سلام من دختری 20 ساله هستم که تا الان اشتباهات زیادی داشتم... وقتی 16 سالم بود با جنس مخالفم اشنا شدم... و یه دوستی داشتم که چهار سال طول کشید... البته دوسال اخر فقط قصدمون ازدواج بود... تو طول این مدت ما رابطه جنسی داشتیم واسه همین خودمو ملزوم میدونستم که باید با همین اقا ازدواج کنم... ایشون چندینو چند بار اومد خواسگاری اما خب من انگار ازش دلزده شده بودم جواب رد دادم و الان یه ماهه هیچ ارتباطی باهاش ندارم... سال قبل یه عاقایی خیلی بهم ابراز علاقه میکرد منم رو کنجکاوی باهاش حرف زدم ... دو ماه که گذشت فهمیدم یه خانوم بیوه باهاش ارتباط داره خواستم جدا شم اما اون خانم نذاشت گفت بری جواب منو دیگه نمیده و من بدون اون میمیرم ... ما سه تا باهم بودیم و چندین و چندبار خونه ی اون خانم رفتیم دفعه اخری که رفتیم نمیدونم چی شد از رو حماقت با این عاقا رابطه جنسی برقرار کردم. اما بعد مدتی که گذشت دیگه نتونستم وجود اون خانومو تحمل کنم... واسه همین از اون دل کندم با این که همون چیزی بود که میخواستم... بهش گفتم ازدواج کردم دیگه سراغ من نیا... تو این رابطه خیلی عذاب کشیدم اما خب هرچی بود تموم شد... الان واقعا بخاطر کارایی که کردم عذاب وجدان گرفتم انقدر که گاهی اوقات تو اوج شادی میزنم زیر گریه.... انقدر گریه میکنم تا تمام بدنم درد میگیره... من موقعیت های خیلی خوبی واسه ازدواج دارم اما خب میترسم ازدواج کنم کارایی گذشتم واسه همسر ایندم بر ملا بشه... با این که توبه کردمو اما ترس از گذشته داره بیچارم میکنه... لطفا بهم بگید من چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟ تا اخر عمرم ازدواج نکنم؟[replacer_img]