نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: سرد شدن دوران نامزدی

1509
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14809
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    سرد شدن دوران نامزدی

    سلام.7 ماهه که ازدواج کردم و دوران نامزدی رو سپری میکنیم همیشه فکر میکردم با ازدواج دیگه تنها نیستم و ی دوست و یار همیشگی کنارمه اما اشتباه میکردم و الان خیلی پشیمونم و حسرت اون تنهایی رو میخورم چون حداقل زمان مجردی فقط مشکلم تنهایی بود اما الان هزار تا مشکل دارم که زندگی رو برام سخت کرده.من خیلی دوسش داشتم خیلیییی، و فکرم نمیکنم تو این مدت چیزی براش کم گذاشته باشم اما اون ...
    ی سال با شوهرم تفاوت سنی دارم که شاید منشا مشکلاتم همین کم سن و سال بودن همسرمه.اون خیلی به خانوادش وابستست خیلیییی.شاید فکر کنید از حسودی اینو میگم اما برای من و بقیه ثابت شده اما خودش قبول نداره و فقط میگه که داره احترام میزاره اما دیگه برای من این مثلا احترام گذاشتن غیرقابل تحمل شده.خیلی باهاش حرف زدم اما فایده ایی نداره.
    خودتونو بزارید جای من 7 ماهه که داریم بحث و دعوا میکنیم اما اون اصلا توجهی به من و خراب شدن زندگیمون نداره فقط نگرانه اینه که نکنه مامانش یا خواهرش یا... ناراحت بشن در حالی که به خدا قسم من تا بحال بهشون بی احترامیی نکردم و نمیکنم و هفته ایی هم سه بار بهشون سر میزنم و تلفن زدنو حال پرسیدنمم که بماند. باور کنید هیچی براشون کم نمیزارم اما شوهرم میگه کمه و پر توقعشون کرده .
    هر وقت با هم میریم بیرون من دوس دارم ی وقتایی با هم تنها باشیم اما اون بیشتر دوس داره کنار خانوادش باشه و همش بهونه میاره که کناره اونا بمونه .روز تولدم که فقط اون موقه سه ماه از عقدمون میگذشت رو فراموش کرد و بعد سه روز چون دید من ناراحت شدم رفتو برام کادو خرید در حالی که روز تولد خواهر و خواهرزاده و .... همه رو حفظه !! روز ولنتاینم همین کارو کرد و روزه زنم که دو روز پیش بود اصلا محلم نذاشت!! در حالی که کل بازارو زیرو رو کرد که واسه مامانش کادو بخره!! ولی واسه من که زنشم ی گل هم نخرید!! همه اطرافیان ازم میپرسیدن امسال که اولین ساله ازدواجته حتما شوهرت برات سنگ تموم گذاشته اما من روم نشد که بگم حتی شوهرم ی شاخه گلم برام نخریده و حفظ ظاهر کردم!!! خانوادشم خیلی بهم بی احترامی میکنن و تو خیلی از مسائل آدم حسابم نمیکنن حتی انقدر بهشون رو داده که خواهر زاده هاش تو زندگیمون دخالت میکنن و راه جلو پامون میزارن!
    به نظره شما من حق ندارم دلسرد بشم آخه مگه من آدم نیستم ؟سهم من از زندگی با اون چیه؟دیگه چقد تحمل کنم چقد؟چقدر بحث چقدر دعوا .خیلی دلم گرفته .پدرم سه سال پیش فوت کرد خیلی دلتنگش شدم همش با خودم میگم اگه الان بابام بود شاید اون جرات نمیکرد با من این رفتارو داشته باشه و انقدر تحقیرم کنه.
    رابطمون به یک نخ بنده و منم دیگه دلسرد شدم اصلا دوست ندارم ی زنه مطلقه باشم. اصلا تو خانواده ما همچین چیزی نبوده و میترسم از بی آبروییش . هرچی بهش میگم بیا بریم مشاوره نمیاد و میگه گرونه و ... فقط تونستم همین جا رو واسه درد دل پیدا کنم تو رو خدا کمکم کنید

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : لطفا بگین چیکار کنم؟؟

    ببین دوران نامزدی دوران برای شناخت یک دیگه هست

    اصلا طلاق چیز زشتی نیست

    وقتی باهم نمیسازید این رابطه بد و بدتر هم میشه وقتی دوتا بچه اوردی پس میخوای طلاق بگیری؟؟

    از همون اول تصمیم درس بگیر
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14809
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگین چیکار کنم؟؟

    گفتنش راحته شاید منم اگه جای شما بودم همین حرفو میزدم اما تو جامعه ما مخصوصا خانواده من طلاق برابر مرگه .زنی که مطلقه میشه هزارو یک حرفو حدیثو باید تحمل کنه بعدشم طلاق که دسته من نیست اون باید بخواد

  4. کاربران زیر از delgir بابت این پست مفید تشکر کرده اند

    e.v

  5. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14259
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    41
    تشکر شده 37 بار در 22 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگین چیکار کنم؟؟

    عزیزم زندگینامه ت رو که خوندم حس کردم دارم زندگینامه خودم رو می خونم .
    نمی دونم این چه سرنوشتیه که ما دو تا داریم . تنها تفاوتمون اینه که پدر و مادر من خداروشکر سایه شون بالای سرمه . که ان شاالله عمر من فدای اونا بشه و نبودشون رو نبینم . خدا مادر شما رو هم حفظ کنه و پدرت رو بیامرزه عزیزم .
    منم یه ساله همینه زندگیم . به نتیجه ای هم نرسیدیم . دو بار خیلی جدی خانوادگی دعوامون شد . الان با هم قهریم سر همین دعوای بار دوم . قراره خانوادش بیان برای صحبت . زبون نفهمن و حرف زدن باهاشون بی نتیجه و در ضمن خیلی هم دروغگو هستن . و احترامی برای عروس و خانواده عروس قایل نیستن . ولی جلوی دیگران طوری رفتار می کنن که همه میگن مقصر ما هستیم . ( یعنی من و خانواده م ) .
    خدا از خانوادش نگذره ان شاالله یه ساله برام شب و روز نزاشتن . شوهرم دروغگو و بی اراده هست و دقیقا مثه شوهر تو هست بقیه رفتاراش . درست بشو نیستن اینا مگه مغز فولادی داشته باشی و بخوای باهاشون سر کنی . شاید شوهره یه ذره عوض بشه ولی از خانواده ش نباید انتظار داشته باشی مثه من که دیگه برام ارزشی ندارن فقط می خوام بگذرونم باهاشون تا وقتی صبر خدا تموم بشه و جوابشون رو بده .
    منم نمی تونم طلاق بگیرم. منم فقط یه بار مجبورش کردم بیاد مشاوره . مشاوره گفت عروسی رو عقب بندازید و خیلی حرفهای دیگه که بر ضد شوهرم بود . گفت دیگه نمیام ولی قول داد یه بار میاد هنوز دوباره زد زیر قولش و می گه دیگه نمیام . می ترسه بیاد . چون می دونه مقصره .
    هیچ راهی روی اونا جواب نمیده یا باید طلاق گرفت یا بی خیالی طی کرد . کاری که من مجبورم انجام بدم .
    مجبورم بعد از ازدواج اینقدر به شوهرم محبت کنم که بیاد طرفم و کم کم خانواده ش رو کنار بزاره البته امیدوارم .
    شما هم یا بهتره جدا شی یا به شوهرت محبت کنی که بیاد طرفت .
    من حتی کارم به خودکشی رسید به خاطر خانواده ش . چون تمام دعواها و مسایل ما توی این یه سال به خاطر خانواده ش بود و اون سکوت میکرد به بهانه احترام ! مثه شوهر تو !
    ولی نزاشتن کارمو بکنمو جلومو گرفتن چندتا بخیه خوردم فقط .
    الانم یه ماه دیگه خودشون رفتن تاریخ تعیین کردن و تالار گرفتن بدون اینکه بیان به پدر و مادر منم بگن . یعنی یه ماه دیگه عروسیمه ! اصلا خوشحال نیستم . اصلا استرس ندارم . اصلا برنامه ریزی نکردم . اصلا هنوز جهازم رو جمو جور نکردم . هنوزم یه چیزای مختصری مونده که بگیرم . هنوز خرید عروسی نکردیم . کلا هیچ کاری نکردیم . اینا فقط می خوان من عروسشون بشم چون من تنها دختری هستم که پسرشون عاشقش شده ! نمی خوان منو از دست بدن به هر قیمتی که شده ولی می خوان خودشون رو از تک و تا نندازن و حرف حرف اونا باشه . خدا ان شالله شرشون رو به خودشون بریزه که یه سال نزاشتن منو شوهرم یه روز خوش داشته باشیم .
    اینقدر توی این یه سال اذیتم کردن و دخالت کردن و زخم زبون و طعنه و نیش کنایه زدن که دارم مریض میشم . کلی از موهام سفید شده کلی ریزش مو پیدا کردم . عصبی شدم . تحمل هیچ حرفی رو ندارم . می گم که حتی به خودکشی هم رسیدم . ولی خانواده و خودم از طلاق می ترسیم . البته این رو هم بگم که من خودم هم شوهرم رو دوست دارم هر چند که واقعا نماد بی عرضگی و بی ارادگی هستن و بسیار دروغگو . ولی وقتی باهاش تنها هستم و حرفی از خانواده منحوسش به میون نمیارم با هم لحظات خوبی داریم . شوهرم هم عاشق منه ولی متاسفانه به اراده س و اختیارش دست مادر و خانواده ش .
    خانواده درست و حسابیی هم نداره متاسفانه .
    ولی می خوام به حاطر همین علاقه ای که بین خودم و شوهرم هست کنار بیام . یعنی چاره ی دیگه ام هم ندارم . توی شهر کوچکی هستیم طلاق بگیرم فاتحمه خوندس حرف مردم داغونم می کنه .
    اینا رو برات گفتم تا بدونی فقط تو این مشکلات رو نداری . خیلیا هستن مثه من و تو . باید خودمون تصمیم بگیریم و گرنه هیچ کسی تا جای ما نباشه و درک نکنه نمی تونه کمکی بکنه .
    شما هم به نظر من اگه به شوهرت علاقه داری و مطئن هستی شوهرتم دوستت داره طلاق نگیر . بعد از ازدواج تمام همتت رو روی محبت به شوهرت بزار تا بیاد طرفت .

  6. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : لطفا بگین چیکار کنم؟؟

    من نمیگم حتما طلاق بگیر
    میگم از همین الان جلو اشتباه رو بگیر
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

  7. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14809
    نوشته ها
    5
    تشکـر
    0
    تشکر شده 1 بار در 1 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگین چیکار کنم؟؟

    فرق من با شما اینه که حداقل میدونی شوهرت دوستت داره اما من دیگه مطمئن نیستم چون خیلی دلمو ش************ده .اگه میدونستم دوسم داره توهینای خانوادش رو نادیده میگرفتم و تحمل میکردم ینی چاره ایی هم ندارم یبار ازش پرسیدم اگه کاری کنم که مامانت ناراحت بشه چیکار میکنی گفت طلاقتو میدم همین. همش از خودم میپرسم منکه الان واسش جدیدم و هنوز به ی سالم نمیرسه که با همیم اینجوری داره باهام تا میکنه وای به حاله چند سال دیگه

  8. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Apr 2015
    شماره عضویت
    14259
    نوشته ها
    44
    تشکـر
    41
    تشکر شده 37 بار در 22 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : لطفا بگین چیکار کنم؟؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط delgir نمایش پست ها
    فرق من با شما اینه که حداقل میدونی شوهرت دوستت داره اما من دیگه مطمئن نیستم چون خیلی دلمو ش************ده .اگه میدونستم دوسم داره توهینای خانوادش رو نادیده میگرفتم و تحمل میکردم ینی چاره ایی هم ندارم یبار ازش پرسیدم اگه کاری کنم که مامانت ناراحت بشه چیکار میکنی گفت طلاقتو میدم همین. همش از خودم میپرسم منکه الان واسش جدیدم و هنوز به ی سالم نمیرسه که با همیم اینجوری داره باهام تا میکنه وای به حاله چند سال دیگه
    نباید این سوالو ازش می پرسیدی . منم حالا سرم به سنگ خورده . دیگه نمی خوام اسم منحوس افراد خانواده ش مخصوصا مادرش رو به زبون بیارم وازشون پیش شوهرم حرف بزنم . می خوام از لج اونام که شده شوهرمو روی سرم بزارم . می خوام رفتارمو توی این یه ماهی که مونده به عروسی عوض کنم . با شوهرم برم . بیام . حتی شب بخابم خونشون . می خوام درسم رو ادامه بدم تا چشاشون دراد . می خوام به حرفاشون و کارهاشون بی تفاوت بشم تا حرصشون دربیاد . کلا می خوام ندیده بگیرمشون و فقط حفظ ظاهر کنم . شما هم بیخیال حرفاشون شو . بزار توی جهل و نادانی خودشون بمیرن . بالاخره خدایی هست . حق به حق دار میرسه عزیزم . تا اون موقع بهتره صبر کنیم و به خدا واگذارشون کنیم .

  9. بالا | پست 8

    عنوان کاربر
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Sep 2014
    شماره عضویت
    6159
    نوشته ها
    13,512
    تشکـر
    10,854
    تشکر شده 13,740 بار در 6,988 پست
    میزان امتیاز
    24

    پاسخ : لطفا بگین چیکار کنم؟؟

    حالا. بیا چند مدت تو کم محلیش کن
    ببین میاد طرفت یا نه
    امضای ایشان
    زندگی سه دیدگاه داره

    دیدگاه شما
    دیدگاه من
    حقیقت

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد