نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: اجبار و تحمیل عقاید خانواده بر جوان

805
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13955
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    اجبار و تحمیل عقاید خانواده بر جوان

    سلام من تینام...20 سالمه...نه خواهر دارم نه برادر...تو یه خانواده مذهبی به دنیا اومدم....از بچگی درسم خوب بود و الان دارم مهندسی عمران میخونم....از 10 سالگی یه خلاء خاصی تو زندگیم داشتم که هیچکس نتونست برام پرش کنه...یه تنهایی...یه گوشه گیری...یه بغض از اینکه چرا من اون چیزی که میخوام نیستم...همه چی تو خانواده برام حس اجبار داشت...هیچوقت نمیتونستم دوستی داشته باشم...به اجبار خانواده مدرسه عوض میکردم و از همکلاسیام جدا میشدم...ناراحت بودم و بغض میکردم اما از نظر خانوادم دوس فقط پدر و مادر بودن و هیچکس رو قبول نداشتن...از 7 سالگی چادر سرم کردن در حالیکه دختر باید از 9 سالگی حجاب داشته باشه به گفته خودشون....حسرت یه کوله پشتی انداختن به دلم مونده بود تو بچگی....هنوز که هنوزه اجازه 1ساعت تنها بیرون رفتن و قدم زدن رو ندارم....هرجا برم باید پدرومادرم هم باشن....حتی دانشگاه هم پدرم منو میبره و میاره....حس یه مرده متحرک رو دارم...یه مجسمه که فقط به خواست اونا رو پاهاش واستاده. ...حدودا 6 ساله که علاقه شدیدی به پیانو دارم اما فکرش هم برام رویاس...نه بخاطر پولش فقط بخاطر عقیده اجباری خانوادم....کلا آدم تودار و احساساتی ام....نمیتونم تو روی پدرم وایستم و دلشونو بشکنم...نمیتونم به هیچ پسری هم اعتماد کنم و ازدواج کنم چون میخوام تا اخر عمرم تنها و مستقل زندگی کنم...همیشه از صبح تو اتاقمم....و به دروديوارا زل میزنم و با هندزفری به ملودیای پیانو گوش میدم و آروم میشم...حس میکنم پیانو میتونه زندگیمو عوض کنه. ..چون میدونم میتونه منو به چیزی که میخوام باشم برسونه...حسم به پیانو مثل یه نوزاده که جز شیر مادرش هیچی سیرش نمیکنه....هروقت تو آینه نگاه میکنم یکی دیگه رو میبینم...عمرم داره عین نور میگذره اما من نمیتونم هیچکاری کنم...ممنون میشم راهنماییم کنین...چیکار کنم پیله زندگیم باز بشه...
    ویرایش توسط Tina70 : 03-24-2015 در ساعت 05:50 PM

  2. کاربران زیر از Tina70 بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13325
    نوشته ها
    42
    تشکـر
    31
    تشکر شده 87 بار در 32 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اجبار و تحمیل عقاید خانواده بر جوان

    سلام. شاید آدمی به شخصیت من نتونه کمکتون کنه ولی وقتی کسی حرف از تنهایی میاد تو جمله هاش نمیدونم چرا دوست دارم حرفی زده باشم.
    ببینید تینا خانم . در مورد این موضوع که خانواده شما اشتباه کرده و میکنه شکی نیست . چون یک پدر مادر خوب باید به فرزند خودشون چه دختر و چه پسر مستقل بودن را یاد بدن ولی خانواده شما بیشتر دارم وابسته بودن را یاد میدن .
    ولی میخوام بگم اگه پدر و مادر شما این رفتار را دارند دلیل بر این نذارید که خدایی ناکرده خانواده شما دوست ندارند شما به استقلال برسید و یا از رسیدن شما به خواسته هاتون ناراحت میشند . بلکه اونا فقط راه را دارند اشتباه میرند . چون این رفتارها نشونه علاقه زیاد اون ها به شما هست.
    البته کمی هم به پدر و مادرهای الان در مواردی حق میدم که نسبت به دخترهاشون ترس داشته باشند . چون واقعا داشتن یک دختر توی جامعه الان با شرایط بدی که گاها هست و فرهنگ های غلطی که راه افتاده بسیار سخته. اما خب محدود کردن در هر شرایطی نتیجه عکس داره .
    البته مسایلی مثل پیانو برمیگرده به بحث اعتقادات که گاهی اصلا نمیشه تغییرش داد .
    من خودم توی یک خانواده مذهبی بزرگ شدم. البته بیشتر پدرم. تا جایی که ما تا 10 سالگیم اجازه گوش دادن آهنگ های مجاز تلوزیون را هم نداشتیم. ولی الان خیلی راحت کنار خونوادم به هر آهنگی گوش میدیم. داداشم تار میزنه و همه چیز عادی هست.
    این تغییر توی خانواده ما به کمک من و داداش بزرگترم انجام شد که تونستیم ثابت کنیم ما با اعتقادات و دین مخالف نیستیم و در واقع جلوه ی اشتباهی که از موسیقی در ذهن پدرم بود را تغییر دادیم.
    و اما توصیه برادرانه به شما . سعی کنید هر طوری که شده با تلاشتون شرایط را تغییر بدین. موندن در این شرایط نتیجه بسیار بدتری در چند سال آینده برای شما خواهد داشت . برای تغییر این شرایط امروز و فردا نکنید و از اولین فرصت استفاده کنید . برای شروع میتونید از کمک فامیل استفاده کنید . معمولا در خانواده ها بزرگتری هست که منطقی باشه و حرفش بتونه روی پدر و مادر شما تاثیر گذار باشه . گزینه دوم کمک از یک مشاور هست . چون مشاورها بهتر میتونند خانواده ها را راهنمایی کنند و تاثیر حرفشون بیشتر هست تا خودتون .
    ولی خب معمولا توجیه خانواده ها برای مراجعه به مشاور بسیار سخته .
    چون خانواده شما یک خانواده بسیار مذهبی هستند سعی کنید مشاوری پیدا کنید که اعتقادات مذهبیش قوی باشه و در عین حال منتطقی چون گاهی اختلافات اعتقادی بین مشاور و خانواده ها تازه کار را بدتر میکنه و دیگه نمیتونید خانواده را برای مراجعه به مشاور دیگری توجیه کنید .

    ببخشید طولانی شد .
    کلام آخرم اینه که با عقلتون برای آیندتون تصمیم بگیرید . مراقب باشید که این محدودیت ها باعث نشه یک مرتبه از خانواده و مذهب و همه چیز متنفر باشید . سعی کنید خشکی های مذهب را با منطق و نرمه نرمه به انعطافات تبدیل کنید . دین چیز خشکی نیست گاهی آدما خشکش میکنند .
    دوم اینکه ازدواج با یک شخص مناسب در زمان مناسب کمک بسیاری میتونه به شما بکنه پس به جای حل مساله کلا صورت مساله را پاک نکنید .
    سوم. و چهارم و پنجم : تصمیماتت را به خانوادت با منطق اثبات کن تا بتونی بهشون نشون بدی میتونی در عین پاکی با دیگران باشی . و تصمیمات مستقلانه بگیری.
    ویرایش توسط mehranjo : 03-24-2015 در ساعت 06:26 PM

  4. 3 کاربران زیر از mehranjo بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13955
    نوشته ها
    3
    تشکـر
    1
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اجبار و تحمیل عقاید خانواده بر جوان

    اقا مهران واقعا ممنون از راهنماییتون و اینکه وقت گذاشتین و خوندین....اما راستش ما به دور از تمام اقوام هستیم و کلا سال به سال با کسی معاشرت نمیکنیم...راستش پدرم یه جورایی خودش بزرگ فامیل محسوب میشه و اکثر ریش سفیدا مثل پدربزرگ و .... همه فوت شدن....اخلاق پدرم جوریه که به کسی اجازه دخالت نمیده و فکر میکنه کار درستی انجام میده....من و پدرم هیچ حرفی برای گفتن باهم ، جز سلام و خوش آمد گویی نداریم....تنها راه اینا که بتونم قانعش کنم که بریم پیش مشاور....واقعا سخته اما من سعیمو میکنم...اگر نشه مجبورم تا وقتی که مدرکمو میگیرم تحمل کنم و بعد از اینجا برم...چون واقعا هرروز دارم افسرده تر و داغونتر از قبل میشم....جوری که اندازه یه بچه 5 ساله قدرت تصمیم گیری ندارم

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13325
    نوشته ها
    42
    تشکـر
    31
    تشکر شده 87 بار در 32 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اجبار و تحمیل عقاید خانواده بر جوان

    امیدورم که بتونید پیش مشاور ببرید .
    راستی یه چیزی . شما الان 20 سالتون هست و تا مدرکتونو بگیرید احتمالا 22 یا 23 سالتون شده . یعنی دو یا سه سال از بهترین سال های زندگی . پس سعی کنید این دو سه سال را زندگی کنید نه تحمل . البته نمیگم با فرار از شرایط بلکه با پیدا کردن حتی یک حفره کوچیک برای خوب زندگی کردن . گاهیییی میشه از تلخی ها هم لذت برد . اینم بگم که اگه پدرتونم نتونستید ببرید پیش مشاور خودتون تنها برید صد درصد کمک خواهد کرد . البته در انتخاب مشاور دقت کنید . من که به شخصه از مشاور بیشتر آسیب دیدم تا منفعت چون مشاور خوبی انتخاب نکردم.
    و در ضمن بعد گرفتن مدرک از کجا میرید ؟،،، ؟ منظورتون از پیش خونوادتونه ؟

  7. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13907
    نوشته ها
    73
    تشکـر
    149
    تشکر شده 49 بار در 29 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اجبار و تحمیل عقاید خانواده بر جوان

    ای جانم منم همینطوریم
    اما من ی داداش بزرگ دارم که وجودش زیاد حس نمیشه
    اصلن با هم حرف نمیزنیم
    دوست دارم باهات در ارتباط باشم
    اگه به نتیجه ای رسیدی به منم میگی؟

  8. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    10779
    نوشته ها
    186
    تشکـر
    314
    تشکر شده 360 بار در 123 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اجبار و تحمیل عقاید خانواده بر جوان

    نمیدونم چجور بت بگم اما متاسفانه شما تا حالا گوش دادینه یک هو که نمیشه همه چیزو عوض کرد

    متاسفانه شما باز باید تحمل کنید

    حتما خانواده شما با این شرایطی که شما گفتید امکان نداره براتون پیانو بخره

    بهتره تو درست تا میتونی موفق باشی تا حداقل بتونی واسه خودت مستقل باشی

    با زل زدن به در و دیوار و اهنگ گوش دادن چیزی درست نمیشه

    خوشبختی پیدا کردنی نیست با تلاش به دست میاد

    وقعا شرایط سختی دارید

    لطفا برای فرار از دست عقاید خونوادت هیچ وقت فک نکن که ازدواج کردن شاید چیزی رو درست کنه

    مطمین باش شاید بدتر هم بشه

    خودت خودتو بساز تاکید میکنم فقط خودت

    هیچ کس بهتر از خودت نمیدونه چی میخای بهتره برای بهترین بودن تلاش کنی

    حرف اخرم اینه که فکر پیانو رو اذهنت بیرون کن چون فقط یه ارزو میمونه ولی اگه تلاش کنی یه کسی بشی

    هر چی غیر ممکنه ممکن میشه

    به عقاید خونوادتم بعد بیست سال فک نکن باش کنار بیا این جور به نفعته

    (موفق باشید)
    امضای ایشان
    . وقتی به کسی،به طور کامل
    وبدون هیچ شک وتردیدی
    اعتماد
    می کنید درنهایت دونتیجه کلی خواهد داشت. :
    یا شخصیبرای زندگی
    یادرسیبرای زندگی

  9. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13928
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    2
    تشکر شده 3 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : اجبار و تحمیل عقاید خانواده بر جوان

    سلام
    رفتار خانوادت با توجه به اين که تو تک فرزندي و دخترم هستي يجورايي کاملا درسته و يجورايي کاملا غلط
    درست از اينظر که اونا جوونيشونو براي بزرگ کردن تو گذاشتن و تو سرمايه ي يه عمر پدر مادرت هستي و در جامعه امروز نميتونن بهت گير ندن
    و غلط از اين نظر که بازم جامعه امروز اين رو نميپذيره که با يه دختر 20 ساله همچين رفتاري بشه اونم تا اين حد
    منظورم اينه که اونا بايد بدونن که به سني رسيدي که بدوني چي غلطه و چي درست چه کارهايي رو بايد انجام بدي و از چه چيز هايي بايد دوري کني و با چه کسايي رفت و امد کني
    پدرت بايد بدونه که طرز فکرش مربوط به جامعه امروز نميشه و يجورايي باعث عقب موندن دخترش از جامعه ميشه
    بنظر من نقطه قوت تو تحصيلته . بايد تا اونجا که برات امکان داره اين نقطه قوت رو پيشرفتش بدي
    اصلا سعي نکن جلو خانوادت به ايستي چون هيچ فايده اي نداره
    وقتي که تمام شرايط مهيا بود اونوقت به ازدواج فکر کن الان اصلا زمان مناسبي نيست
    از بين هم کلاسي هات اون تيپي که دوست داري و ميخواي در آينده مثل اونا بشي رو انتخاب کن و باهاشون دوست شو سعي کن پدرت رفتار پدر دوستات رو با دختراشون ببينه و بدونه که کارش تا اين حد نه تنها از دخترش محافظت نميکنه بلکه آسيب هاي جبران ناپذيري هم بهش ميزنه
    در مورد پيانوهم فقط برات مثل يک مُسکن عمل ميکنه
    ممنونم که به تاپيک منم سر زدي

  10. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    شماره عضویت
    11276
    نوشته ها
    119
    تشکـر
    28
    تشکر شده 66 بار در 46 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : اجبار و تحمیل عقاید خانواده بر جوان

    تینا خانم ، اصولا خانواده شما تفکرشون توی یک زمان خاص متوقف شده ، یعنی دیدی که اونها از زندگی دانرد یک دید قدیمی و کاملا فرسوده هست .
    انسان یک موجود اجتماعی هست ، دوست داشتن خیلی خیلی خوب و ضروری هست ، درسته که پدر مادر اولین دوست هستند اما دوستی فقط این معنارو نداره.
    شما گاهی میتونید حرف هایی رو با دوستانتون در میون بزارید که با پدر مادرتون نمیتونید .
    مستقل زندگی کردن خوبه ، اما بهتون پیشنهاد میکنم قوانین ایران رو بخونید که تا چند سالگی حق همچیزه دختر با پدرش هست .
    ازدواج بد نیست ، البته با کسی که هم فکرتون باشه و واقعا عاشقش باشید .
    شما اول جوانی هستید راه درستی رو پیدا کنید و به همون سمت برید .

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد