سلام من 11 سالم بود که خواهرم با نوه عموی مامانم ازدواج کرد. من خیلی شوهر خواهرمو دوست داشتم و مثل برادر برام بود. ولی رفته رفته بهش بیشتر وابسته شدم . بینمان رابطه عاطفی ایجاد شد و 13 سالم بود که بینمان رابط جنسی.... دراین مدت اصلا احساس گناه و عذاب وجدان نداشتم و خیلی دوستش دارم ما مثل زن و شوهریم. و اصلا خواهرمو دوست نداره. و بینشون دایم اختلافه. من بدون اون میمیرم. تمام زندگیم شده اون. حالا که 22 سالمه به این نتیجه رسیدم ما که آینده ای باهم نداریم و خیلیم دوسش دارم ولی نمیتونم ازش جدا بشم. کمکم کنید چکار کنم. من اگه ازش جدا بشم میمیرم . الانم فک میکنم من نمیتونم دیگه با کسی ازدواج کنم و باهاش رابطه داشته باشمو دیگه نمیتونم کسیو دوست داشته باشم. بعد هم بهد از جدایی اون در خانواده ی ماست و همدیگه را میبینیم من نمیتونم تحمل کنم.تراخدا کمکم کنید...