نوشته اصلی توسط
کامران فاطمی
سلام به همه
پسری 22 ساله هستم. دانشجوی مهندسی معماری.
راستش همیشه و هر وقت وارد یک جمعی می شم فکر می کنم زیاد در دید هستم و به من زیاد توجه میشه مثلا وقتی که دوستای جدیدی پیدا می کنم.
یا وقتی که وارد محیط دانشگاه شدم یا اصلا همون موقع که در مدرسه بودم و وارد یک سطح دیگه ای می شدم. ولی بعد از اون یعنی یک الی دو ماه که از آشنایی مون بگذره دیگه در اون گروه جدید کم اهمیت می شم. اگرچه شاید در بسیار از موارد خیلی توانایی داشته باشم ولی بهم اعتنا نشه. خودم وقتی به اتفاقاتی که در طول روز می افته فکر می کنم نتیجه می گیرم شاید عقده ای بار اومدم و این یک جور کم محبتی از طرف پدر و مادرم بوده باشه.الانم اگه قرار باشه با یک سری دوستان دیگه ای آشنا بشم حدس میزنم که حتما دو سه هفته خیلی باهم گرم خواهیم بود و بعد از اون دیگه براشون کم اهمیت میشم. یک اشکال دیگه اینکه نمی تونم از یک حدی با دوستانم صمیمی تر بشم. شاید عادت ندارم تو جمع خودمونی کسی بهم تیکه های خیلی دوستانه مثلا برو بابا ، برو گم شو، بندازه که شاید توی یک جمع صمیمی خیلی عادی باشه ولی برای من خیلی عادی نباشه.برا همین سعی میکنم که از این سری کلمه ها هم تا حدی استفاده کنم.
به هر حال نمی دونم دلیلش چیه که در وهله اول خیلی مهم میشم و یک جوری بهم نگاه میشه و همه دوست دارن باهام صحبت کنن. شاید بخاطر قیافه باشه یا صدام که مثله دوبلرهاست. ولی دوست دارم کسانی که آگاهی دارند تا حدی بهم کمک کنند. یا کتاب های خوبی که ارزش خودن رو واقعاً دارند رو معرفی کنند مهم نیست خارجی یا داخلی باشه..
با تشکر از همه شما.
موفق باشین.