نمایش نتایج: از 1 به 10 از 10

موضوع: زندگی سخت

1396
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14055
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    زندگی سخت

    سلام. من خیلی ادم بدبختی هستم. چون مشکلات جسمی زیادی دارم از قبیل حساسیت پوستی و ... همیشه سعی میکردم مشکلات جسمی مو نادیده بگیرم اما مشکلات روحیم خیلی بدترن.من هزار بار تست افسردگی دادم و نشون داده که من افسرده هستم.پدر و مادرم سنشون کم نیست که بتونن ذره ای منو درک کنن.پدرم منو کتک میزنه و مادرم باهام دعوا میکنه.هیچکدومشون به خواسته های من توجه نمیکنن.البته منم مشکلاتی دارم که اونا رو اذیت کنه مثل بی نظمی و گاهی اوقات تند خویی.ولی اینا اونقدر حاد نیستن که اونا با من اینطوری رفتار کنن. یه شب عروسی دختر خالم بود و من اصرار داشتم منو به ارایشگاه ببرن. اما اونا اصلا توجه نکردن و گفتن که نیازی نیست. منم برای اینکه جلوی همسن و سالام تو عروسی ضایع نشم گفتم باهاشون نمیرم.و اونا هم کلی منو زدن و دعوام کردن. اون شب واقعا فکر کردم خدا ولم کرده. درضمن من مدتیه که کافر به دین خدا شدم . خیلی ادم بیشعوری هستم که نماز نمیخونم اما اینا همش به خاطر مشکلات زندگیمه. هروقت توبه میکنم تا دوباره نماز بخونم فقط تا یه روز اثر توبه ام طول میکشه. لطفا کمکم کنید

  2. کاربران زیر از sara sheikhi بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    e.v

  3. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11806
    نوشته ها
    127
    تشکـر
    58
    تشکر شده 83 بار در 34 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : زندگی سخت

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara sheikhi نمایش پست ها
    سلام. من خیلی ادم بدبختی هستم. چون مشکلات جسمی زیادی دارم از قبیل حساسیت پوستی و ... همیشه سعی میکردم مشکلات جسمی مو نادیده بگیرم اما مشکلات روحیم خیلی بدترن.من هزار بار تست افسردگی دادم و نشون داده که من افسرده هستم.پدر و مادرم سنشون کم نیست که بتونن ذره ای منو درک کنن.پدرم منو کتک میزنه و مادرم باهام دعوا میکنه.هیچکدومشون به خواسته های من توجه نمیکنن.البته منم مشکلاتی دارم که اونا رو اذیت کنه مثل بی نظمی و گاهی اوقات تند خویی.ولی اینا اونقدر حاد نیستن که اونا با من اینطوری رفتار کنن. یه شب عروسی دختر خالم بود و من اصرار داشتم منو به ارایشگاه ببرن. اما اونا اصلا توجه نکردن و گفتن که نیازی نیست. منم برای اینکه جلوی همسن و سالام تو عروسی ضایع نشم گفتم باهاشون نمیرم.و اونا هم کلی منو زدن و دعوام کردن. اون شب واقعا فکر کردم خدا ولم کرده. درضمن من مدتیه که کافر به دین خدا شدم . خیلی ادم بیشعوری هستم که نماز نمیخونم اما اینا همش به خاطر مشکلات زندگیمه. هروقت توبه میکنم تا دوباره نماز بخونم فقط تا یه روز اثر توبه ام طول میکشه. لطفا کمکم کنید
    خب به خاطر اینه که تو زندگی زیاد سختی کشیدین. حتما به یه مشاور مراجعه کنید سعی کنید با مادرتون صحبت کنید و مشکل رو حل کنید یکم بیشتر توضیح بدین مثلا چی کار میکنین که پدرتون کتکتون میزنه؟
    امضای ایشان
    دلم هوای گریه کرده

  4. کاربران زیر از یه نوجوان بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  5. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    11806
    نوشته ها
    127
    تشکـر
    58
    تشکر شده 83 بار در 34 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : زندگی سخت

    منم با خونوادم مشکلات زیادی داشتم . پدر منم توی دعواها کتکم میزد ولی الان مشکلات کم تر شده و رابطه بهتری داریم اما هنوزم به خاطر رفتارای زشته بابام ازش بدم میاد
    امضای ایشان
    دلم هوای گریه کرده

  6. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    13337
    نوشته ها
    470
    تشکـر
    1,752
    تشکر شده 1,447 بار در 412 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : زندگی سخت

    نقل قول نوشته اصلی توسط sara sheikhi نمایش پست ها
    سلام. من خیلی ادم بدبختی هستم. چون مشکلات جسمی زیادی دارم از قبیل حساسیت پوستی و ... همیشه سعی میکردم مشکلات جسمی مو نادیده بگیرم اما مشکلات روحیم خیلی بدترن.من هزار بار تست افسردگی دادم و نشون داده که من افسرده هستم.پدر و مادرم سنشون کم نیست که بتونن ذره ای منو درک کنن.پدرم منو کتک میزنه و مادرم باهام دعوا میکنه.هیچکدومشون به خواسته های من توجه نمیکنن.البته منم مشکلاتی دارم که اونا رو اذیت کنه مثل بی نظمی و گاهی اوقات تند خویی.ولی اینا اونقدر حاد نیستن که اونا با من اینطوری رفتار کنن. یه شب عروسی دختر خالم بود و من اصرار داشتم منو به ارایشگاه ببرن. اما اونا اصلا توجه نکردن و گفتن که نیازی نیست. منم برای اینکه جلوی همسن و سالام تو عروسی ضایع نشم گفتم باهاشون نمیرم.و اونا هم کلی منو زدن و دعوام کردن. اون شب واقعا فکر کردم خدا ولم کرده. درضمن من مدتیه که کافر به دین خدا شدم . خیلی ادم بیشعوری هستم که نماز نمیخونم اما اینا همش به خاطر مشکلات زندگیمه. هروقت توبه میکنم تا دوباره نماز بخونم فقط تا یه روز اثر توبه ام طول میکشه. لطفا کمکم کنید
    سلام
    خوش اومدی به تالار
    دوست من، از اینکه اومدی اینجا تا مشکلت رو برطرف کنی و اینکه خودت هم می دونی که کم تقصیر نیستی بهت تبریک می گم.

    اما تو نوشته هات بوضوح مشخصه که خودت مسئولیت زندگیت رو بر عهده نداری و بیشتر خدا و خانواده و شرایط رو مقصر می دونی! اقدام میکنی برای بهتر کردن شرایط ولی بلافاصله جا می زنی و بهونه ات اینه که آدم بی عرضه ای هستی.

    وقتی زندگیت تغییر می کنه که بتونی مسئولیت زندگیت رو قبول کنی و تعهد خوشبختی خودت رو بپذیری، دیگران مسئول خوشبختی و شادی تو نیستند، درسته پدر و مادر یا همسر مسئولیت هایی در قبال آدم دارند ولی این دلیل نمیشه که از تعهد خوشبختی خودم شونه خالی کنیم.

    هزار بار تست افسردگی می دی تا هر بار به خودت ثابت کنی که بدبختی و مشکلت خیلی بزرگه! که چی بشه!؟ فکر می کنی اینطوری مشکل حل میشه!؟ فرض کن قراره تو امتحان زندگی قبول بشی، کاری که الان داری انجام میدی اینه که برای خودت و دیگران ثابت کنی که اگه من نمیتونم قبول شم به این دلیله که امتحانه خیلی سخته و من بلد نیستم و امتحان گیرنده که خدا هستش خیلی بی انصافه! به هر حال، اینطوری نمیشه امتحان رو گذروند و رفت بالا، اگه همینطوری ادامه بدی تا سال ها همین نتیجه رو می گیری.

    ولی می تونی خودت رو باور کنی، اینکه می تونی خودت رو خوشبخت کنی. منتظر شرایط خوب نباش چون هیچ وقت شرایط خوب بوجود نمیاد. به جای تمرکز روی مشکلاتت روی راه حل فکر کن، مطمئن باش راهش رو پیدا می کنی چون خدا بنده هاش رو دوست داره اونوقته که امداد های غیبی به سراغ آدم میاد.
    برای شروع روی نکات مثبتت تمرکز کن، یه کاغذ بردار و هر روز از خوبی های خودت بنویس! منتظر این نباش تا دیگران بهت بگن که خوبی یا بدی! لیست شکر گذاری هم بسیار مناسبه.
    بدون می تونی، خیلی ها شرایط مثل تو و حتی بد تر داشتند (زندان، اعتیاد) ولی تونستند خودشون رو بکشن بالا، تو چیزی کمتر از بقیه نداری.

    پ.ن:
    بی شعور هم دشمنته!
    ویرایش توسط e.v : 03-28-2015 در ساعت 12:29 AM
    امضای ایشان


  7. 4 کاربران زیر از e.v بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  8. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14045
    نوشته ها
    717
    تشکـر
    964
    تشکر شده 1,477 بار در 547 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : زندگی سخت

    سلام.
    ببخشید که اضهار نظر میکنم.اولا آقا یا خانوم e.v خیلی خوب جواب دادن.
    ممنون ازشون.
    اما می خوام بگم که واقعا متوجه هستم که سخته براتون که با پدر و مادرتون مشکل دارید.و اینو هم در نظر بگیرید که پدر و مادرتون هم براشون خیلی سخته که با دخترشون نمیتونن رابطه خوبی داشته باشن.این رابطه دقیقا دوسویه ست.
    تا حالا شده خودتون رو جای اونا بذارید؟
    اگر جای اونا بودید دوست داشتید دخترتون چه رفتاری باهاتون داشت؟

    دوست دارم این رو هم بهتون بگم همیشه به کسی که موافق آب شنا می کنه نمی گن آفرین و احسنت که چقد خوب شنا میکنی.اما اگر مخالف آب شنا کنی و به مقصد برسی تبریک گفتن داره و آفرین گفتن.
    اگر شما یه پدر و مادری داشتید که همیشه به حرف شما عمل میکردن و همیشه با شما موافق بودن که شما محک زده نمی شدید.الان دارید مخالف آب شنا میکنید.اگر بتونید به مقصد برسید شاهکار کردید.
    بهتر بگم اگر الان بتونید با این پدر مادرتون که واقعا از طرفشون اذیت میشید بهترین رفتار بکنید آفرین دارید.
    و به قول دوستمون مطمئنا شما میتونید.چون تواناییش رو دارید.و با انداختن تقصیر به گردن اینو اون نمیشه کاری رو از پیش برد.

    شما می تونید خودتون رو به بالاترین مدارج برسونید اگر بتونید مخالف آب حرکت کنید.
    بعد از هر سختی ای مطمئن باشید راحتی هست.الان دارید از کوه بالا میرید .بعد از بالا رفتن سر پایینی هم هست.


    ببخشید اگر زیادی حرف زدم.

  9. 3 کاربران زیر از mahdianshakib بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  10. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14055
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : زندگی سخت

    ممنون

  11. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14055
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : زندگی سخت

    امیدوارم مشکل شما هم حل شه

  12. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14055
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : زندگی سخت

    ممنونم از راهنماییتون

  13. 2 کاربران زیر از sara sheikhi بابت این پست مفید تشکر کرده اند


  14. بالا | پست 9

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14055
    نوشته ها
    8
    تشکـر
    0
    تشکر شده 4 بار در 3 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : زندگی سخت

    نقل قول نوشته اصلی توسط یه نوجوان نمایش پست ها
    خب به خاطر اینه که تو زندگی زیاد سختی کشیدین. حتما به یه مشاور مراجعه کنید سعی کنید با مادرتون صحبت کنید و مشکل رو حل کنید یکم بیشتر توضیح بدین مثلا چی کار میکنین که پدرتون کتکتون میزنه؟
    پدرم زیاد منو نمیزنه ولی وقتی که بعضی وقتا کار اشتباهی انجام میدم زود عصبانی میشه و میزنه

  15. بالا | پست 10

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    شماره عضویت
    12519
    نوشته ها
    53
    تشکـر
    93
    تشکر شده 37 بار در 25 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : زندگی سخت

    متاسفنه تا یه بنده خدایی میاد میگه پدر و ماد رم ادمهای خوبی نیستند مردم از جمله ی(هیچ پدر و مادری بد بچه اش رو نمیخواد ) استفاده میکنندبابا جون یعنی پدر و مادر آدم نیستن؟ بی مسئولیت نمیتونن باشن؟بد نمیشن؟ مریضی روانی دگر ازاری مبتلا نمیشن؟ عقده ای نمیتونن باشند؟ کسی نمیگه بی احترامی کنند ولی بس کنید بابا بیبینید دنیا به سمت کجا میره طرف تو امریکا بچه اش رو کتک بزنه دست بند به دست میبرنش همون بچه ها ادمهای سالمی میشن و موفق بچه های اینجا هم ...

  16. کاربران زیر از دوست مهربون بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد