نوشته اصلی توسط
m.g
سلام من دختری 18 ساله هستم من قبلا چندمدت خودارضایی داشتم اولین بارتو13 سالگیم که از تویه رمان خارجی اسم خودارضایی رودیدم نمیدونم چی شد براثر کنجکاوی یاهرچی وچون بیشتراوقات تواتاقم تنها بودم خودارضایی کردم وبعداز اون عادت کردم تا دوسال انجام میدادم من حدود یک ونیم سال ترک کرده بودم ولی اون مدت هم گاهی اوقات توخواب ناخوداگاه میخاستم انجام بدم بعدا که کامپیوتر خریدم وتواینترنت بعضی چیزارو دیدم وداستان خوندم که توش صحنه داشت دوباره شروع شدونتونستم مقاومت کنم چون من تک فرزند بودم بیشتراوقات تنها بودم ووسوسه میشدم شدیداعادت کرده بودم تاچندماه پیش انجام میدا دم چندوقت پیش تواینترنت خوندم که امکان آسیب به بکارت وجودداره وچون من یه باربعدازانجامش کمی خون کمرنگ دیده بودم خیلی ترسیدم دوماه اونقدرفکرکردم وغصه خوردم عذاب وجدان شدیدی گرفتم خیلی کم مدرسه میرفتم کلا نمبتونستم درس بخونم روحیم کاملا داغون شده بود استرس شدیدی داشتم به یکی دوتا ازدوستام گفتم وبالاخره با اصراریکی ازاونا که دخترعموم هست دکتر رفتم اخرای ماه اسفندوخوشبختانه مشکلی نبود وسالم بود روحیم بهترشد ولی الان چندروزه عذاب وجدان دوباره سراغم اومده اونقدر اون مدت ناراحتی کشیدم روحیم خیلی ضعیف شده احساس میکنم آدم کثیفیم خدادیگه منودوست نداره یجورایی افسرده شدم میدونم که فکر کردن به گذشته چیزیو درست نمیکنه ولی خیلی حساس شدم وواقعانمیتونم بهش فکرنکنم راستش من نماز نمیخونم ینی مرتبا نمیخونم فقط ماه رمضون به خودم قول دادم که ازاین به بعد بخونم فک میکنم یکی ازعواملی که باعث شد اینجوربشم نمازنخوندن من بودبه نظرتون چیکارکنم تا روحیموبدست بیارم من کنکور هم دارم ولی روحیم کاملا داغون شده به خاطراعتیاد زیادم به اینترنت درس خوندنم کم شده این مسئله هم روحیموخراب ترکرده من واقعا وابستگی شدیدی به خودارضایی داشتم حتی خیلی وقتها که نمیخاستم برحسب عادت انجام میدادم ینی اگه انجام نمیدادم اروم نمیشدم ینی تونستم بخوابم من تا الان با یه پسر هم دوست نبودم همه منوبه خاطر متانتم تحسین میکنن ولی به خاطراین مسئله اعتمادبه نفسم و ازدست دادم الان چندماهه تقریبا ترک کردم ولی چندهفته قبل نتونستم دووم بیارم وانجام دادم میخام کاملا ترک کنم منی که یک ونیم سال ترک کرده بودم چرا دوباره انجام دادم همش این سوالوازخودم میپرسم نمیخام زندگیم به خاطر این مسئله داغون شه من ذهنمو خیلی درگیر کردم چیکار کنم که ذهنم آروم شه میخام گذشتموازیادببرم وعذاب وجدان نداشته باشم همش دلم میخاد گریه کنم آرامش ندارم سعی میکنم به این مسئله توجه نکنم احساس میکنم افسرده شدم راستش گاهی دلم میخام ازدواج کنم که کلا راحت شم هم ازنظر روحی هم جسمی ولی خوب موقعیتش نیست دلم میخاد به زندگیه عادی برگردم ودرس بخونم آرامش قبلمو بدست بیارم واقعا ازنظر روحی مریض شدم ممنون میشم کمکم کنید