نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: از همه چیز دلزده ام

1375
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Mar 2015
    شماره عضویت
    14177
    نوشته ها
    1
    تشکـر
    0
    تشکر شده 0 بار در 0 پست
    میزان امتیاز
    0

    از همه چیز دلزده ام

    ده ساله که مطلقا بیکارم. قبلا در یک شرکت کامپیوتری برنامه نویس بودم. توی محیط کار ازم راضی بودند. ولی سال 84 از کار بیرون اومدم. چند تا شرکت دیگه رفتم ولی بیشتر از سه چهار روز نتونستم بمونم. سال 86 هم رفتم یه شرکتی. سرکار روم نمی شد جلوی دیگران با تلفن صحبت کنم یا سفارش غذا بدم. احساس بدبختی و فلاکت می کردم. احساس خفت مثل کسی که سر و روش کثیف باشه یا لباساش آلوده باشه. فکر می کردم زیادی لاغر و قناس هستم. نسبت به دیگران احساس جدایی و تک افتادگی می کردم به خصوص که به سن 32 سالگی رسیده بودم و ازدواج نکرده بودم. گذشته از اون نه ماشین داشتم نه رانندگی بلد بودم. خلاصه بعد از یه هفته اومدم بیرون و نشستم خونه. توی خونه با مادرم که با هم زندگی می کردیم و بهم گیر می داد دعوام می شد. چون خیلی عصبی و بی حوصله بودم به پیشنهاد یکی به دکتر روانپزشک مراجعه کردم. دکتر برام پنج قلم دارو نوشت که سه تا صبحها می خورم و پنج تا شبا یعنی مجموعا روزی هشت تا که تا الان که هشت سال میشه. چند بار تصمیم گرفتم برم دانشگاه یه رشته دیگه. ولی روز من تماما به فکر به تصمیمای مختلف می گذشت. صبح تصمیم می گرفتم برم سرکار، بعدش به گرفتن فوق فکر می کردم، بعد به یه رشته دیگه بعد به مهاجرت. بعد از دو سه سال دکتر که دو ماه یه بار پیشش می رفتم گفت مهاجرت فکر خوبیه اقدام کن. منم با کمک یکی از آشناها در حالی که خیلیم اشتیاقی نداشتم اقدام کردم. 4 سال منتظر بودم و تو این مدت همچنان بیکار و سرگردان بین فکرای مختلف. بعد از چهار سال ویزام اومد. دکتر بهم گفت برو برات خوبه. من زمانی که کار می کردم پس انداز کرده بودم و در طول این مدت از سود سپرده بانکی استفاده می کردم. البته چون با مادرم زندگی می کردم خرج زیادی نداشتم و همان را هم پس انداز می کردم. نصف پولها را به دلار تبدیل کردم و آمدم کانادا. اما مشکل همچنان پابرجاست. نه می توانم به کار خودم بر گردم. نه سراغ یادگیری شغل دیگر. در کالج ثبت نام کردم اما روز شروع کلاسها انصراف دادم. بعضی ها می گویند امید تو به اون پولیه که با خودت بردی. حالا این پول رو به اتمام است و من هنوز ناتوان از تصمیم گیری. با ایران صحبت می کردم می گفتم اگر نتوانم در این چند ماهه راهی را نتخاب کنم بر می گردم. گفت امیدت به این چندر غاز پولیه که اینجا نگه داشتی. این پولو بده به یکی که دیگه امیدی نداشته باشی اونوقت سر حال میای. حالا من موندم اگر اینکارو بکنم و باز هم ناتوانیم از بین نره چی میشه.

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    تیم مشاوره
    تاریخ عضویت
    Aug 2014
    شماره عضویت
    5400
    نوشته ها
    698
    تشکـر
    99
    تشکر شده 657 بار در 378 پست
    میزان امتیاز
    10

    پاسخ : از همه چیز دلزده ام

    نقل قول نوشته اصلی توسط shahryar نمایش پست ها
    ده ساله که مطلقا بیکارم. قبلا در یک شرکت کامپیوتری برنامه نویس بودم. توی محیط کار ازم راضی بودند. ولی سال 84 از کار بیرون اومدم. چند تا شرکت دیگه رفتم ولی بیشتر از سه چهار روز نتونستم بمونم. سال 86 هم رفتم یه شرکتی. سرکار روم نمی شد جلوی دیگران با تلفن صحبت کنم یا سفارش غذا بدم. احساس بدبختی و فلاکت می کردم. احساس خفت مثل کسی که سر و روش کثیف باشه یا لباساش آلوده باشه. فکر می کردم زیادی لاغر و قناس هستم. نسبت به دیگران احساس جدایی و تک افتادگی می کردم به خصوص که به سن 32 سالگی رسیده بودم و ازدواج نکرده بودم. گذشته از اون نه ماشین داشتم نه رانندگی بلد بودم. خلاصه بعد از یه هفته اومدم بیرون و نشستم خونه. توی خونه با مادرم که با هم زندگی می کردیم و بهم گیر می داد دعوام می شد. چون خیلی عصبی و بی حوصله بودم به پیشنهاد یکی به دکتر روانپزشک مراجعه کردم. دکتر برام پنج قلم دارو نوشت که سه تا صبحها می خورم و پنج تا شبا یعنی مجموعا روزی هشت تا که تا الان که هشت سال میشه. چند بار تصمیم گرفتم برم دانشگاه یه رشته دیگه. ولی روز من تماما به فکر به تصمیمای مختلف می گذشت. صبح تصمیم می گرفتم برم سرکار، بعدش به گرفتن فوق فکر می کردم، بعد به یه رشته دیگه بعد به مهاجرت. بعد از دو سه سال دکتر که دو ماه یه بار پیشش می رفتم گفت مهاجرت فکر خوبیه اقدام کن. منم با کمک یکی از آشناها در حالی که خیلیم اشتیاقی نداشتم اقدام کردم. 4 سال منتظر بودم و تو این مدت همچنان بیکار و سرگردان بین فکرای مختلف. بعد از چهار سال ویزام اومد. دکتر بهم گفت برو برات خوبه. من زمانی که کار می کردم پس انداز کرده بودم و در طول این مدت از سود سپرده بانکی استفاده می کردم. البته چون با مادرم زندگی می کردم خرج زیادی نداشتم و همان را هم پس انداز می کردم. نصف پولها را به دلار تبدیل کردم و آمدم کانادا. اما مشکل همچنان پابرجاست. نه می توانم به کار خودم بر گردم. نه سراغ یادگیری شغل دیگر. در کالج ثبت نام کردم اما روز شروع کلاسها انصراف دادم. بعضی ها می گویند امید تو به اون پولیه که با خودت بردی. حالا این پول رو به اتمام است و من هنوز ناتوان از تصمیم گیری. با ایران صحبت می کردم می گفتم اگر نتوانم در این چند ماهه راهی را نتخاب کنم بر می گردم. گفت امیدت به این چندر غاز پولیه که اینجا نگه داشتی. این پولو بده به یکی که دیگه امیدی نداشته باشی اونوقت سر حال میای. حالا من موندم اگر اینکارو بکنم و باز هم ناتوانیم از بین نره چی میشه.
    دوست عزیز بی انگیزگی و این حالت در شما بصورت عادت درومده

    باید تمام حالت های خودت رو بنویسی و بعد خط به خطش رو بخونی تا ببینی چطور خودت رو در تارو پود تلقینات قرار دادی

    تلقیناتی که مثل بند به دست و پای خودت بستی ....

    برای رهایی از این حالت نه تنها دارودرمانی بلکه رفتاردرمانی هم نیاز داری که باید روانشناس در این مورد به شما کمک کنه

    گاهی باید ایستاد و فکر کرد تا موقعیت و تکلیف رو برای ادامه دادن بفهمید





    نیاز همۀ ما به تفکر در چگونه زیستن واستفادۀ بهینه از الطاف خداوندی وبهره مندی از موقعیت­های سالم جهت احساس حضور، شادبودن و شادگشتن بر هیچکس پوشیده نیست

    و این همه میسر نمی­گردد مگر اینکه آگاهی ما در چگونه اندیشیدن وچگونه زیستن افزایش یابد، موانع برطرف گردد و نقاط قوت تقویت گردد.



    • با تقویت جسم و ایجاد انگیزه واعتماد به نفس عالی، انرژی را در وجود خویش احساس کنید. رسیدن به اهداف شخصی را زمانبندی کنید و یک به یک آغاز نمایید و تا به یک هدف بطورکامل نرسیده اید هدف بعدی را شروع نکنید.




    • اگربه خود وعده­ هایی داده­اید زود عمل کنید که اگر عمل به وعده در مورد خویش را یاد بگیرید، مهم انگارید و بها دهید، حتما عمل به وعده در وجودتان ملکه می­شود و به عینیت می­رسد.




    • تا آنجا که می­توانید آنچه را بدست آورده­اید و یا انجام می­دهید به صورت اقدام از سوی شخص خویش به زبان آورید و از اینکه می­توانید آنچه در درون دارید به زبان آورید خود را تشویق کنید و این احساس بودن و وجود داشتن، احساس تازه­ای است که هزاران امید و حرکت ایجاد می­کند و شما را در برابر آنچه انجام می­دهید کاملا متمرکز مینماید.




    • هر کسی در کاری که می­کند با توجه به تواناییها می­تواند بهترین باشد. تصور کنید روز سردی را در صحرا تجربه میکنید، در حالیکه قطعات کوچک چوب خشک را جمع کرده و خودتان بتنهایی، آنرا آتش می­زنید و از اینکه حاصل تلاش فردی شما ایجاد گرما و حرارت است احساس خوبی خواهید داشت. حال اگر وجود خویش را با تربیت و تلاش بتوانید حرارت بخشید، از گرمای صمیمیت و مهربانی وجودتان همگان به دورتان جمع می­گردند و احساس موفق بودن را که احساس بدست آوردنی است، حس خواهید کرد.




    • از طبیعت، ورزش و امکانات سالم دیگر به نحو احسن بهره­ بگیرید.خصوصا" از طبیعت یاد بگیرید که چطور میتونه خودش رو بازسازی کنه

    دور ریختن برگهای زرد و توفقی کوتاه در زمستان و بعد بهار و شروعی دوباره




    • از شوخی و طنز به بهترین صورت استفاده کنید.




    • مردم گرا باشید. انسانها را دوست داشته باشید و برای آنها کاری انجام دهید.




    • خستگی امر طبیعی هر تلاشی است، ولی اگر زود خسته می­شوید وانرژی از دست می­دهید:



    الف) هر روز یک هدف را در نظر بگیرید و برای رسیدن به آن تلاش کنید.
    ب) زمانبندی داشته باشید و کارها را به اتمام برسانید.
    ج) هیچ کاری را به فردا موکول نکنید.

    ۹- اشتباهات خود را یادداشت کنید و با بررسی کردن، از آن درس بگیرید و برای جلوگیری از تکرار آنها تلاش نمایید.


    • در انجام کارها لزومی ندارد با الگوهای طبیعی بدن و عادات شخصی خویش مبارزه کنیم. برنامه­ریزی بهتر است بر اساس عادات و توانائیهای طبیعی ما باشد.
    • خود را آنگونه که هستیم بپذیریم و گاهی خلوت و تنهایی را برای اندیشیدن، انتخاب کنیم.


    ۱۱-و بالاخره باید یاد بگیریم شکرگزار باشیم. افرادی که شکرگزار نیستید شکایت میکنند و شکایت عادتی است که انسان را به طرف عدم رضایت و در نهایت افسردگی هدایت می­نماید.

  3. 3 کاربران زیر از Bita moein بابت این پست مفید تشکر کرده اند


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. رابطه شکر با اندازه سایز دور کمر
    توسط farokh در انجمن نکات تغذیه ای
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 03-19-2015, 01:10 PM
  2. همسرم دیابت داره و پرهیز نمیکنه
    توسط sogand در انجمن بیماری همسر
    پاسخ: 7
    آخرين نوشته: 09-15-2014, 10:30 PM
  3. مشکلات ریز و درشت خانواده
    توسط bita55 در انجمن اخلاق و رفتار همسر
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: 08-04-2014, 01:33 PM
  4. همه چیز به هم ریخته
    توسط صبایی در انجمن افسردگی
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 06-26-2014, 11:23 PM
  5. همه چیز درباره سرطان حنجره
    توسط Artin در انجمن بیماریهای جسمی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: 01-30-2014, 09:59 PM

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد