کلی دلیل و برهان آورد که منو برا زندگی میخواد و منو واقعا دوست داره.ب سختی منو راضی کرد ک برا ازدواج روش فکر کنم.نزدیک به دوماه رابطه ی عاشقانه داشتیم.واقعا دوسش داشتم.فک میکردم همون مرد رویاهانه ولی..... اون میگفت ما که قراره باهم ازدواج کنیم.ما مال هم هستیم.پس چرا نیاز جنسی منو یکی دیگه براورده کنه؟؟؟متاسفانه مخمو ب کار گرفت و بعد از اینکه ب نیت شومش رسید منو ول کرد ولی هنوزم با وجود اینکه 6-7ماه از اون رابطه میگذره هنوز گاهی اوقات پیام میده و تهدید میکنه ک یا باید باهاش ************ کنم یا همه چیزو ب خانوادم میگه و آبرومو میبره.البته من محلش نمیزارم و ب حرفش گوش نمیدم....
    بخاطر رفتارای بایام چندبار دست به خودکشی زدم.رگمو زدم.قرص خوردم.خودمو انداختم جلو ماشین و ... حالا هم دکترا میگن دچار اختلال بوردرلاین هستم...
    چندبار ب پول احتیاج داشتم و واقعا تحت فشار بودم.مجبور بوم به دوست پسر یکی از دوستام ک یه پیرمرد 58ساله هست رو بندازم ولی اون قبول نکرد بهم پول قرض بده.مجبور شدم در ازای پول تنمو بهش بدم....خودفروشی کردم....
    همه ی این مسایل دایم تو ذهنم میچرخه و اذیتم میکنه.دایم عصبی و پرخاشگرم.ذهنم خیلی آشفته س.از آینده میترسم.از ازدواج میترسم.از مردها میترسم و واقعا متنفرم.همش احساس میکنم بابام بهم سوءزن داره و میخواد بهم تجاوز کنه در صورتی ک واقعا اینحور نیست.توروخدا بگید چیکار کنم؟چجوری ذهنمو آروم کنم؟؟

  2. 3 کاربران زیر از @دختر خورشید بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11276
    نوشته ها
    119
    تشکـر
    28
    تشکر شده 66 بار در 46 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : هیس!دخترها فریاد نمیزنند

    اول اینکه حتما پیش یک روان شناس برید . و خوب دوم اینکه متنتون رو با دقت خوندم . متاسفانهبرخی از مرد ها نمیفهمن چقدر میتونه تجاوز به یک دختر بد باشه. اونا مطمعا هستن که اون دختره هیچ کاری نمیکنه . و این هم به دلیل مشکلات جامعه هست .

    شما سعی کنید گذشته رو فراموش کنید . سخته اما شدنی . به خودتون بگید قرار نیست گذشته من ایندم رو خراب کنه . همه مرد ها اینگونه نیستند . در ظمن کسی که عاشقتون باشه به هیچ وجه حاظر نمیشه کسه دیگه نیاز جنسیش رو رفع کنه و اگر شما نتونید نیازش رو برطرف کنید فقط و فقط صبر میکنه.

    اما همون طور که گفتم گذشترو فراموش کنید . بی تردید اینده بهتر خواهد بود .

    در مورد تن فروشی . خوب توی همه فرهنگ ها کار اشتباهی هست . و سعی کنید توی این بازی فرو نرید . چون اینتون خراب میشه.
    به اینده امید داشته باشید . شک نکنید زندگی خوبی خواهید داشت

  4. 3 کاربران زیر از RPSOAL بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13584
    نوشته ها
    2
    تشکـر
    0
    تشکر شده 7 بار در 2 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : هیس!دخترها فریاد نمیزنند

    ممنونم که حرفام رو خوندید و ممنون بابت راهنماییتون

  6. 4 کاربران زیر از @دختر خورشید بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  7. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر ویژه
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6691
    نوشته ها
    4,297
    تشکـر
    18,649
    تشکر شده 9,823 بار در 3,399 پست
    میزان امتیاز
    16

    پاسخ : هیس!دخترها فریاد نمیزنند

    سلام

    خاطراتی داشتین که حضمش سخته اما به معنی پایان زندگی نیست همونطور که دوستمون گفتن امیدتون رو از دست ندین و به آینده خوب ایمان داشته باشید

    بهترین مشاوره هم مشاوره حضوریه اگه میتونید یک روانشناس مجرب پیدا کنید و برای آسیب های که دیدید پیشش برید

    در مورد اون پسر هم هیچ وقت به خواسته هاش جواب مثبت ندید مطمعنن عشق نبوده و نخواهد شد ، نزارید بیشتر از این بهتون آسیب بزنه

    به خانواده تون در مورد تهدیدش بگید تا هم سبک شید و هم از شما بشنوند بهتر از اونه ، نزارین مسئله از اینی که هست بدتر بشه ، خانوداه شاید ذهنشون بسته باشه و نتونن درک کنن اما هواتون رو دارن و نمیزارن بیشتر از این آسیب ببینید ، با گفتن از زیر این فشار احساسات هم خارج میشید

    آرامشتون رو حفظ کنید و به حرف های اون پسر اهمیت ندین

  8. 3 کاربران زیر از reza1 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  9. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    9006
    نوشته ها
    24
    تشکـر
    20
    تشکر شده 27 بار در 11 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : هیس!دخترها فریاد نمیزنند

    سلام دوست عزیزم...من براتون دعا میکنم که ذهنتون آروم بشه..
    شما باید به خدا توکل کنین ودیگه به گذشتتون فکر نکنین وبیشتر از این خودتون رو غرق نکنین..
    همیشه فکر کنین یه کسی هست که از شما خیلی وضعش بدتره..
    همیشه کاری رو انجام بدین که خدا اون کار رو میپسنده..
    الله ولی الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله؛ ألا بذکر الله تطمئن القلوب؛
    خداوند ولی وسرپرست کسانی هست که ایمان آورده اند..آگاه باش که با یاد خدا قلب ها آرامش میابد..
    بیشتر مردها فقط به فکر خودشون هستن..
    البته مرهایی هستن که که مذهب وبا ایمانند و وهمیشه به فکر پاکی نفس خود هستن وهیچ وقت با احساسات دخترا بازی نمیکنن...چون از قانون خدا پیروی میکنن وقانون خدا همه رو آروم میکنه..)))
    با پدرتون مدارا کنین..حتی اگه کسی پدرش معتاد باشه ولی باشه..عصبی باشه ولی باشه..تو کما باشه!اما باشه..همیشه به این فکر کنین که پدرتون ممکنه خیلی سختی کشیده باشه ویا چیزایی هست که شما نمیدونین..
    همه ی انسان ها وقتی بدنیا میان خوبن مهم اینه که خوب بمونن..
    امیدوارم آرامش داشته باشین..
    ویرایش توسط mahdiyeh : 03-13-2015 در ساعت 11:32 AM

  10. 5 کاربران زیر از mahdiyeh بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  11. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2014
    شماره عضویت
    9838
    نوشته ها
    273
    تشکـر
    590
    تشکر شده 390 بار در 180 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : هیس!دخترها فریاد نمیزنند

    نقل قول نوشته اصلی توسط @دختر خورشید نمایش پست ها
    سلام.چقد سخته شروع بحث....
    از کجا شروع کنم؟دختری بودم آروم و سر به راه داشتم زندگیمو میکردم.تا اتفاقی یکی از دوستای دبیرستانمو تو دانشگاه دیدم.تا اون موقع حتی فیلم ************ی هم ندیده بودم....ک توسط دوست پسر اون دوست دوران دبیرستانم(مژگان) مورد تجاوز واقع شدم.اون موقع ترم دوم دانشگاه بودم و فقط 19سالم بود.الان سه ساله ازون ماجرا میگذره اما هنوز اون اتفاق جلو چشممه و آزارم میده.چون ************ مقعدی بو دو بکارتم آسیب ندید ترجیح دادم ب خانواده م چیزی نگم در این مورد....
    از زمانی ک یادمه با بابام مشکل داشتم.اون خیلی عصبی و بی منطقه و این موضوع همیشه جو خانواده ی ما رو آشفته و پر استرس کرده...
    از بعد از اون اتفاق با پسرای زیادی دوست شدم و البته دوستیمون فقط در حد تلفنی بود...با دیدگاه پسرای زیادی آشنا شدم و اینکه میبینم همشوت تمام فکر و ذهنشون رو ************ هست واقعا عصبیم میکنه و باعث شده از همه ی مردا بدم بیاد....
    تو فیسبوک با یه پسر دوست شدم.بنا ب دلایلی رابطه ی ما به خارج از فیسبوک هم کشیده شد.کم کم کلی دلیل و برهان آورد که منو برا زندگی میخواد و منو واقعا دوست داره.ب سختی منو راضی کرد ک برا ازدواج روش فکر کنم.نزدیک به دوماه رابطه ی عاشقانه داشتیم.واقعا دوسش داشتم.فک میکردم همون مرد رویاهانه ولی..... اون میگفت ما که قراره باهم ازدواج کنیم.ما مال هم هستیم.پس چرا نیاز جنسی منو یکی دیگه براورده کنه؟؟؟متاسفانه مخمو ب کار گرفت و بعد از اینکه ب نیت شومش رسید منو ول کرد ولی هنوزم با وجود اینکه 6-7ماه از اون رابطه میگذره هنوز گاهی اوقات پیام میده و تهدید میکنه ک یا باید باهاش ************ کنم یا همه چیزو ب خانوادم میگه و آبرومو میبره.البته من محلش نمیزارم و ب حرفش گوش نمیدم....
    بخاطر رفتارای بایام چندبار دست به خودکشی زدم.رگمو زدم.قرص خوردم.خودمو انداختم جلو ماشین و ... حالا هم دکترا میگن دچار اختلال بوردرلاین هستم...
    چندبار ب پول احتیاج داشتم و واقعا تحت فشار بودم.مجبور بوم به دوست پسر یکی از دوستام ک یه پیرمرد 58ساله هست رو بندازم ولی اون قبول نکرد بهم پول قرض بده.مجبور شدم در ازای پول تنمو بهش بدم....خودفروشی کردم....
    همه ی این مسایل دایم تو ذهنم میچرخه و اذیتم میکنه.دایم عصبی و پرخاشگرم.ذهنم خیلی آشفته س.از آینده میترسم.از ازدواج میترسم.از مردها میترسم و واقعا متنفرم.همش احساس میکنم بابام بهم سوءزن داره و میخواد بهم تجاوز کنه در صورتی ک واقعا اینحور نیست.توروخدا بگید چیکار کنم؟چجوری ذهنمو آروم کنم؟؟
    کاش همون بار اولی که بهتون تجاوز شد به روانشناس مراجعه می کردید، نه اینکه چند سال بگذره و شما همینطور بیشتر خودتو غرق کنی.

    سعی کن خودتو نجات بدی، نه اینکه غرق کنی.

    همونطور که دوستان گفتن، به یک روانشناس مراجعه کن.

    اختلال بردرلاین هم در کسانی که سابقه تجاوز داشتن، بیشتر شایع هستش. و با رفتن پیش یک روانشناس حتما بهبود پیدا می کنی.

    آیا واقعا پدرت خیلی بد تر از مردهایی که تا حالا تو زندگی تجربه شون کردی؟ شاید اخلاق پدرت خوب نباشه ولی نباید به این راحتی کم بیاری و بذاری شرایط زندگی مسیر رو برات تعیین کنه.

  12. 3 کاربران زیر از prv بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  13. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13337
    نوشته ها
    470
    تشکـر
    1,752
    تشکر شده 1,447 بار در 412 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : هیس!دخترها فریاد نمیزنند

    سلام
    بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم
    شاید باید برات دلسوزی کنم، اما اینکار رو نمی کنم، چون میخوام بهت کمک نظرت چیه؟
    می خوام تو رو با شخصی آشنا کنم که داستانی شبیه به داستان تو و حتی بد تر داشت، ولی الان یکی از بزرگترین و محبوب ترین و همینطور پولدار ترین و خیر ترین افراد جهانه طوری که گفته میشه جز 20 شخصیت تاثیر گذار ایالات آمریکا هم هست!
    انتخاب با خودته که میخوای زندگیت رو بهبود بدی یا بد تر تو لجن غرق شی!!!؟


    اپرا وینفری در ۲۹ ژانویه ۱۹۵۴ در می سی سی پی، از مادری نوجوان به دنیا آمد. مادرش ورنیتا لی ۱۸ ساله خدمتکار بود. پدرش ورنن وینفری ۲۰ ساله در ارتش خدمت می‌کرد. تا ۶ سالگی نزد مادربزرگش در روستایی در می‌سی‌سی‌پی زندگی کرد. با کمک مادربزرگ توانست در کودکی خواندن و نوشتن را بیاموزد او در ۳ سالگی انجیل و سرودهای مذهبی در کلیسا را از حفظ می‌خواند.
    ۶ تا ۱۲ سالگی را با مادرش درمیلواکی گذراند. ۹ ساله بود که مردی از اقوام به او تجاوز کرد و مدتی بعد هم مورد آزار جنسی دوست مادر و اقوام دیگر قرار گرفت. هر چند از درون رنج می‌برد اما هرگر این مسائل را باکسی در میان نگذاشت. مادرش تصمیم داشت او را به کانون اصلاح و تربیت بفرستد، ولی شانس با اوپرا یار نبود و ظرفیت مدرسه تکمیل بود. دیگر راهی نبود جز اینکه با پدرش زندگی کند. به همین دلیل در سال ۱۹۷۱ نزد پدرش در نشویل رفت.
    او در سال ۱۹۶۷ از خانه گریخت. در سال ۱۹۶۸ در پی آزارهای جنسی در ۱۴ سالگی باردار شد ولی بچه خود را از دست داد و پسری مرده به دنیا آورد. مرگ فرزند برای او ضربه سختی بود ولی با خود عهد کرد که زندگی‌اش را تغییر دهد. پدر هم تصمیم گرفت با انضباط و سخت گیری به او کمک کند تا بتواند زندگی‌اش را دگرگون کند. او تحصیلاتش را ادامه داد و پدرش او را تشویق می‌کرد که همیشه بهترین باشد. اوپرا مجبور بود هفته‌ای یک کتاب بخواند و مطلبی درباره آن بنویسد. در ۱۷ سالگی گزارشگر رادیو نشویل شد. برای اینکه بتواند به کار در رادیو وتلویزیون ادامه دهد، برای تحصیل به دانشگاه تنسی رفت و در رشته هنرهای نمایشی و ارتباط کلامی مشغول به تحصیل شد و همزمان، به طور نیمه وقت در رادیو محلی مشغول به کار شد.


    کل مطلب اپرا وینفری
    ویرایش توسط e.v : 03-13-2015 در ساعت 12:42 PM
    امضای ایشان


  14. 5 کاربران زیر از e.v بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  15. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11777
    نوشته ها
    42
    تشکـر
    50
    تشکر شده 65 بار در 28 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : هیس!دخترها فریاد نمیزنند

    زیاد نگران نباشید مشکلات زود گذره و به امید خدا شما از بس همهی اینا بر میاین

    و بهترین راه پناه بردن به خدا و توبه کردنه چون خدا بیشتر از اون چیزی که فکر میکنیم مارو دوست داره.

    باید فکر کنید ببینید چه چیزی باعث این کارا شده این چیزی نیست به جز اعتماد بی جا نباید به کسی که تنها 2&3 ماه میشناسید اعتماد کنید.

    در مورد تهدید باید بگم هیچ جای نگرانی نیست و همیشه ادمای ترسو هستند که تهدید میکنند.

    و کاری از دستشون بر نمیاد چون اولین کسی که ضرر میکنه خود اونه...

    و خودتونم اینو میدونید

    البته من محلش نمیزارم و ب حرفش گوش نمیدم...

    که بهترین کار ممکن رو کردین

    باید بهش نشون بدین که هیچ گونه ترسی ندارین و بهتره به یکی از بزرگانتون که اعتماد دارین موضوع رو مطرح کنید ولی نه با جزئیات

    و در مورد پدرتون باید بگم کسی که تمام عمرشو چنین رفتارایی داشته و دیگه شخصیتی ساخته که قابل تغییر نیست

    کاری که می تونید بکنید وفق دادن خودتو با اخلاق پدره در هر شرایطی

    ایشون پدر شما هستند و حتما ایشونم مشکلاتی دارن که چنین رفتارایی میکنن

    و در مورد لازم داشتن پول همیشه باید بهترین راه رو انتخاب کنید نه اولین راه رو

    چون شما دختری عاقل و بالغ هستین و می تونین خودتونه تامین کنید

    به هیچ عنوان نباید چنین کاری رو تکرار کنید چون شخصیت و ارزش شما والاتر از این حرفااست.

    اگه کمی فکر کنید می بینید که باعث و بانی تمام این کار ها کسایی هستن که شما اونارو دوست می دونید

    و بهتره باهاشون قطع رابطه کنید چون هر چقد بیشتر با این انسان ها باشید بیشتر ضربه میبینید.

    و هیچ وقت نا امید نشین چون شما خدایی دارین که همیشه پشت و پنا هتونه و انسان هایی خوبی رو هم سر راه شما خواهد گذاشت.
    ویرایش توسط losi : 03-13-2015 در ساعت 05:16 PM

  16. کاربران زیر از losi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  17. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14208
    نوشته ها
    12
    تشکـر
    30
    تشکر شده 7 بار در 5 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : هیس!دخترها فریاد نمیزنند

    سلام به دختر خورشید....
    واقعا داستان تاسف باری هست ... پدر و مادر سنگر بسیار خوبی هستند که شما میتونید در ارتباط با اون به ارامش برسید ... من هر چقدر هم حرف های مختلف بزنم که این فرد رو فراموش کنید و به فکر اینده خوب باشید زیاده گویی کردم . تنها میخوام چند جمله براتون بنویسم که امیدوارم به تک تک کلماتش فکر کنید.
    بله زندگی این مدت خیلی بد با شما تا کرده ... بله به شما خیانت شده ... بله قبول دیدگاه شما نسبت به زندگی تغییر کرده ولی یک اصل هست که میگه شما انسان هستید و میخواهید زندگی کنید .همه متاسفانه یه جورایی میخواند سد درست کنند اشکال نداره بذارید درست کنند ولی شما دربرابرشون باید قوی عمل کنید .مرگ راه حل نداره هر چیزی راه حل داره اینکه شما به شرایط شادی و موفقعیت برسید یک دفعه ای نیست باید تلاش کنید .این مسئله رو اول با مادرتون در میان بگذارید بگید که میخواهید به پدرتون هم بگید و یا یه فکر بهتر هر دوی پدر و مادرتون رو یک جا جمع کنید رو این مشکل رو بیان کنید... این رو بگید که پدر و مادر من جز شما کسی رو ندارم تنها جایی که احساس ارامش میکنم کنار شماست و هر حرفی که این رو برسونه که شما به حمایت پدر و مادرتون نیاز دارید . اونها باعث زندگی شما بودند بدون هیچ ترسی این مسئله رو بیان کنید .
    خیلی از اوقات هم همین میشه که اعتماد بیش از حد یا کم حد به کسی چنین عواقبی رو داره یاد خدا رو تو دلتون نگه دارید .خدای ما همه چیز رو میبینه نگید میسپارمش به خدا بگید خدا کمکم کن به کمک پدر و مادر حساب هم چین ادم هایی رو کف دستشون بگذارم.
    کمی حس جزی بینیتون رو تقویت کنید ببینید که وقتی چربی رو به اب اضافه میکنیم روی اب میمونه وچهرش رو بد میکنه ولی وقتی مرواریدی رو میندازید تو اب ان چنان زیبایی پیدا میکنه که میرید از بالا بهش نگاه میکنید میگید این همون مرواریده هست ؟؟؟؟
    ادم های ناشایست هم همین افرادن متاسفانه تعدادشون کم هست ولی خودنمایشون رو همه می بینند .مرد های خوب هست خانم این رو باور داشته باشید که زندگی خوب و پر از ارامش حق شماست و برای این حق تلاش کنید...
    پیش اینه بنشینیدو با خودتون صحبت کنید ....زیبایی که خدا بهتون داده رو صرف هر ناکسی نکنید ...کمی به رفتارتون فکر کنید که چرا مجبور شدید با مردی 58 ساله رابطه داشته باشید ... جوابتون احتمالا این هست که تو زندگی ضعیف عمل کردید و باعث این سو استفاده ها شده .
    با ارزوی بهترین ها برای شما ...
    ان شاالله که شاد باشید.

  18. 2 کاربران زیر از PEDNAM بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  19. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13907
    نوشته ها
    73
    تشکـر
    149
    تشکر شده 49 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : تجاوز و توهم ذهنی

    ...........
    ویرایش توسط smiley : 04-06-2015 در ساعت 07:41 PM

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تولدبچه های انجمن مشاور
    توسط پریماه. در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 131
    آخرين نوشته: 02-17-2016, 10:25 AM
  2. سکوت، تجاوز را باز تولید می کند
    توسط فرشاد1020 در انجمن بحث آزاد
    پاسخ: 3
    آخرين نوشته: 01-28-2015, 07:53 PM
  3. طرز رفتار با متولدین هرماه
    توسط farimah در انجمن گپ خودمانی
    پاسخ: 6
    آخرين نوشته: 09-14-2014, 11:01 AM
  4. نظرتون چیه ؟
    توسط niloofar94 در انجمن گپ خودمانی
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: 05-04-2014, 11:47 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد